همسر داری عرفا
همسر داری آیت الله بهجت
در هر صورت ناراحتی را با ناراحتی جواب نمی دادند و البته در اکثر مواقع پاسخی جز سکوت نداشتند ، گاهی هم که کار مثلا بالا می گرفت آقا در مرحله اول می گفتند :
«خب حالا غذایمان را بخوریم دیگر» و اگر این شیوه هم جواب نمی داد در مرحله شدیدتر تهدید می کردند و مثلا می فرمودند :« غذایم را به اتاق می برم و آن جا می خورم » .
امیرالمومنین و حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها تنها زوجی هستند که در کامل بودن و عاشق بودن ، کسی به آنها نخواهد رسید. ایشان، یگانه همسرانی هستند که از هر عیب و خطا به دور بودهاند.
دیگران چون معصوم نیستند از خطا و اشتباه هم در امان نخواهند بود. ما نیز از این مسأله بری نیستیم. اما کاستیها و ایرادات، نباید مشکلی در زندگی مشترک به وجود بیاورند. با مدارا کردن و انعطاف در برابر مشکلات، انسان میتواند بهترین لذت را از زندگی خود داشته باشد.
حضرت آیت الله العظمی بهجت به تمام همسران این گونه حکیمانه سفارش می کنند:« هماهنگی و موافقت بین زن و مرد در محیط خانواده از هر لحاظ و به صورت صد در صد برای غیر انبیاء و اولیا غیر ممکن است.
اگر بخواهیم محیط خانه،گرم و با صفا و صمیمی باشد،فقط باید صبر و استقامت و گذشت و چشم پوشی و رافت را پیشه خود کنیم تا محیط خانه گرم و نورانی باشد.اگر این ها نباشد اصطکاک و برخورد پیش خواهد آمد.و همه اختلافات خانوادگی از همین جا ناشی می شود.»
پیامبر صلی الله علیه و آله درباره اهمیت بالای مدارای با مردم این گونه می فرماید: امرنی ربی بمداراة الناس کما امرنی باداء الفرائض.پروردگارم ، همان گونه که مرا به انجام واجبات فرمان داده ، به مدارا کردن با مردم نیز فرمان داده است (میزان الحکمه/ج۴/ص۸/ح۵۷۱۱) .
هم چنین آن پیامبر مهر و دوستی که در مدارای با مردم شهره عالم است در این باره می فرماید: مداراة الناس نصف الایمان ، و الرفق بهم نصف العیش.مدارا کردن با مردم نصف ایمان است و نرمی و مهربانی کردن با آنان نصف زندگی است.(میزان الحکمه/ج۴/ص۸/ح ۵۷۱۲).
امیرالمومنین علی علیه السلام که هم چون پیامبر در مدارای با خلق خداوند شهره عالم بود در این راستا این گونه می فرماید: راس الحکمة مداراة الناس .مدارا کردن با مردم ، سرآمد حکمت است.(میزان الحکمه /ج۴/ص۸/ح۵۷۱۷).
زن و مرد باید مانند باغبان باشند. باغبان به گلهای خود عشق میورزد، با آنکه میداند که گلهایش خار هم دارند و چه بسا، دستانش به هنگام نوازش گلها، به خار زخمی شده باشد!زن و مرد باید به یاری هم عیوب و کاستیهای یکدیگر را برطرف نمایند.
انعطافپذیری، مدارا نمودن و کنار آمدن با کاستیهای همسر به این معنی نیست که آنها را بپذیریم، بلکه باید برای رفع آن عیوب و کاستیها به وی یاری رسانیم. البته بعضی شرایط را نمیتوان تغییر داد.
مثلاً نازیبایی صورت، نا متعادل بودن قد و قامت، اصل و نسب، بیماریهای لاعلاج و… که باید پیش از ازدواج با دقت به این موارد، چشمهای خود را بازکنیم! پس از ازدواج نیز به انتخاب خود احترام بگذاریم. عیب بستن به همسر، به معنای عیب خرد و انتخاب ماست!
در رویارویی با طوفانهای سهمگین، درختانی تاب ایستادگی دارند که انعطافپذیر باشند. درختانی که اهل انعطاف و سازگاری و نرمش و مدارا نباشند، درهم میشکنند.
ما هم اگر اهل مدارا و انعطاف نباشیم و نتوانیم خود را با شرایط خاص و ویژه همسر خود سازگار کنیم، به زودی دلشکسته میشویم و این مسأله باعث سرخوردگی و افسردگی در ما میشود.
باید پذیرفت که هیچ انسانی به طور مطلق کامل نیست و هر کسی دارای عیوبی است. ما و همسر ما نیز از این امر مستثنا نیستیم.
بنابراین به جای توهم و زندگی در رۆیا، عیوب یکدیگر را نادیده بنگاریم و در کنار هم کامل شویم که مدارا کردن، اساس دوستی است.
امیرامومنین آن امام همام نتیجه و سرانجام مدارای با مردم را این گونه بیان می فرمایند : دار الناس تستمع باخائهم.با مردم مدارا کن ، تا از دوستی آنان بهره مند شوی /(میزان الحکمه/ج۴۷/ص۱۱/ح۵۷۲۹)
عارف کامل و سالک الی الله حضرت آیت الله العظمی بهجت رحمة الله علیه در زندگی با همسرشان بسیار اهل مدارا بودند ، فرزند گرامی ایشان جناب حجة الاسلام و المسلمین حاج شیخ علی بهجت در این باره می فرماید :
ایشان (آیت الله بهجت) همواره مدارا را در مورد همسر خود در پیش می گرفتند ، در هر شرایطی صبر و تحمل ایشان بر هر چیز دیگری غلبه داشت ، حتی گاهی که مادر اظهار ناراحتی می کردند آقا اگر پاسخی هم داشتند نمی گفتند و در هر صورت ناراحتی را با ناراحتی جواب نمی دادند و البته در اکثر مواقع پاسخی جز سکوت نداشتند ، گاهی هم که کار مثلا بالا می گرفت آقا در مرحله اول می گفتند :
«خب حالا غذایمان را بخوریم دیگر» و اگر این شیوه هم جواب نمی داد در مرحله شدیدتر تهدید می کردند و مثلا می فرمودند :« غذایم را به اتاق می برم و آن جا می خورم » .
و نهایت امر این بود که در بالاترین حد ممکن غذا را در اتاق خود میل می کردند ،اگرچه همواره اصرار داشتند که با همسر خود بر سر سفره بنشینند.
فرزند آیت الله العظمی بهجت در ادامه درباره رفتار نیک و شایسته پدر بزرگوارشان با همسرشان این گونه می فرماید:
گاه که مثلا کدورتی کوچک پیش می آمد و آقا شب به اتاق خودشان می رفت وقتی صبح می شد و می آمد به مادر می گفتند :
خسته نباشید و از حال و احوال ایشان می پرسید! انگار نه انگار که اتفاقی افتاده گاهی فکر می کردم شاید ایشان فراموش می کردند که شب چه اتفاقی افتاده ولی وقتی از ۵۰ یا ۶۰ سال پیش سخن به میان می آمد کاملا جزء جزء آن را تعریف می کردند و این یعنی این که ایشان فراموشکار نیستند بلکه روح بلندشان اجازه نمی داد هیچ کدورتی را به دل بگیرند.
بسیار اتفاق می افتاد که مادر سخنانی به پدر می گفت که اشتباه بود ، ایشان آن قدر صبوری می کردند که ما ناراحت می شدیم ، یکبار به مادر گفتم شما مثلا در این مورد اشتباه کرده اید و دلایل آن را ذکر کردم وقتی خدمت آقا رسیدم ایشان فرمودند:
«که نباید می گفتید» یعنی حاضر نبودند کوچکترین اصطکاکی در روابط خانوادگی ایجاد شود ، گاه نیز برای ایشان وسائلی را می گرفتند و به عنوان هدیه می دادند ، به بچه ها هم سفارش می کردند که همواره با مادر باید مدارا کرد و نباید به هیچ وجه با تندی پاسخ شان را داد.
خدایا...
دعا
مكرّر به اهل بيت متوسّل بشويم كه ـ معاذ الله ـ كاري كه مصلحت نيست بكند كه كاري كه حكمت نيست بكند گاهي انسان با اصرار دعا ميكند و دعايش مستجاب نميشود ما در دعاها و نيايش مصلحت آن است كه پيشنهاد ندهيم نگوييم خدايا فلان چيز را به ما بده براي اينكه ما نه از گذشتهاي باخبريم نه از آيندهاش باخبريم اين كار پايانش چه در ميآيد ما با اين كار چه ميكنيم اين كار با ما چه ميكند كه ما نميدانيم گاهي گريه هم ميكنيم چنين كاري را ميخواهيم اين طرز دعا نيست بايد بگوييم خدايا آنچه خير ماست به ما عطا بكن ولي اگر پيشنهاد داديم يك امر خاصّي را خواستيم يقيناً اين دست بي اجابت برنميگردد اينكه گاهي وجود مبارك امام سجاد(سلام الله عليه) اين دست را كه به طرف خدا دراز ميشد گاهي ميبوئيدند گاهي ميبوسيدند گاهي به صورت ميگذاشتند در دستورهاي ديني هست كه دستي كه به طرف خدا دراز شد يقيناً خالي برنميگردد يكي از سه كار را ذات اقدس الهي با دستِ دعاكننده انجام ميدهد اگر همان خواسته مصلحت بود كه همان را عطا ميكند اگر آن خواسته مصلحت نبود اين شخص گرفتار سيّئهاي بود سيّئهاي از سيّئات او را ميبخشد و اگر اهل سيّئه نبود حسنهاي بر حسنات او افزوده ميكند هيچ ممكن نيست دستي به طرف خدا دراز بشود «يا مَن لا يَخيب سائله» و خالي برگردد.
اعتکاف فرصت بریدن از خلق ونزدیک شدن به حق
اعتکاف فرصت بریدن از خلق و نزدیکشدن به حق
اعتکاف فرصت مناسبی است برای بررسی و محاسبه نفس. “حاسَبُوا قَبلَ اَن تُحاسَبوا؛ به حساب اعمالتان رسیدگی کنید قبل از آنکه، خداوند به آنها رسیدگی کند.” جبران کژیها و نواقص با طلب مغفرت و توبه به درگاه خداوند، همان کاری است …
اعتکاف فرصت مناسبی است برای بررسی و محاسبه نفس. “حاسَبُوا قَبلَ اَن تُحاسَبوا؛ به حساب اعمالتان رسیدگی کنید قبل از آنکه، خداوند به آنها رسیدگی کند.”
جبران کژیها و نواقص با طلب مغفرت و توبه به درگاه خداوند، همان کاری است که لقمان حکیم به فرزندش سفارش میکند: “و هنگامی که گناهی از تو سر زد دنبال آن از خدای متعال طلب مغفرت بنما و اظهار پشیمانی کن و تصمیم بگیر که هرگز به آن گناه باز نگردی.
به گزارش خبرنگار دین و اندیشه خبرگزاری دانشجویان ایران(ایسنا)، اعتکاف از نظر لغوی مصدر باب افتعال از عکف است که به معنی درنگ کردن و ادامه دادن است، در دین اسلام منظور از اعتکاف آن است که شخص به منظور عبادت در مسجد متوقف شود اعتکاف یعنی گوشه نشینی و عزلت و در اصطلاح بریدن از خلق و نزدیک شدن به حق.
اعتکاف سنت حسنهای است که فرد را از غفلت خارج میسازد و عزم او را در حیات اجتماعی جدیتر میکند و شخص درصدد جبران گذشته بر میآید. اعتکاف، فرصت خوبی برای اعتراف است.
ارزش معنوی اعتکاف
انقطاع از مادیات و امور دنیوی و ملازمت مسجد و دوام ذکر و عبادت خدا، به تنهایی و بدون اعتکاف نیز دارای ارزشی والا و اهمیتی فراوان است که در این زمینه آیات، روایات و احادیث زیادی را با چنین مضمونی میتوان یافت، اما اهمیت اعتکاف به طور مشخص در قرآن و احادیث مورد تأکید قرار گرفته است.
زمان اعتکاف
اعتکاف از نظر زمان محدود به وقت خاص نیست، تنها از آن رو که لازمه اعتکاف، روزه گرفتن است، باید در زمانی اعتکاف شود که شرعاً بتوان روزه گرفت. پس هر گاه روزه گرفتن صحیح باشد، اعتکاف نیز صحیح است، ولی بهترین زمان برای اعتکاف دهه آخر ماه مبارک رمضان، و ایام البیض ماه رجب است.
توصیهای از مولایمان علی(ع) به معتکفین
در گفتاری از علی بن ابی طالب(ع) درباره مراقبات اعتکاف آمده است معتکف باید در طول اعتکاف مسجد را ترک نکند، پیوسته به ذکر خدا و تلاوت قرآن و نماز مشغول باشد، درباره مسائل دنیوی سخن نگوید، شعر نسراید، فحش و سخنان زشت بر زبانش جاری نکند، جدال و خودنمایی نکند و هر اندازه بتواند از سخن گفتن لب فروبندد، بهتر است.
اعمال مستحبی شبهای ۱۳، ۱۴ و۱۵
مستحب است در هر یک از ماه رجب و شعبان و رمضان، در شب سیزدهم دو رکعت نماز اقامه شود که در هر رکعت حمد یک مرتبه و یس و تبارَکَ المُلْکُ و توحید خوانده شود و در شب چهاردهم چهار رکعت یعنی دو نماز دو رکعتی به همان کیفیت و در شب پانزدهم شش رکعت به سه سلام به همان کیفیت. از حضرت امام صادق(ع) روایت است که هر کس این اعمال را انجام دهد همه فضایل این سه ماه را دریابد و همه گناهانش غیر از شرک آمرزیده شود.
منابع:
مفاتیح الجنان
بحارالانوار
مستدرک الوسائل، میرزا حسین نوری، ج7
تجلیل از استادان حوزه علمیه حضرت زینب (س)
مراسم تجلیل از استادان مدرسه علمیه حضرت زینب (س)به مناسبت هفته بزرگداشت مقام معلم
درمورخه (20/2/93) مقارن با ولادت امام جواد (ع) از استادان مدرسه علمیه حضرت زینب (س) تجلیل به عمل آمد.
این مراسم با حضور مدیر محترم مدرسه علمیه حضرت زینب (س) سرکار خانم داداشی
برگزار گردید.
در ابتدا دکلمه ای توسط یکی از طلاب به محضر استادان تقدیم گردید و
سپس از هریک از استادان با تقدیر نامه وشاخه گل تجلیل به عمل آمد.
میلاد امام جواد (ع)مبارک
امام جواد عليه السلام : الثِّقَةُ بِاللّه ِ ثَمَنٌ لِكُلِّ غالٍ و سُلَّمٌ إلى كُلِّ عالٍ ؛
امام جواد عليه السلام :اعتماد به خدا بهاى هر چيز گران بها است ، و نردبانى به سوى هر بلندايى .
برگزاری دوره آموزشی محراب (نماز شناسی )در مدرسه علمیه حضرت زینب (س)
ck;” lang="FA">برگزاری دوره آموزشی محراب (نماز شناسی )در مدرسه علمیه حضرت زینب (س)
دوره آموزشی محراب در مورخه (19/12/92) از طرف مرکز تخصصی نماز قم با بیش از 100 نفر از طلاب در مدرسه علمیه حضرت زینب (س) برگزار گردید .
این دوره آموزشی شامل سه مرحله ؛مرحله مقدماتی ،پیشرفته وتکمیلی با عناوین محراب ،مفتاح ومعراج می باشد که در روز دوشنبه 19 اسفندماه مرحله مقدماتی آن با حضور بیش از 100 نفر از طلاب سطح دو وسه به مدت 4 ساعت برگزار گردید.
مرحله مقدماتی توسط حجت الاسلام دیانت استادمرکز تخصصی نماز قم برگزار گردید.
ایشان در این دوره به این مطلب اشاره داشتند که سخنرانی کردن در مورد نماز سخت نیست بلکه اگر یک نفر از، شما سوا ل بپرسد که فرزند من نماز نمی خواند راهی به من یاد بدهید ،در این صورت روش دادن به چنین فردی سخت می باشد و ما در این دوره قصد داریم روش های جذب افراد به نماز را آموزش دهیم.
وی افزود اولین گام در جذب افراد به نماز ،نماز شناسی می باشد که شامل سر فصل هایی همچون :جایگاه نماز ، آثار نماز،اسرار نماز وخانواده ونماز می باشد .
ایشان هر سر فصل را با آیات قران و احادیث وروایات توضیح دادند وگفتند که سر فصل خانواده ونماز از موضوعات پر طرفدار دربین افراد جامعه می باشد .
در مورد جایگاه نماز ایشان گفتند که اولین سوره ای که بر پیامبر نازل شد سوره علق بود که در این سوره نیز به نماز اشاره داشته و خداوند 10 سال قبل از انکه نماز را بر امت خود واجب گرداند در سوره های مختلف زمینه سازی هایی می کند تا امت رسول خدا برای انجام نماز آمادگی پیدا کنند.
در ادامه افزودند که جایگاه نماز برای هر انسانی از زمان متولد شدنش می باشد چرا که به محض متولد شدنش اذان واقامه در گوش او می خوانند.
ایشان در مورد آثار نماز اظهار داشتند که نماز دارای آثار دنیوی واخروی می باشد که بنده های خداوند بیشتر به دنبال آثار دنیوی آن می باشند .
ایشان به این نکته اشاره داشتند که قبل از اشاره به آثار دنیوی نماز برای هر فردی باید به 6اصل مهم اشاره کنید1-در دنیا هر انسانی دارای اراده واختیار می باشد 2-خداوند هر انسانی را در دنیا امتحان می کند 3-دنیا ظرفیت وگنجایش تمام اعمال ما را ندارد4-شایدانچه که به ما نمی رسد به مصلحت ما نیست5-شاید موانعی در راه رسیدن ما به حاجتمان وجود دارد 6-هیچ کس در این دنیا نیست که به طور کامل به آرزوهایش برسد.
در مورد اسرار نماز ایشان کتاب اسرار نماز حجت الاسلام جوادی آملی وقرائتی را معرفی کردند وافزودند که اشنایی با اسرار نماز موجب می شود که با حضور قلب بیشتر نماز را اقامه کنیم.
واما ایشان در سخنان پایانی خود به این موضوع اشاره داشتند که از بین شما طلاب افرادی از طریق مصاحبه انتخاب می شوند و مرحله مفتاح ومعراج را خواهند گذراند که یکی از موضوعات ان دوره نماز وخانواده وراههای جذب اعضای خانواده به نماز می باشد .
اعزام مشاوران دینی به مدارس سطح شهرستان آران و بیدگل
if gte mso 9]>
با توجه به پیشینه این اعزام که حدود 6 تن از مشاوران در مدارس شطح شهر حضور داشتند ، این طرح مورد استقبال مدیران و کادر اجرایی مدارس قرار گرفت و امسال با همت مدرسه علمیه حضرت زینب ( س) و همکاری آموزش و پرورش تعداد مشاوران به 14 تن رسید .
این مشاوران در اواسط آبان ماه با هدف تقویت بنیه های اعتقادی در مدارس شروع به کار کردند .
مهمترین موضوعاتی که مشاوران در مدارس به ان می پردازند شامل پاسخ گویی به احکام ، نماز ، پوشش ، پاسخ به شبهات می باشد .
قضاوت
در نزدیکی ده ملا مکان مرتفعی بود که شبها باد می آمد و فوق العاده سرد میشد.دوستان ملا گفتند:
ملا اگر بتوانی یک شب تا صبح بدون آنکه از آتشی استفاده کنی در آن تپه بمانی ,ما یک سور به تو می دهیم و گرنه توباید یک مهمانی مفصل به همه ما بدهی.
ملا قبول کرد,شب در آنجا رفت وتا صبح به خود پیچید و سرما را تحمل کرد و صبح که آمد گفت:
من برنده… شدم و باید به من سور دهید.گفتند:
ملا از هیچ آتشی استفاده نکردی؟ملا گفت:
نه ,فقط در یکی از دهات اطراف یک پنجره روشن بود و معلوم بود شمعی در آنجا روشن است.دوستان گفتند:
همان آتش تورا گرم کرده و بنابراین شرط را باختی و باید مهمانی بدهی.
ملا قبول کردو گفت:
فلان روز ناهار به منزل ما بیایید.دوستان یکی یکی آمدند,اما نشانی از ناهار نبود گفتند ملا ,انگار نهاری در کار نیست.ملا گفت:
چرا ولی هنوز آماده نشده,دو سه ساعت دیگه هم گذشت باز ناهار حاضر نبود.ملا گفت:آب هنوز جوش نیامده که برنج را درونش بریزم. دوستان به آشبزخانه رفتند ببیننند چگونه آب به جوش نمی آید.دیدند ملا یک دیگ بزرگ به طاق آویزان کرده دو متر پایین تر یک شمع کوچک زیر دیگ نهاده.گفتند:
ملا این شمع کوچک نمی تواند از فاصله دو متری دیگ به این بزرگی را گرم کند .ملا گقت:
چطور از فاصله چند کیلومتری می توانست مرا روی تپه گرم کند؟شما بنشینید تا آب جوش بیاید و غذا آماده شود.
نکته:با همان متری که دیگران را اندازه گیری میکنید اندازه گیری می شوید
طوری زندگی کنی که زندگیت ارزش نجات دادن را داشته باشد
من مسافرم
s="MsoNormal” style="margin-bottom: .0001pt; text-align: justify; line-height: normal; direction: rtl; unicode-bidi: embed;">
جهانگردی به دهکده ای رفت تا زاهد معروفی را زیارت کند و دید که زاهد در اتاقی ساده زندگی می کند. اتاق پر از کتاب بود و غیر از آن فقط میز و نیمکتی دیده می شد .
جهانگرد پرسید: لوازم منزلتان کجاست؟…
زاهد گفت: مال تو کجاست؟
جهانگرد گفت:من اینجا مسافرم.
زاهد گفت: من هم.
طوری زندگی کنی که زندگیت ارزش نجات دادن را داشته باشد
روزی مردی جان خود را به خطر انداخت تا جان پسر بچه ای را که در دریا در حال غرق شدن بود نجات دهد. اوضاع آنقدر خطرناک بود که همه فکر می کردند هر دوی آنها غرق می شوند. و اگر غرق نشوند حتما در بین صخره ها تکه تکه خواهند شد. ولی آن مرد با تلاش فراوان پسر بچه را نجات داد.آن مرد خسته و زخمی پسرک را…
به نزدیک ترین صخره رساند. و خود هم از آن بالا رفت. بعد از مدتی که هر دو آرامتر شدند. پسر بچه رو به مرد کرد و گفت: «از اینکه به خاطر نجات من جان خودت را به خطر انداختی متشکرم» مرد در جواب گفت: احتیاجی به تشکر نیست. فقط سعی کن طوری زندگی کنی که زندگیت ارزش نجات دادن را داشته باشد!
کتابی با عنوان عوامل موثر بر گرایش دانش آموزان دبیرستان دخترانه شهرستان آران و بیدگل به حوزه علمیه در سال 1390 به صورت تحقیق میدانی(پیمایشی) توسط اعضای هسته پژوهشی مدرسه تالیف شد.
پروژ ه ای با عنوان عوامل مؤثر بر گرایش دانش آموزان دبیرستان دخترانه شهرستان آران وبیدگل توسط خانم کاظمی و عطوفی و حاجی وند خیری به انجام رسیده که هدف این پروژه بررسی نگرش دانش آموزان به حوزه علمیه و میزان تمایل آنها به این مرکز می باشد، این پروژه که از پنج فصل تشکیل شده است در ابتدا به تعریف علم و دین و علم دینی ، وظایف روحانیون در نظام اجتماعی و آسیب شناسی عملکرد حوزه پرداخته و سپس با استفاده از مبانی نظری به روش پیمایش پرسشنامه تهیه کرده و در بین مدراس دبیرستان پخش کرده و سپس به تحلیل و تجزیه اطلاعات پرداخته است . کتاب فتنه گری و نقش بصیرت در مهار فتنه توسط اساتید هسته پژوهش مدرسه علیه حضرت زینب (س) تألیف شد. این کتاب درپنج فصل نگارش شده است: فصل اول مفهوم شناسی ، فصل دوم ریشه های فتنه ، فصل سوم شگردهای ایجاد فتنه ، فصل چهارم پیامدهای فتنه ، فصل پنجم نقش نهادهای اجتماعی .
طوری زندگی کنی که زندگیت ارزش نجات دادن را داشته باشد
به نزدیک ترین صخره رساند. و خود هم از آن بالا رفت. بعد از مدتی که هر دو آرامتر شدند. پسر بچه رو به مرد کرد و گفت: «از اینکه به خاطر نجات من جان خودت را به خطر انداختی متشکرم» مرد در جواب گفت: احتیاجی به تشکر نیست. فقط سعی کن طوری زندگی کنی که زندگیت ارزش نجات دادن را داشته باشد!
به نزدیک ترین صخره رساند. و خود هم از آن بالا رفت. بعد از مدتی که هر دو آرامتر شدند. پسر بچه رو به مرد کرد و گفت: «از اینکه به خاطر نجات من جان خودت را به خطر انداختی متشکرم» مرد در جواب گفت: احتیاجی به تشکر نیست. فقط سعی کن طوری زندگی کنی که زندگیت ارزش نجات دادن را داشته باشد!
داستانی شنیدنی
ویژگی های یک دختر
دین اسلام توجه ویژهای به دختران دارد و به پدران و مادران همواره توصیه
کرده است که در احترامگذاری به دختران در مقایسه با پسران تقدم به خرج
دهند.
دختر
گفته میشود دختر، رحمت است و پسر، نعمت. به رحمت … و از نعمت سوال
میکنند که از آن چگونه استفاده کردی؟
اما اینکه میگویند: «دختر رحمت است و پسر نعمت» به استناد آیه 64 سوره
بقره که میفرماید: «فَلَوْلا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیکُمْ وَ رَحْمَتُهُ
لَکُنْتُمْ مِنَ الْخَاسِرِینَ»: اگر فضل و رحمت الهی نبود یقیناً شما از
زیانکاران میبودید، معنی این جمله اینگونه است که پسر نعمتی است که به ما
داده می شود و از آن حساب هم می کشند، اما دختر رحمتی است که بر ما
ارزانی میشود و صرف داشتن آن حسنة و ثواب است ضمن آنکه میتواند منافع
بیشماری برای ما در پی داشته باشد.
دین اسلام توجه ویژهای به دختران دارد و به پدران و مادران همواره توصیه
کرده است که در احترامگذاری به دختران در مقایسه با پسران تقدم به خرج
دهند.
بهعنوان نمونه سفارش شده تا در خرید و اهدای هدیه یا سوغات، نخست دختر
خانواده مخاطب و منتخب والدین قرار گیرد. از این دست سفارشات را بازهم
میتوان در جاجای دستورات دین، سخنان پیامبر اعظم(ص) و امامان(ع) یافت.
بهطور قطع خانوادهها با چنین رفتارها و آدابی آشنا هستند و قصد نگارنده
هم پرداختن به آنها نیست.
آنچه بنا هست در این مقال مورد توجه قرار گیرد، جامعه دختران کشور است.
جامعهای که جمعیت آن براساس گزارش مرکز آمار ایران در گروه سنی 24- 15
سال 20.1 درصد و در گروه سنی 29- 15 سال، 31.7 درصد از کل جمعیت کشور را
در برمیگیرد. جمعیت زنان کشور طبق آخرین سرشماری عمومی نفوس و مسکن سال
1390 بالغ بر 37 میلیون و 244 هزار نفر است که 49.6 درصد از جمعیت کشور
را تشکیل میدهد. متوسط سنی افراد این جمعیت 30.03 سال است که نشان از
جوانی جمعیت دارد.
این جامعه قرار است در آینده دور و نزدیک، جامعه زنان و در ادامه جامعه
مادران ایرانی را به وجود آورد؛ پس اهمیت موضوع از همین ابتدا روشن است.
اینکه درباره قشری صحبت میکنیم که نسلهای آینده ایران زمین، زاده و
پرورش یافته آنهاست.
چنین جامعهای باید سالم و شاد رشد کند. دختران ایرانی، که مادران هزاره
سوم خواهند بود نباید از آموختن فاصله بگیرند و این آموختن، صرف حضور در
دانشگاه و تحصیلات آکادمیک نیست. مادران یکی دو نسل قبل این کشور شاید به
دانشگاه نرفتهاند اما مادری به تمام معنا و مدیری تمام قد هستند.
فرزندانی که زیر دست این مادران تربیت شده و به جامعه ورود کردهاند
،بهترین شاهد می باشد.
در چرخه آموزش و یادگیری، جنسیت مطرح نیست، مهم بهرهگیری مناسب و موثر
از فرصتها است.
شادبودن، سالم ماندن، ورزش کردن، مطالعه، یادگیری امور خانه و همسرداری،
تمرین برای مادری جامعالشرایط شدن، گرفتن فرصت از کسانیکه در پی آسیب
زدن به روحیات و روان انسانها هستند، حفظ غرور، دوراندیشی و خودباوری و
داشتن اعتماد بهنفس(حتما آن را تقویت کنید) از مهمترین کارهایی است که
هر دختری باید سرلوحه خود قرار دهد
در همه جوامع و از جمله ایران آنچه در نگاه عموم، نمود ویژهای دارد
رفتار یکایک انسانها در برخوردهای اجتماعی بهطور خاص و عام است. منظور
تمام رفتارها و حرکاتی است که ما انسانها در محیط بیرون خانه از خود
بروز میدهیم و از آنجا که این نوع رفتارها در منظر مردم است بالتبع
مورد قضاوت و انتقاد قرار میگیرد. بهتعبیری همه رفتارهای یکدیگر را
مورد قضاوت قرار میدهند چون آن را میبینند. اما در این میان رفتارها و
حرکات دختران از حساسیت بیشتری برخوردار است. نمیتوان این واقعیت را
انکار کرد که درباره نوع رفتارهای این بخش از جامعه هم مردان و هم
همنوعان نسوان نظر میدهند. درواقع شاید این شیوه رفتاری را کمتر در میان
مردان دید که نسبت به رفتارهای یکدیگر، زمانی را به گفتوگو بگذرانند.
البته نمیگویم که چنین نیست بل در مقایسه به زنان و دختران کمتر است.
پرواضح است که وقتی نوع منش و روش رفتاری دختران در جامعهای مورد توجه
بیشتر است، اهمیت نهادن به آن از سوی صاحبان این رفتار نیز باید رعایت
شود.
دختران و در مجموع جامعه زنان به وقار و حجب و حیا شناخته شدهاند و از
دیدگاه نگارنده این شاخصهها مشمول مرور زمان نخواهد شد. بهتعبیری
نمیتوان گفت که چون در هزاره سوم میلادی و یا در قرن 14 شمسی قرار داریم
اینگونه رفتارها، نخنما و رنگ پریده شده است. همانگونه که شما
نمیتوانید زلالی و پاکی را از آب بگیرید آن سه ویژگی را هم نباید از
نسوان جدا ساخت.
دیگر اینکه شیوه بیان و سخن گفتن دختران باید آن 3 شاخصه بالا را به
خوبی نمایندگی کند؛ نمیتوان در برخوردها و گفتوگوها بهگونهای سخن گفت
که زمینهساز افول آن ویژگیها شود و از سوی دیگر انتظار داشت که
کوچکترین برخورد بدی از سوی افراد جامعه صورت نگیرد. در وهله اول این
انسانها اعم از زن و مرد هستند که موجبات احترامخواهی و احترامگذاری
دیگران را فراهم میکنند و در ادامه چنین خواستهای صورت عملی به خود
میگیرد.
دختر
و در این مسیر حضور موثر در فعالیتهای اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی هیچ
منافاتی با آنچه گفته شد، ندارد. اجازه بدهید این نکته را با توضیح
بیشتری، شرح کنم. پر واضح است که ورود یک زن به انواع فعالیتهای جامعه
فقط از زمانی نیست که بهصورت مستقل در تولید یا خدمات مشارکت میکند.
بلکه هرکس با نوع مصرف و کمک به چرخه اقتصادی خانواده، میتواند به
پویایی اقتصاد کشور کمککند. حتی نحوه استفاده از امکانات هم میتواند
سودآوری باشد. چنانچه تفکیک جنسیتی روی اشتغال نگذاریم، علاقه، توانایی
و ایدهآل هر شخص و پذیرش هر جامعه میتواند راههایی برای شروع یک کسب و
کار برای هر مدیری باشد.
بهطور قطع امری که از نظر شرعی و عرفی محدودیت داشته باشد، ورود آن برای
زن مجاز نیست. پس در این دوره زمانی که حضور زنان در جامعه گسترش یافته
و باتوجه به اینکه درصد بالایی از فارغالتحصیلان کشور را دختران و زنان
تشکیل میدهند درنتیجه ورود این عزیزان به چرخه کار ضروری است.
شادبودن، سالم ماندن، ورزش کردن، مطالعه، یادگیری امور خانه و همسرداری،
تمرین برای مادری جامعالشرایط شدن، گرفتن فرصت از کسانیکه در پی آسیب
زدن به روحیات و روان انسانها هستند، حفظ غرور، دوراندیشی و خودباوری و
داشتن اعتماد بهنفس(حتما آن را تقویت کنید) از مهمترین کارهایی است که
هر دختری باید سرلوحه خود قرار دهد. اطمینان داشته باشید تمرین کردن برای
داشتن یا اجرای هریک از موارد بالا، شما را توانمند میسازد و توانا شدن
شما یعنی اینکه در برخوردها و انتخابهایتان به رعایت و حفظ احساسات که
جزء لاینفک وجود هر خانمی است، بهترین رفتار و برترین تصمیم را خواهید
گرفت. اجازه ندهید ناآگاهی شما را به تزلزل و ناپایداری بکشاند.
تنها میخواهم یک انسان باشم
نمی خواهم چیزی بشوم تنها می خواهم یک انسان باشم …
دوست من باور کن …
مشکل است که آدم یک “انسان” بشود
نکات مهم در ارتباط برقرار کردن با دیگران
در سلام کردن و ایجاد ارتباط دوستانه پیشقدم باشید.
آرام و شمرده صحبت کنید.
با اولین برخورد، در مورد کسی قضاوت نکنید.
اعجاز عبارات تأکیدی و مثبت را نادیده نگیرید .
برای گیراتر شدن سخنان خود، همیشه چند عبارت کلیدی از بزرگان و افراد برجسته در ذهن داشته باشید و در موقع لزوم آنها را به کار ببرید.
در انجام کارها به سه نکته بیش از بقیه نکات توجه کنید: اعتماد به نفس، اعتماد به نفس، اعتماد به نفس.
انتقاد پذیر باشید .
همیشه به خاطر داشته باشید تواضع و متانت بر شکوه شما میافزاید.
اگر قاطعیت با مهربانی توأم باشد، تأثیر شگفتانگیزی بر اطرافیان خواهد داشت و فرمانبری یا ترس جای خود را به انجام وظیفه با حس مسئولیتپذیری میدهد.
صبر و حوصله را از مهمترین ارکان موفقیت تلقی کنید.
در مورد چیزی که نمیدانید، به کسی اطلاعات اشتباه ندهید و از گفتن نمیدانم، هراسی نداشته باشید.
تفکر و تعمق قبل از پاسخگویی راحتتر از پیدا کردن چارهای برای تغییر آنچه عنوان شده میباشد.
موقع حرف زدن با اعتماد به نفس به چشمان افراد نگاه کنید و همیشه متبسم باشید.
همواره به خاطر داشته باشید به کار بردن الفاظ مؤدبانه از اقتدار شما نمیکاهد.
توجه داشته باشید دانش و تجربه، هیچ کدام به تنهایی رهگشا نیستند، مثل اکسیژن و هیدروژن که از ترکیب معینی از آنها هوای تنفس ما تأمین میشود، میتوان با آمیختن دانش و تجربه، راهکارهای حیاتی و استثنایی خلق کرد.
طوری رفتار کنید که دیگران شما را به عنوان الگو انتخاب کنند و آینده کاری دلخواه خود را در قالب شخصیت شما مجسم کنند.
با عبارات کنایهآمیز و نیشدار به دیگران درس عبرت ندهید.
با آرامش و خونسردی به حرفهای دیگران گوش کنید و برای صرفهجویی در زمان مرتباً حرف آنان را قطع نکنید.
نکات جالب و پندآموز کتابهایی را که میخوانید، در دفتری یادداشت کنید و در موارد مناسب آنها را به کار ببرید.
برای حرف زدن زیباترین و خوشآهنگ ترین الفاظ را انتخاب کنید.
داستانهای خواندنی زیبا و عبرت انگیز حتما بخوانید :
فداکاری مادر کلاغ ها:
زمستانی سرد بود و کلاغ غذایی نداشت تا جوجههایش را سیر کند؛ گوشت بدنش را میکند و میداد به جوجهها تا بخورند.
زمستان تمام شد و کلاغ مرد! اما جوجهها نجات پیدا کردند و گفتند:
«آخی خوب شد راحت شدیم از غذای تکراری…
دو برادر مهربان:
دو برادر با هم در مزرعه خانوادگی کار می کردند که یکی از آنها ازدواج کرده بود و خانواده بزرگی داشت و دیگری مجرد بود .
شب که می شد دو برادر همه چیز از جمله محصول و سود را با هم نصف می کردند . یک روز برادر مجرد با خودش فکر کرد و گفت:
درست نیست که ما همه چیز را نصف کنیم . من مجرد هستم و خرجی ندارم ولی او خانواده بزرگی را اداره می کند.
بنابراین شب که شد یک کیسه پر از گندم را برداشت و مخفیانه به انبار برادر برد و روی محصول او ریخت.
در همین حال برادری که ازدواج کرده بود با خودش فکر کرد و گفت : درست نیست که ما همه چیز را نصف کنیم. من سر و سامان گرفته ام ولی او هنوز ازدواج نکرده و باید آینده اش تأمین شود.
بنابراین شب که شد یک کیسه پر از گندم را برداشت و مخفیانه به انبار برادر برد و روی محصول او ریخت.
سال ها گذشت و هر دو برادر متحیر بودند که چرا ذخیره گندمشان همیشه با یکدیگرمساوی است. تا آن که در یک شب تاریک دو برادر در راه انبارها به یکدیگر برخوردند. آن ها مدتی به هم خیره شدند و سپس بی آن که سخنی بر لب بیاورند کیسه هایشان را زمین گذاشتند و یکدیگر را در آغوش گرفتند.
دعا کن گندمت آرد شود:
زاهدی کیسه ای گندم نزد آسیابان برد. آسیابان گندم او را در کنار سایر کیسه ها گذاشت تا به نوبت آرد کند.
زاهد گفت: «اگر گندم مرا زودتر آرد نکنی دعا می کنم خرت سنگ بشود».
آسیابان گفت: «تو که چنین مستجاب الدعوه هستی دعا کن گندمت آرد بشود.»
انسان خسیس با خوک چه تشابهی دارد:
مرد ثروتمندی به کشیشی می گوید:
نمی دانم چرا مردم مرا خسیس می پندارند.
کشیش گفت:
بگذار حکایت کوتاهی از یک گاو و یک خوک برایت نقل کنم.
خوک روزی به گاو گفت: مردم از طبیعت آرام و چشمان حزن انگیز تو به نیکی سخن می گویند و تصور می کنند تو خیلی بخشنده هستی. زیرا هر روز برایشان شیر و سرشیر می دهی.
اما در مورد من چی؟…
من همه چیز خودم را به آنها می دهم از گوشت ران گرفته تا سینه ام را. حتی از موی بدن من برس کفش و ماهوت پاک کن درست می کنند. با وجود این کسی از من خوشش نمی آید. علتش چیست؟
می دانی جواب گاو چه بود؟
جوابش این بود:
شاید علتش این باشد که “هر چه من می دهم در زمان حیاتم می دهم”
تعریف جدیدی از عقل:
حکیمی در گذرگاه خود مردی را دید که در کنار جوی آب روی زمین دراز کشیده و سر را در جوی خوابانده و مشغول نوشیدن آب است.
حکیم گفت: «ای برادر، با این ترتیب آب خوردن عقل کم می شود.»
آن مرد پرسید: «عقل چیست؟»
حکیم که چنین دید گفت: «عقل یعنی ادامه بده تا سیراب شوی.»
مادر و تولد پسر:
ساعت ۳ شب بود که صدای تلفن پسری را از خواب بیدار کرد.
پشت خط مادرش بود .پسر با عصبانیت گفت: چرا این وقت شب مرا از خواب بیدار کردی؟
مادر گفت : ۲۵ سال قبل در همین موقع شب تو مرا از خواب بیدار کردی
فقط خواستم بگویم تولدت مبارک.
پسر از اینکه دل مادرش را شکسته بود تا صبح خوابش نبرد.
صبح سراغ مادرش رفت . وقتی داخل خانه شد مادرش را پشت میز تلفن با شمع نیمه سوخته یافت… ولی مادر دیگر در این دنیا نبود…
فضیلت ماه رجب
فضیلت ماه رجب
فضیلت ماه رجب
مقالۀ پیش رو چکیده ای است از جلسات هشتم، نهم، بیست و هفتم، چهل و یکم، چهل و پنجم، پنجاه و هشتم، نود و دوم، یکصد و هفتم، یکصد و سی و سوم، یکصد و چهل و چهارم، یکصد و پنجاه و ششم شرح حدیث عنوان بصری که در طی سالیان متمادی حضرت آیة الله طهرانی در آن به اهمیّت ماه شریف رجب اشاره فرمودند
روایت ملکۀ داعی
اهتمام به تشکیل جلسه پیش از حلول ماه رجب توسط مرحوم علّامۀ طهرانی و تأکید ایشان بر اهمیت ماه رجب به رفقا و دوستان شان
بهترین كار برای سالك این است كه در آغاز ماه رجب توبه كند
فيوضاتى كه در ماه شعبان و رمضان نصيب انسان مىشود، از ماه رجب منبعث مىشود
ماه رجب ماه فناء فى الله است
ماه رمضان براى عامّۀ مردم انفع است ولى ماه رجب براى خصوص سالكان الى الله نفعش از ماه رمضان بيشتر است
تأثیرات ماه رجب برنفس سالک تأثیرات بنیادی و عمیق است
ماه رجب ماه خداست! در ماه خدا غير خدا را نبايد داخل كرد
توصیۀ بزرگان راجع به شدّت مراقبات و کیفیت صحبت کردن در این ماه شریف
صحبت کردن مهمترین آفت سلوک در نزد بزرگان است
قلب انسان یا جای رحمان است و یا جای شیطان
چگونه ضرر صحبت بیهوده را دریابیم
سالک باید در ماه رجب تصور کند که تازه متولد شده است
اعمالی که به سیر سالک در مسیر حق سرعت می بخشند
1_عیادت مرضی،رفتن به قبرستان
2_اصلاح ذاتالبين
3_مطالعۀ احوال بزرگان
اعمال شب جمعه اوّل ماه رجب ( لیلة الرغائب)
طهرانی و تأکید ایشان بر اهمیت ماه رجب به رفقا و دوستان شان
ماه رجب ماهى است كه فيوضات پروردگار در اين ماه خيلى زياد است و از كيفيّت ادعيۀ ماه رجب، ما مىتوانيم اين مطلب را استنباط كنيم. دعاهاى آن با ادعیۀ سائر ایّام فرق مىكند. جنبۀ توحيدى در اين دعاها غلبه دارد. دأب و دِيدَن مرحوم علّامۀ طهرانی- رضوان الله عليه- اینگونه بود و بنده به كرّات و مرّات شاهد بودم كه ایشان هر ساله قبل از ماه رجب دوستان و شاگردان شان را جمع مىكردند و راجع به اهتمام ماه رجب و فضائل این ماه براى آنها مطالبی را بيان مىكردند و خيلى تأكيد داشتند بر اينكه انسان در اين ماه بايد خيلى مراقبت و مواظبت كند. مراقبۀ او و توجّه او بايد از ساير شهور و ايّام بيشتر باشد. و حساب جدایی برای این ماه نسبت به سایر ماهها در نظر می گرفتند. حتی به یاد دارم در بعضی ازاین مجالس می فرمودند كه بزرگان طریق و اولیاء الهی از ماهها قبل مراقبه و مجاهده و توجه خودشان را بیشتر می كردند، كمتر صحبت می كردند، و مطالبی را که ضرورت نداشت بیان نمی کردند. تا اینكه توجه آنها به نفس و تمركز آنها بیشتر شده باشد و از تشتّت و افتراق دورتر باشند و به تجمع و جمعیّت و اجتماع نزدیك تر باشند، خلاصه بیشتر در خودشان باشند تا اینكه بخواهند به مسائل دیگری فكر كنند. آنچه را كه من بدون توجّه به روايات و احاديثى كه در فضيلت ماه رجب آمده است از تجربيّات شخصى خودم با ایشان و ساير بزرگان به ياد دارم اين است كه در تمام ايّام سال، به اين ماه نسبت به سایر ماهها اهتمام بيشترى داشتند.
بهترین كار برای سالك این است كه در آغاز ماه رجب توبه كند
ورود در ماههای حرام و ماههایی كه مورد عنایت و لطف خاص پروردگار است آداب و شرایطی دارد، شما وقتی كه به دیدن یك نفر می روید با همان لباسی كه در منزل است كه نمی روید، لباس خود را عوض می کنید، حمام می روید، عطر می زنید، خودتان را آماده می كنید، چه صحبتی بكنید؟ چگونه تكلّم كنید؟ ماه رجب هم از دیدگاه اولیاء الهی یک چنین خصوصیتی دارد، لذا می فرمودند بهترین كار برای سالك این است كه توبه كند، قبل از ماه غسل كند، غسل توبه و غسل استخاره و سر به سجده بگذارد بعد از دو ركعت نماز، صد مرتبه «اَسْتَخیرُاللـهَ بِرَحْمَتهِ» بگوید یعنی خدایا من خودم را برای ورود در این ماه می خواهم آماده كنم، دست و پای خودم را می خواهم جمع كنم، وضع خودم را میخواهم درست كنم و حساب خودم را می خواهم با تو تصفیه كنم! در یك جایی بودیم و رفقا از من سؤال كردند، بهترین عمل برای ماه رجب چیست؟ گفتم: من همانی را عرض می كنم كه بزرگان فرمودند، بهترین عمل این است كه انسان خود را از خود بیرون بیاورد، از خودیت بیرون بیاورد و بعنوان یك عبد باشد و ارادۀ خود و اختیارخود را تسلیم اختیار پروردگار كند، هركاری را قبل از اینكه بخواهد انجام دهد، اول ببیند كه خدا چه میخواهد؟ بعد انجام بدهد، هر فكری كه می خواهد در ذهنش بیاید اول ببیند که خدا بر چه امری رضایت دارد؟ بعد راجع به آن فكر كند، هر اقدامی كه می خواهد بكند اول یك جنبۀ اتصال و ارتباط به او را در نظر بگیرد و بعد نسبت به این قضیه اقدام كند، این مقام عبودیتی است كه اگر خداوند توفیق بدهد به بندهای، می تواند حظّ و نصیب بیشتری را ببرد.
فيوضاتى كه در ماه شعبان و رمضان نصيب انسان مىشود، از ماه رجب منبعث مىشود
مىتوانيم بگوييم كه فيوضاتى كه در ماه شعبان و رمضان هم حتّى نصيب انسان مىشود، از ماه رجب منبعث مىشود و از این ماه است كه به ماه شعبان و ماه رمضان سرايت پيدا مىكند و رجب را «شهرُ الله» مىگويند. يعنى اختصاص به خود خدا دارد و جهتش را هم آنطورى كه مىفرمودند و از بزرگان شنيده شده، اين است كه تجليّات حضرت حقّ در ماه رجب بيش از ساير ايّام است و روايت ألا إنَّ لِرَبّكُم فى أيَّام دَهرِكُم نَفَحاتٍ ألا فَتَعرَّضوا لَها وَ لاتَعَرَّضوا عَنها كه از پيغمبر اكرم مروى است را مربوط به ماه رجب مىدانستند. البتّه ممكن است مربوط به ساير ايّام هم باشد، ولى در ماه رجب اين حالت شديدتر است. روايت پيغمبر اكرم كه مىفرمايند: بدانيد كه خداوند متعال در هر وقتى از اوقات يك نفحاتى دارد كه نفحات خاصّهاى است و مواظب باشيد، پیگير باشيد، مترصّد و مراقب باشيد كه خود را در جَنب و در كنار اين نفحات قرار بدهيد و مبادا إعراض كنيد و آن غفلت شما موجب بشود كه آن نفحه بيايد و به شما نخورد و شما را بهرهمند و متنعّم نكند.
فلهذا المؤمن كَيِّس «آدم مؤمن، رِند است» و آدم رِند و زرنگ آن كسى است كه از بهترين فرصتها، بهترين نتيجهها را مىگيرد؛ اين را مىگويند آدم رند و زرنگ. اگر قرار است انسان زرنگ باشد، زرنگ در امر آخرتش باشد. آدم رند و زرنگ به آن آدمى مىگويند كه خودش را- آقا!- معطّل ديگران نكند. اين مىشود آدم زرنگ. معطّل ديگران: زید چطور است، من هم اينجور باشم؛ پا به پاى او بخواهم بيايم. نه، آقا جان! ديگران حساب و كتابى براى خودشان دارند، ما براى خودمان حساب و كتابى داريم. هر كسى براى خودش حساب و كتاب خاصّی دارد معطّل بقيّه بخواهيم بشويم قافيه را باختيم؛ قافيه را از دست داديم. پس به دنبال اين بگرديم چه كارى انجام بدهيم كه بيشتر بتوانیم استفاده بكنيم.
ماه رجب ماه فناء فى الله است
ماه رجب ماه فناء فى الله است، ماه خداست، شهر الله است. پيغمبر اكرم صلّى الله عليه و آله و سلّم فرمودند: الرَّجَبُ شَهْرُ اللَهِ وَ شَعْبَانُ شَهْرى وَ رَمَضَانُ شَهْرُ امّتَى. رجب ماه خداست، شعبان ماه من است كه منظور ولايت است و رمضان ماه امّت من است، ماه عموم امّت من است. يعنى يك ارتباط خاصّى بين نفوس و بين پروردگار در ماه رمضان هست كه ماه امّت است. ولى رجب شهر الله است، رجب ماه خداست! يعنى يك حالت خاصّى در ماه رجب برقرار است كه از آن حالت خاصّ، اهل الله فقط استفاده مىكنند، نه هر كس ديگر. استفادههاى ديگران ضعيف است. اهل الله هستند كه اين ماه را مىتوانند درك كنند. يعنى جاذبههاى مقام ربوبى و توحيدى و بارقههاى توحيدى كه سالك را زير و رو مىكند و تعلّق سالك را از همه چيز قطع مىكند و او را فقط متوجّه به حقيقت توحيد مىكند و از همۀ آن تزئيلات و فروعات و رشتهها و تعلّقات و ارتباطات مىبُرد، آن در ماه رجب است. حتّى ماه رمضان هم اين كار را انجام نمىدهد. ماه رمضان ماه رحمت است، ماه بركت است، ماه انبساط است، ماه غُفران است، خدا همه را مىبخشد. ولی آن عمل زير بنايى متعلق به ماه رجب است. بخشيدن گناه به درد سالك نمىخورد، بخشيدن گناه اولین چيزي است كه ما انتظارش را از ائمّه و از شُفعاء داريم که بيايند و شفاعت ما را بكنند. آنچه كه به درد سالك مىخورد حالت انبساط نيست، آنچه كه به درد سالك مىخورد حالت بهجت نيست، نه اين كه اينها بد است، اينها خيلى خوب است! گير هر كسى هم نمىآيد، خيال نكنيد! ولى آنچه كه بدرد آن سالك واقعى و رِندى كه همه چيز را مىخواهد در راه خدا ببازد و از همه چيز بگذرد و ژوليده و سر و پا برهنه فقط در حريم او بيايد ديگر در آنجا بخشش گناه و انبساط و بَهجت و اينها نيست آن يك آتشى را مىخواهد كه بزند به وجودش و او را خاكستر كند اين بدرد سالك مىخورد و اين در ماه رجب است. لذا مىگويند رجب شهر الله است.
ماه رمضان براى عامّۀ مردم انفع است ولى ماه رجب براى خصوص سالكان الى الله نفعش از ماه رمضان بيشتر است
ماه رمضان براى عامّۀ مردم نَفع بيشترى دارد ولى ماه رجب براى خصوص سالكان الى الله از ماه رمضان نافع تر است در واقع ماه رجب تفاوتش با دیگر ماه ها این است که بروزات آن خفیّ است، در ماه رمضان همه می فهمند، همه این اختلاف را متوجه می شوند، همین روزه ای که انسان می گیرد می فهمد که این روزه چه تغییری در او ایجاد کرده است حتی افرادی که خیلی اهل این مطالب هم نیستند معترف اند، متوجه می شوند و می فهمند ولی ماه رجب را کسی نمی فهمد، نکته اش هم همین است، ماه رجب برای خاصّان است، لذا خدا نگذاشته که همه بفهمند، متعلق به کسانی است که به دنبال مطلب هستند، برای آنهایی است که در راه اند، برای آنهایی است که به دنبال یک چاره ای می گردند، ماه رجب برای آنهاست، اهتمام بزرگان نسبت به ماه رجب حتّى از ماه رمضان هم بيشتر بود و عبارت ايشان اين بود که ماه رجب و ماه های حرام ، ماه هایی هستند که سالکین نسبت به این ماهها باید واکنش و حساسیت بیشتری نشان بدهند، مسأله یک مسألۀ اعتباری و توهّمی نیست، بلکه یک مسألۀ واقعی است، مشخص است وقتی که ماه رجب می آید حال و هوا با ماه جمادی فرق دارد، چطوری که شما ماه رمضان را می فهمید و متوجه می شوید! حال و هوا در ماه رمضان تفاوت می کند، چطور وقتی محرّم می آید متوجه می شوید حال و هوا عوض شده است، آن اثر معنوی این حادثه، چطور فضا را تغییر می دهد و محزون می کند و فضا را فضای دیگری می کند.
بطور کل همان طوری كه اسماء و صفات الهی متفاوت است و هر اسم يك اثر خاصّی دارد و هر صفت يك اثر خاصی دارد اين نزول اسماء و صفات الهی بر اين عالم و در نفس، هر كدام اينها يك جنبه از جنبههای تربيتی و تكاملی انسان را به وجود میآورد فلهذا ما مشاهده میكنيم در قضايای مختلف اثرات مختلفی برای انسان پيدا میشود در حوادثی كه برای انسان پيش میآيد يك اثرات خاصّی دارد، نماز برای انسان يك اثری دارد كه آن اثر را روزه ندارد! روزه يك اثری برای انسان دارد كه آن اثر را نماز ندارد! هر كدام از اينها يك اثر خاصّ به خودش را دارد حج برای انسان يك اثری دارد كه آن اثر را روزه ندارد اگر شما به جای حج روزه بگيريد فايده ندارد! هيچ فايده ای ندارد! چرا؟ چون جهات وجودی نفس متفاوت و متكاثر است و اين عبادات برای تكميل و ترميم و تدبير يك جنبه از جهات مختلفۀ نفس وضع شده و مشروع شده است. همين طور ايّام و اوقات هم اثرات خاصّ به خودشان را دارند.
تأثیرات ماه رجب برنفس سالک تأثیرات بنیادی و عمیق است
در ماه رجب، عرض شد كه گرچه رحمت پروردگار شامل همۀ افراد است امّا يك خصوصيّت خاصّ نسبت به اولياء خودش و افرادى كه از نقطه نظر سلوكى مراتبى را طى كردهاند دارد و حالات و جَذَبات توحيدى در ماه رجب بيشتر از دیگر ایّام است يعنى آن جنبۀ حالات توجّه انسان و آن روحانيّت، انبساط، حالت لطافت، حالت سبُكى، در ماه رجب مسأله به نوع دیگری وجود دارد؛ حالات، حالات سنگين سلوكى است، حالات سنگين آن جذبات توحيدى است و واردات و بارقات و تأثيراتى كه در ماه رجب بر نفس وارد مىشود آن تأثيرات، تأثيرات عميقتری است، تأثيرات زير بنايى تری است نسبت به آنچه كه در ساير ايّام الله (كه شعبان و رمضان و يا فرض بكنيد كه در ذىالقعده به خصوص دهۀ اوّل ذىالحجّه كه بسيار آن جَلوات و جَذبات خاصّى دارد در آن عُشر اوّل ذی الحجّه) وجود دارد و خود ايشان هم در ماه رجب يك تغييراتى داشتند التفات كرديد ماه رجب يك جنبۀ خاصّی كه دارد اين است كه يك نوع اثر عمقی روی آن خصوصيّات نفس و روی كيفيّت ارتباط انسان با آن حقيقت توحيد دارد منظورم از آن اثر عمقی اين است كه در بعضی از اوقات انسان احساس خوشی، احساس راحتی، احساس انبساط و روحانيّت میكند، نماز میخواند يك احساس روحانيّتی برايش پيدا میشود، روزه میگيرد يك احساس روحانيّتی برايش پيدا می شود دلش میخواهد ادامه بدهد، اين حالت حالتی است كه ما احساس روحانيّت و نورانيّت در خود میكنيم ولی بعضی از اين عبادات و بعضی از كارها يك اثرات عمقی دارند يعنی ممكن است برای انسان آن حالت روحانيّت ظاهری نباشد ولی در باطن يك جوری قضيّه را عوض میكند كه نفس را زير و رو میكند ، برنامۀ ماه رجب اين طوری است يعنی خصوصيّات نفس را و كيفيّت ارتباط انسان با پروردگار را در عمق تغيير میدهد.
ماه رجب ماه خداست! در ماه خدا غير خدا را نبايد داخل كرد
حضرت علامه طهرانی به طور كلّى در زندگيشان، در اعمال شخصى خودشان، توصيه به مراقبت بيشترى مىكردند و به رفقا و دوستان مىفرمودند: ماه رجب ماه الهى است، در ماه خدا غير خدا را نبايد انسان داخل كند.
توصیۀ بزرگان راجع به شدّت مراقبات و کیفیت صحبت کردن در این ماه شریف
رفقا از رعایت آداب وخصوصیات ماه رجب غفلت نكنند كه این مأدبه، مأدبۀ الهی است و سفرهای كه خداوند متعال برای بندگان خاص خودش در این ماه قرار داده است و در سایر ماهها نیست، تأثیرهایی كه به واسطۀ فیوضات الهی در این ماه می آید، با ماههای دیگر تفاوت دارد و انگار یك جنبۀ توحیدی و تجلیات قوی تری در این ماه وجود دارد، كه برای قطع تعلّقات در این ماه تأثیر بسیار زیادی دارد، بزرگان دستور میدادند که برای ورود به این أشهُر مبارکه (ماه رجب و شعبان و رمضان) از قبل خودتان را آماده کنید! نه اینکه از شب اوّل رجب بگوئید که: خوب ماه رجب آمد حالا بساطمان را آماده کنیم! نه! از مدّتی قبل خودتان را آماده کنید تا قلبتان برای وفود در این ماه آماده باشد! آماده کردن خود یعنی چه؟
صحبت کردن مهمترین آفت سلوک در نزد بزرگان است
آمادگی يعنی : مراقبت ، مراقبت بيشتر و عنايت بيشتر و رعايت بيشتر نسبت به آنچه كه به نظر انسان مي رسد كه او مقرّب است، هر كسی، هر چیزی را که به نظرش می رسد، در همان محدودۀ ظرفيّت خودش انجام بدهد! یعنی صحبت با افراد را کمتر کنیم! از حرفهای بیخود و بیمعنا پرهیز کنیم! در دفتر کارمان هستیم، یکی میخواهد بیاید با ما بنشیند حرف بزند به او بگوئیم: آقا برو با دیگری حرف بزن! (حرفهای بیأساس، نه حرفهای ضروری که مربوط با کار هست، بلکه مسائل بیارزش مثل اینکه فلان چیز گران و فلان چیز ارزان شد یا فلان جا زلزله آمد و از این حرفهائی که همه میزنند) یا در جائی هستیم و میبینیم افراد دارند صحبت میکنند گوش به آن صحبتها نسپاریم، دل به آن حرفها نسپاریم همین که دل میسپاریم آنها میآیند و در دل اثر میکنند! همانطور که تیر میآید و آن زهر خودش را وارد میکند! ولی اگر نه، به هنگام صحبت دیگران فقط یک چیزی از گوشش بگذرد و به آن توجّه نکند این اثر ندارد! باید دائم به ذکر مشغول باشیم ولو اینکه به زبان نیاوریم! مراقبه را بیشتر كنیم، در حد ضرورت مسائل را مطرح كنید، از توجه به مسائل زائد كه چندان نفعی به حال ما ندارد، اخبار اینطرف و آنطرف چه می شود؟ بالا چه می شود؟ دیدنها، مسائل، ظواهر، آداب، رفت و آمدهای بیجا، ارتباطهای بیجا كه فقط غیر از اتلاف وقت و تشویش اذهان و اضطراب خاطر ثمرهای ندارد، انسان باید پرهیز كند. حال كه مسئله به دست ما نیست و ما كه كاری نمی توانیم انجام بدهیم. و ما كه نمیتوانیم تأثیری بگذاریم، اقلاً به خودمان بپردازیم، غیر از اینكه ذهنمان فكرمان با این مسائل به تشویش بیافتد و به اضطراب بیافتد و برای ورود و نفوذ جلوههای الهی قلب آرام و ضمیر مطمئن لازم است شما یك مسئله ریاضی را می توانی با فكرناراحت حل كنی؟ یا معادله را می توانی با یك فكر مشوّش بخواهی حل بكنی؟ میشود؟ نمیشود در فیوضات الهی هم شرطش قلب آرام و نفسی صاف است، قلبی كه در اضطراب است فیض الهی بر آن نمی آید كه نمی آید، می آید رد می شود به یكی دیگر می خورد.
قلبی كه در افكار غیر صحیح و غیر واقعی دارد دور می زند، آن فیض می آید و رد میشود، نمیایستد، گیرنده وجود ندارد، فرستنده هست، گیرنده نیست، نمی گیرد، پس باید شرایطش را آماده كرد، موانع را از سر راه برداشت تا اینكه انسان بتواند فیض بیشتری ببرد، هر چه در اين ماه حالت سكوت و حالت سكون و آرامش بيشتر باشد واردات بيشتر خواهد شد و بالعکس، ملائكه در جايى كه تشويش و اضطراب است نمىآيند، ملائكه در جاى سكون و آرامش مىآيند، ملائكه در جايى كه دائماً محلّ جَوَلان فكر و تخيّلات و خيالات است نمی آیند. سكوت يك وِزانى را در انسان به وجود مىآورد كه با حرف، يك همچنين وزان و يك همچنين متانتى و يك همچنين پُرى كه لازمه اين قضيّه اين است كه افاضات الهى بر قلب انسان بيايد، با صحبت يك همچين چيزى نمىآيد. افرادى كه زياد صحبت مىكنند، قلب آنها مشوّش است، اضطراب دارد. ديديد بعضىها فرض كنيد كه ما مثلًا ديديم، مرحوم علّامه طباطبايى يا مثلًا بزرگانى را ديديم يا مثلًا مرحوم آقاى حدّاد، در مجلس كه مىنشستند، تا از ايشان سؤال نمىكرديم حرف نمی زدند؛ يا علّامه طباطبائى، يك ساعت مىنشستيم، همينطور به انسان نگاه مىكرد. ولى بعضىها مىگويند: آقا! يعنى چه؟ انسان بنشينند هِى همينطورى نگاه بكند، ساكت، يك حرفى بزنيم، يك چيزى، آقا! هوا گرم است، خيابان شلوغ است، جنسها گران شده، يك حرفى بالأخره بزنيم، این روش يعنى چه؟
اينها اضطراب دارند، در نفسشان اضطراب دارند، اين اضطراب نمىگذارد كه آرام باشند. ارتباط انسان با اينگونه افراد براى انسان مضرّ است. انسان با افرادى بايد ارتباط داشته باشد كه اين حالت در آنها كمتر است، حالت سكون و آرامش در آنها بيشتر است و در اين زمينه روايات زياد است كه ملائكه در سكوناند، شياطين در اضطرابند.
نباید به دنبال آن بود که زید فلان حرف را زد، عمر فلان مطلب را گفت ، چرا فلانی نسبت به من اين فكر را كرد؟ اينها به درد ماه رجب نمىخورد. اگر شخصى با اين تصوّرات و تخيّلات داخل در ماه رجب بشود نصيبى نخواهد داشت. تا آنجایی که به نظرم می رسد مرحوم آقا در قضیۀ سکوت خیلی تأکید داشتند ، حتی مطالب مفید ، در مورد مطالب غیر مفید که جای صحبت نیست و اما مطالبی که مطالب مفیدی هم هست مطالب خوبی هست من حیث المجموع ، باز هم انسان در این سه ماه مراقبت بیشتر داشته باشد و سکوت را باید رعایت کند ، مگر در موارد ضرورت که آن یک مطلب دیگری است، و حتی ایشان می فرمودند که بسیاری از شاگردان اساتید و بزرگان در این سه ماه در حالت خلوت خودشان و در آن حالت توجه به خود در دهان خود ریگ می گذاشتند که تا اگر یک جایی صحبتی پیش می آمد و نفس تمایل به عرض اندام و اظهار مطلب پیدا می کرد، پیدا می شود دیگر در مجالس گاهی یک نفر یک حرفی می زند و می بینیم خلاف است و نفس تحریک می شود و باید حرف بزند ، نه آقا بنشین سر جایت و گوش بده ، نیازی نیست، عرض کردم دیگران حقّ مطلب را ادا می کنند و نیازی نیست که انسان بیاید و از خود مایه بگذارد الحمد لله من به الکفایه موجود هست اگر وجوب، وجوب کفایی باشد بعضی ها در مقام ادای تکلیف هستند، این بعضی ها این کار را انجام می دهند و نیازی نیست که ما این کار را بکنیم! ولی این مطلب را دائماً انسان باید در مراقبۀ خودش قرار بدهد و نتیجه اش را خواهد دید ، مسأله سکوت بسیار مهم است، و چه بسا انسان بسیاری از عبادتهای خودش را و توجهات خودش را و آن آثار را به واسطۀ یک کلام از دست می دهد ، و انگار نه انگار که کاری انجام داده و زحمتی کشیده و مراقبه ای انجام داده ، مخصوصا در مشاجرات در داخل منزل، که این خیلی مسألۀ مهمی است که انسان باید از اینگونه مسائل خود را به دور نگه دارد و بی دلیل در هر چیزی داخل نشود و اظهار سلیقه نکند و مقداری اختیار را در امور به دیگران واگذار کند در حدّی که مورد اختیار آنهاست نه اینکه بخواهد از حد و مرز تعدی شود ، بگذارد در این مسأله مقداری کنار باشد نسبت به شریک و همسایه ، بیرون در رفت و آمد و حرکت و به عنوان مثال در ماشین نشسته است ، یک کسی خلافی می کند لازم نیست انسان جوابش را بدهد اگر انسان بخواهد در کوچه و خیابان جواب همه را بدهد که دیگر شیرازۀ همه چیز از هم گسسته می شود ، ما نباید به اعمال و رفتار دیگران نگاه کنیم ، ما باید به وظیفۀ خود نگاه کنیم ، اگر بخواهیم به دیگران نگاه کنیم کلاه ما پس معرکه است و هیچ نتیجه ای نمی بریم و هیچ گاه دیگران را مثل خودمان نخواهیم کرد ، این فایده ای ندارد ما باید به خود نگاه کنیم که در قبال کارهای مختلف دیگران چه عکس العملی نشان بدهیم ، حرف بزنیم یا نه؟ ساکت باشیم و بگذریم و کار عوام را به عوام واگذار کنیم و کار جاهل را به جاهل واگذار کنیم و بالاخره یک فرقی باید باشد بالاخره باید یک امتیازی باشد نمی شود که مسأله به این کیفیت باشد که در منظر است. باید دانست که صحبت کردن یکی از مهمترین آفاتی است که این مهمانهای پروردگار را از دل ما بیرون میکند! خیلی عجیب است: آنقدر که بزرگان راجع به این مسأله تذکّر دادند دربارۀ سائر مسائل سفارش نکردهاند.
قلب انسان یا جای رحمان است و یا جای شیطان
این مهمان که میرود باید مهمان دیگر بیاید چرا که خانه خالی نمیشود زیرا قلب خالی نمیشود یا جای رحمان است یا جای شیطان! آن مهمانها میروند بیرون مهمانهای دیگر میآیند! این وسط ما حالت خلاَء نداریم و شقّ ثالثی نیست! باید در خود بنگریم و ببینیم در قلب خود چه مهمانهائی را داریم.
چگونه ضرر صحبت بیهوده را دریابیم
شما یک نماز بخوانید و بعد از نماز در همان سجّادهتان بنشینید و به سکوت بگذرانید و به حال خود باشید در اینحال ناگهان کسی بر شما وارد بشود و شروع کنید با او به حرف زدن، وقتی که رفت حال خودتان را با حال قبل مقایسه کنید خواهید دید که چقدر فرق کرده است! زیرا این حرف زدن تمام آن حالات آرامش و سکونت را میگیرد و با خود میبرد! و لذا از الآن باید متوجّه این مسأله بود.
وظایف سالک در شب و روز و پرهیز از بعضی موارد
برای این منظور بهتر است انسان اوقات خود را هم تنظیم کند، شب بهتر است زود بخوابد، غذای او غذای مناسبی باشد از این مسائلی که سایر افراد به آن مبتلا هستند باید پرهیز کند، اخبار و مسائل بیارزش، تصاویر، دیدن این فیلمها و مسائلی که غیر از اتلاف وقت و ورود شیاطین در حوزۀ منزل و وجود انسان هیچ اثر دیگری ندارد همۀ اینها را کنار بگذارد؛ قبل از خواب بهتر است از کلمات بزرگان و مطالب آنها چند صفحهای مطالعه نموده به آنچه را که گفته شده است عمل کند؛ شب با وضو بخوابد و صبح زود برخیزد تا برای نماز آمادگی داشته باشد.
وظیفۀ سالک در خارج از منزل در ایام این ماه
وقتی که از منزل خارج میشود فقط به این نیّت باشد که میرود تا یک تکلیفی را انجام دهد و برگردد! خود را آغشته با مسائلی که در دور و بر است نکند و از مطالب آنها پرهیز کند، اینها است که باعث میشود حالت آمادگی و تهیّؤ برای انسان پیدا بشود!
قدردانی از مواهب الهی موجب توفیق بدست آوردن مرتبۀ بعد میشود
علی کلّ حالٍ، این را ما باید بدانیم: هر مرتبهای از تقوی را که خداوند نصیب ما کرد، اگر قدر دانستیم و از آن محافظت کردیم و اگر بر طبق دستور عمل کردیم، توفیق برای مرتبۀ بعد پیدا میشود، و اگر عمل نکردیم آن مطلب بعدی از دست خواهد رفت!
کیفیت معاشرت در ماه رجب
مرحوم علامه طهرانی دستور مىدادند سالک باید ارتباطش را با افراد به حداقل مراوده و معاشرت برساند، با هر كسى صحبت نكند، نفوسى كه گناه كار هستند در ارتباط با انسان اثر مىگذارند، هر كدام يك اثرى مىگذارند خواهى نخواهى. رفتن هر جا و ديدن هر كس اين براى انسان صحيح نيست. از طرفی بيشتر كردن مجالست با دوستانی كه ارتباط با آن دوستان انسان را از مادّه و مادّيات بيرون بياورد. رفت و آمد با برادران روحانى اخِلّاء روحانى و برادران ايمانى خيلى مؤكَّد است و تأثير بسزايى در انبساط و رفع قبض دارد. بسیار مهم است که انسان با چه کسانی معاشرت داشته باشد و صحبت کند و با چه کسانی برخورد کند چه بسا ممکن است که یک صحبت و یک برخورد حال انسان را متغیّر کند و این مسأله برای خود من بسیار اتفاق افتاده یک مرتبه من در یک حال و هوایی بودم و مدتی این مسأله ادامه داشت یک شب از جایی می گذشتم و یک نفر از افرادی که فرد مخالفی بود و این وسط راه به ما سلامی کرد و ما علیکی گفتیم و یک حال و احوال پرسی و همین و خداحافظ شما ، آن حال و هوای ما رفت که رفت و تا یکی دو هفته هم به این کیفیت ادامه داشت و دیگر آنقدر التماس کردیم که خدایا غلط کردیم ، بالاخره مسأله صورت دیگری پیدا کرد ، ببینید یک صحبت کردن ده ثانیه ای چه تأثیری دارد آن وقت ما با هر کسی رفت و آمد می کنیم و صحبت می کنیم و دل می دهیم و قلوه می گیریم در ارتباطات و حرفها ، اینها تأثیری ندارد؟ لذا بزرگان در این معاشرت خیلی دقت کردند و چقدر این معاشرت در انسان اثر دارد ، انسان کاملا می تواند عکس العمل آن نفوس را در خود حس کند ، با اولیای خدا اگر انسان بنشیند یک جور است و با غیر اولیای خدا یک قسم است ، این همان اثری است که این دارد احساس می کند ، همان اثر نفس همان اثر صفای روح ، همان اثر خلوص ضمیر خواهی نخواهی منتقل می شود ، و این را عوض می کند و تغییر می دهد ، مقابل این مسأله هم وجود دارد ، اگر انسان با افرادی که اینها دارای اعوجاجات و انحراف هستند و فساد باطل هستند و کدورت و ظلمت ضمیر هستند ، با آنها بنشیند کم کم بدون اینکه خود متوجه شود تغییر پیدا می کند ، یک دفعه می بیند عجب من سابق چه حالی داشتم و الان چه حالی دارم ، راجع به محیط چقدر ایشان تذکر می دادند که انسان در آن محیطی که هست باید مستعد باشد نه فاسد ، اینهمه ایشان میگفتند رفتن به کشورهای کفر برای انسان ضرر دارد و سکونت در آنها حرام است برای چیست؟چون در آنجا روح نیست و روح در آنجا وجود ندارد ، الان می گویند چه اشکالی دارد در آنجا نماز هم می خوانیم ، آنجا نماز نیست! عروسک است! ربات است ، ربات کوکش کنید راهش بیندازیم او هم شروع می کند دستهایش را بالا و پایین می آورد ، این نمازی که در ولایت امام زمان است خیلی فرق می کند با آن نمازی که در آنجاست با آن نمازی که در مکه و در عتبات است خیلی فرق می کند ، چرا؟ چون در اینجا نور ولایت است و آنجا کدورت است ، در آنجا توجه نیست این حالت می آید انسان را منگ می کند ، انسان نمی فهمد، می گوید خب نماز هم می خوانیم و طوری نشده و روزه هم می گیریم و قرآن هم می خوانیم ، بسیار محیط در این مسأله تأثیر دارد.
جلوگیری از مسائلی که نفس را از پیشرفت باز می دارد
باید از ورود افكار و تخيّلات به ذهن خودداری كرد .خوب انسان مي نشيند ، تخيّلات مي آيد، افكار مي آيد از اين طرف ، از آن طرف ، انسان جلويش را بگيرد و نگذارد بيايد . موانع براي حركت را از سر راه برداشتن ، ممكن است چيزهايي باشد در منزل يا در خارج، انسان با آنها برخورد كند، آنها توليد فكر ، توليد خيال كنند براي انسان ، ذهن انسان را از خدا دور کند، آن موانع را انسان بردارد اصلاً ديگر در جلوي چشمش نبيند. اشتغال به كارهايي كه انسان را از آن توجّه به پروردگار و توجّه به خود، يعني فرو رفتن در خود، باز مي دارد و پراكنده مي كند و قوّه مخيّله انسان را قويتر می كند و تخيّل را در انسان بيشتر می كند را باید ترک نمود.
سالک باید در ماه رجب تصور کند که تازه متولد شده است
پس شرط اوّلى را كه مرحوم آقا ذكر مىفرمودند اين است كه انسان قلب خود را از هر چه كه تا به حال با او بوده پاك كند و اگر این کار را انجام ندهد هر چه ذكر بگويد فايده ای ندارد، هر چه توجّه كند فايده ندارد، چرا؟ چون اين توجّه و ذكر توجّه صوری است، توجّه عُمقى نيست، عُمق خراب است، در او تشويش است، عُمق در او هوا و هوس است، در او تكثّرات است، در او توغّل در كثرات است، فايده ندارد، فقط از يك صورت ظهور پيدا مىكند و به همان صورت هم ختم مىشود. پس بنابراين اوّلين كارى كه سالك بايد انجام بدهد اين است كه تصوّر كند در ماه رجب تازه متولّد شده است. بچّهاى كه تازه از مادر متولّد مىشود، آیا دشمن دارد؟ هنوز در اين دنيا كارى نكرده! دشمنی ندارد! آيا بچّهاى كه از مادر متولّد مىشود كسى راجع به او حرفی می زند؟ كسى غيبتش را می کند؟ تازه متولّد شده و نه دوستى پيدا كرده، نه دشمنى پيدا كرده، نه كسى را زده، نه به كسى بىاحترامى كرده، نه شخصى نسبت به او بىاحترامى كرده، هيچى! هيچ گونه ارتباطى نداشته ! انسان بايد تصوّر كند كه در ماه رجب متولّد شده و همچون بچّه كه در قلب و در نفس او هيچ چيزى وجود ندارد. (بچّه هيچ چیز نمىفهمد فقط گرسنهاش بشود صدايش در بيايد براى شير خوردن همين، و الّا هيچ چیز نمىفهمد حتّى مادرش را هم نمىفهمد ديگر. البتّه يك احساس خاصّى دارد امّا …. ديگر نه كينهاى در بچّه است، نه بُغضى در بچّه هست، نه حَسدى ، نه حسابى هيچ چىز در او نيست! )
اعمالی که به سیر سالک در مسیر حق سرعت می بخشند
1_عیادت مرضی،رفتن به قبرستان
سر زدن به مرضي و عيادت كردن از آنان و همچنین زیارت اهل قبور البتّه نه اينكه هر روز انسان برود، هفتهاي يكبار به قبرستان رفتن و طلب مغفرت براي آنها كردن، آن هم نه ظهر و شب، بين الطلوعين ، پنجشنبه بين الطلوعين انسان برود در قبرستان ، الان که دیگر قبرستانها پارك شده و باغ شده و باغ لاله و گل و سنبل شده، اين قبرستانها نه تنها انسان را از كثرت بيرون نمي آورد بلكه انسان را متوجّه كثرات و متوجّه دنيا مي كند ، قبرستاني پيدا كنيد مثل همين قبرستان حاج شيخ در قم، اين قبرستان، قبرستان است . قبرستان وادي السّلام . بايد انسان در قبرستاني برود كه نگاه به اين قبرستان او را تكان بدهد ، بلرزاند، او را متوجّه كند فردا نوبت توست ، امروز براي اين و فردا می آيند سر جنازه تو را می گيرند، شوخی هم قضيّه ندارد درست شد؟ برويم بنشينيم ساعتي ، نيم ساعتي بنشينيم، همانطوری كه خود مرحوم آقا فرمودند در كتابشان يك فاتحه بخوانيم بدون اينكه قرآن و چيزي، يك نيم ساعتی ، يك ساعتی به سكوت بگذرانيم ، اين سكوت از قرآن خواندن اثرش در نفس بيشتر است. بعد حالا يك سورۀ تباركی ، يك سورۀ يس، يك چيزی بخوانند اشكالی ندارد، انسان براي اهداء ثواب براي آنها بكند. مهم اين است كه در خود انسان اين مسئله اثر مثبت داشته باشد. عيادت مرضي كردن و صله رحم كردن ، انسان به رحمش سر بزند، ببيند گرفتاري دارد، برطرف كند. به زيارتش برود، عيادت مرضى، رسيدگى به امور بيماران اين به حال انسان سرعت مىبخشد ؛ صله رحم سرعت مىبخشد؛
2_اصلاح ذاتالبين
اگر كدورتي بين او و بين كس ديگر است، درصدد برطرف كردنش بر بيايد ، اگر مسئلهاي هست خود او اقدام كند، اينها را مي گويند چي ؟ تهيّؤ! اگر بين دو نفر نقارى است انسان آن نقار را برطرف كند اين اثر بسيار عجيبى دارد، بسيار اثر عجيبى دارد. ايشان بارها مىفرمودند: اگر شخصى اصلاح ذات البين را بكند، ممكن است بعضى از درهائى كه به روى او بسته شده به واسطۀ اين عمل باز بشود، اصلاح ذاتالبين خيلى اثر عجيبى دارد. اصلاح ذاتالبين يعنى انسان شيطان را از بين دو نفر بيرون كند و جايش خدا را بياورد ، اين معنا معناى اصلاح ذات البين است. ايشان روى اين مسأله خيلى تأكيد داشتند.
در ادعيۀ ماه رجب كه در پيش است مگر نمي خوانيم : « خدايا مرا از جمله افرادي قرار بده كه بسوي تو از هم سبقت مي گيرند». مرحوم آقا ماه رجب كه می آمد برای رفقايشان و تلامذه شان صحبت مي كردند، غالباً من يادم است كه اين جمله را هميشه مي گفتند: كه وقتي قرار است ما سبقت بگيريم در يك امری و مردم سبقت بگيرند، ما در راه خدا بر يكديگر سبقت بگيريم ، سبقت در راه خدا با سبقت در بازار فرق می كند ، با سبقت در تجارت فرق می كند ، با سبقت در گرفتن متقاضی و مراجعه كننده از اين و آن و داد و ستدهای پنهانی و ايادی مرموز فرق می كند ، سبقت در راه خدا به عبارت بزرگان سبقت است در آن اموری كه انسان را از خوديّت بيرون می آورد و به او می پيوندد، اين مسئله چه در بازار می خواهد اتّفاق بيافتد ، چه در منزل می خواهد اتّفاق بيافتد يا در هر جای ديگر، « وَالَّذينَهُمْ بِالْبِدارِ اِلَيْكَ يُسارعُونْ» امام می فرمايند: خدايا مرا ملحق كن به آن كسانی كه در سبقت بسوی تو از هم پيشی می گيرند، نه اينكه بيشتر نماز می خواند، نه اينكه بيشتر دعا می كند، اينها همه بجای خود محفوظ ، نه اينكه در شب بر می خيزد و به تهجّد می پردازد، اينها درست . آنچه كه منظور امام عليهالسلام است، اين است كه در آن اموری كه بتواند مرا از نفس و خودم بيرون بياورد مرا موفق كن، در آن اموری كه بتواند مرا از خود برهاند و به تو بپيوندد مرا موفق كن ، اين معنا معنای سبقت است . در يك روايت داريم كه يك مسئلهای پيش آمده بود بين امام حسن مجتبی عليهالسلام و حضرت سيدالشهداء در زمان خلافت اميرالمؤمنين عليهالسلام ظاهراً بوده ، گرچه يك احتمالی هم داشت كه در زمان خود امامت و خلافت امام حسن عليهالسلام باشد، يك مسئلهای پيش آمده بود، باصطلاح يك مسئلۀ ظاهراً داخلی بوده ، يك قضيّۀ داخلی بوده شايد بين اينها هم حتی نبوده ، ديدند امام حسين عليهالسلام صبح لباس پوشيده دارد می رود. يكی از رفقای حضرت پرسیدند کجا می روید؟ حضرت فرمودند دارم می روم منزل برادرم! دارم می روم آنجا كه اين مسئلهای را كه بوجود آمد من پيش قدم بشوم برای از بين بردنش، التفات كرديد ؟ من زودتر بروم و اين را از بين ببرم و من جزء افرادي باشم به تعبير حضرت سجّاد عليه السلام:« وَأَلْحِقْنِي بِالَّذينَهُم بِالْبِدارِ إلَيْكَ يُسارِعُون» آدم رند اين است ديگر! اين را مي گويند مسابقه، نه زياد نماز خواندن ، نه قرآن زياد خواندن . سباق ، يعنی عملی انجام بدهی كه با آن عمل از خوديّت و نفس بيرون بيايی و در راه رضای او وقتی قرار بر اين است كه يك عملی انجام بگيرد شما زودتر انجام بده ، شما پيشقدم باش و چه بسا اين پيشقدم شدن مشكلتر است ، مگر ما در بين خودمان نداريم؟ وقتی بين دو نفر يك مطلبی پيش می آيد می گوئيم او بيايد عذر خواهي كند، چرا من بروم ؟ دیگری هم مي گويد، او بيايد عذر خواهی كند چرا من بروم؟ اين مي گويد من ، آن مي گويد من! اين گونه مشکلات همه جا هست، حالا ما الآن مي خنديم، نه آقا جان در همۀ ما اين قضيّه موجود است. خيلی بی تعارف، هم در بنده و هم در سركار، همه مان ! بله بايد در راه باشيم ، بايد تقلّا كنيم ، بايد زحمت بكشيم ، بايد مجاهده كنيم ، رو در بايستی ندارد ديگر، خودمانی و رفيقانه حرف می زنيم ديگر، اينجا ديگر بنا نيست كه ما مطلبي را بپوشانيم و مخفي كنيم و خيال می كنم كه رفقا هم به اين مسئله رضايت بدهند. اين مسئله ، مسئله نفس است .
3_مطالعۀ احوال بزرگان
مطالعۀ احوال بزرگان را كردن ، مطالعه احوال بزرگان ، اشعار بزرگان و اولياء را گاهي زمزمه كردن و توجّه كردن به آن معاني . هر روز انسان مثلاً چند خط شعر فرض بكنيد كه از شعر خواجۀ شيراز، مطالعه كند و مفاد او را در حدود وسع خودش و درحدود ظرفيّت خودش مطالعه كند. يا اشعار مولانا رحمةاللـه عليهما، يا اشعار اولياء ديگر ، بزرگان ديگر . خواندن اين اشعار انسان را از اين عالم تكثّرات خارج مي كند و انسان اين مطلب را خودش مي فهمد، يعني خودش متوجّه مي شود كه چطور با وارد شدن در مطالعۀ احوال بزرگان و مطالعۀ اين اشعار اين حالت براي انسان پيدا می شود .
اعمال شب جمعه اوّل ماه رجب ( لیلة الرغائب)
در روايت داريم كه اگر كه شخصى ماه رجب بر او داخل بشود و پنجشنبه اوّل آن ماه را روزه بگيرد؛ پنجشنبهاى كه شب جمعه آن، اوّلين شب جمعه ماه رجب است و در شب جمعه، بين نماز مغرب و عشاء، دوازده ركعت نماز دارد؛ شش تا دو ركعت، مثل نماز صبح در هر ركعتى بعد از سوره حمد، سه مرتبه سوره إنا أنزلناه و دوازده مرتبه سوره (قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ) و بعد از تمام شدن اين دوازده ركعت (تفصيلش را در همين مفاتيح نوشته، رفقا مىتوانند نگاه كنند) هفتاد مرتبه: أللهمَّ صَلِّ عَلى مُحَمّدٍ النَّبّىِ الامّىِّ وَ عَلى آلِه، بعد سر به سجده مىگذارند، هفتاد مرتبه: سُبوحٌ قُدوّس رَبُّ المَلائكة وَ الرّوح، دوباره سر بر مىدارد، هفتاد مرتبه: رَبِّ اغْفِرْ وَارْحَمْ وَ تَجاوَز عَمّا تَعلَم إنَّكَ أنْتَ العَلىُّ الأعَظَم، دوباره سر به سجده مىگذارد و هفتاد مرتبه: سُبوحٌ قُدّوس رَبُّ المَلائِكَة وَ الرّوح و داريم كه خداوند تمام گناهان او را مىآمرزد و هر حاجتى را كه بخواهد، خداوند به او عطا مىكند.
اوّلين شب جمعه ماه رجب را ليلة الرَّغائب مىگويند. رغائب جمع رغيبه به معناى آن پاداشهاى بسيار ارجمند و ثمين و گرانسنگ است. شبى است كه بسيار مهّم است و همۀ اساتيد تأكيد داشتند بر اين كه شاگردانشان اعمال شب ليلة الرغائب را بجا بياورند.
زمان انجام این اعمال بين نماز مغرب و عشاء است (در مفاتيح هم هست) مرحوم علامۀ طهرانی در آن وقتى هم كه در تهران بودند رفقاى ما به خاطر دارند كه بين نماز مغرب و عشاء آن اعمال «ليلة الرَّغائِب» را ايشان انجام مىدادند و حتماً توصيّه مىكردند كه رفقايشان اين را انجام بدهند و بسيار اين اعمال، اعمال مهمّى است البتّه يك اختلافى هست در اين كه چون پيغمبر اكرم فرمودند كه: كسى كه ماه رجب بر او وارد بشود در حالى كه او پنج شنبه را روزه گرفته باشد و اين اعمال را در شب جمعه بخواند كذا و كذا مسائلى كه هست. سابق، من اين طورى كه به ذهنم مىآيد يك وقتى نظر مرحوم آقا (خيلى وقت پيش البتّه در دوران طفوليّت ما بود) اين بود كه اگر شب اوّل ماه رجب مصادف شد با شب جمعه مىبايست شب جمعۀ دوّم را شب ليلةالرّغائب انسان قرار بدهد به جهت اين كه از روايات اين طور برمىآيد كه پنج شنبۀ خود همان ماه را روزه بگيرد. پس بنابراين پنج شنبه همانطورى كه امسال ظاهراً اگر ماه ديده بشود پنجشنبه آخر جمادى قرار مىگيرد و بايد پنجشنبه دوّم باشد و خودشان يك وقتى، خيلى وقت پيش البتّه اين قضايا مال سى سال پيش است كه يا حدود بيست و پنج، شش سال پيش يادم است كه همان شب جمعه دوّم را ايشان شب ليلةالرَّغائب قرار مىدادند ولى بعدها من ديدم ايشان تغيير نظر دادند و همان شب اوّل را در صورت مصادف با شب اوّل رجب اوّلين جمعه را ليلة الرَّغائب مىفرمودند و آنچه را كه خود من هم استنباط مىكنم از خصوصيّات روايات اين است كه روايت در مقام أغلبيّت و غلبه اكثريّت آمده يعنى وقتى كه مىفرمايد كه كسى كه ماه رجب بر او داخل بشود و پنجشنبه اول را روزه بگيرد، اين در مقام اكثريّت است، چون اكثر سنوات اوّل ماه رجب، شب جمعه نيست، حالا بر حسب اتّفاق در بين اين همه احتمالات امسال شب اوّل جمعه درآمده امّا فرض كنيد كه ممكن است بيست سال اول ماه شب يكشنبه و دوشنبه بشود چون بالآخره شش شب از هفته هم وجود دارد، خيلى به حسب نُدرت اتّفاق مىافتد. لهذا پيغمبر از اين نقطه نظر غلبه اكثريّت را دادهاند و فرمودند كه پنجشنبه را روزه بگيريد و الّا روزه گرفتن خود پنج شنبه در ماه جمادى همان اثر را دارد!
على اىّ حال توصيۀ من به دوستان و به رفقا اين است كه اگر ممكن است هر دو شب جمعه اين عمل انجام بشود يعنى هم شب جمعهاى كه شب اوّل ماه رجب هست اين عمل انجام بشود، چطور كه بعضى از بزرگان هم بر اين مسأله تأكيد دارند و مىفرمايند كه: انسان این اعمال را در هر دو شب انجام بدهد، كلّ عملش هم نيم ساعت بيشتر طول نمىكشد. انشاءالله رفقا و دوستان فراموش نمىكنند كه حتماً اين اعمال را انجام بدهند.
تأکید بزرگان بر روزه ماه رجب و در صورت عدم توانایی ملتزم بودن به ذکر سبحان الاله الجلیل.
روزه در ماه رجب به اندازهاى تأكيد شده كه شايد مضمون بعضى از روايات به نظر انسان اغراق آميز بيايد، در روزۀ ماه رجب؛ خيلى عجيب، امام صادق عليهالسّلام مىفرمايد- روايتش در همين مفاتيح هم هست- به سالم مىفرمايد كه: از ماه رجب را چقدر روزه گرفتى؟- اواخر ماه رجب بود- گفت: هنوز روزه نگرفتم. حضرت فرمودند: آن قدر ثواب از تو فوت شده است كه غير از خدا كسى نمىداند. يعنى چه؟ ثواب چه چیز؟ ثواب يعنى در ارتباط تو با پروردگار آن قدر مواهب الهى از تو فوت شده و بركات از تو فوت شده كه ثوابش را كسى غير از او نمىداند روزه در ماه رجب بسیار مستحب است مرحوم علّامۀ طهرانی رضوان الله تعالی علیه می فرمودند : برای ورود در ماه رجب خوب است كه انسان به هر مقداری كه می تواند روزه بگيرد، البته اين قضيّه مربوط به ماه شعبان هم هست، منتهی در ماه رجب اهمیِّت بيشتری دارد، برای افرادی كه میتوانند هر روز را روزه بگیرند، خوب هر روز را بگیرند، اگر مزاجشان، استعدادشان، قوایشان آمادگی این را دارد خوب چه بهتر! ولي نه آن مقداری كه ضعف بر آنها غلبه كند. مثلاً اگر در ايّام تابستان است، اگر مي بيند هفتهای دو روز ، روزه بگيرد كافيست، اگر بخواهد ضعف بواسطۀ طولاني بودن روز و عطش غلبه بكند كه او را بياندازد، نه اين صحيح نيست! یك روز در میان، دو روز درمیان و اگر نه هفتهای یك مرتبه یا مانند ماه های قبل سه روز در ماه روزه بگیرد. علی كل حال هر شخص به مقدار سعه و به مقدار توانش میتواند روزه بگیرد. در روایت داریم بزرگان و اولیاء الهی، ائمه علیهم السلام، رسول خدا بخصوص اصلاً این سه ماه را پشت سر هم به هم وصل میكردند از ماه رجب تا ماه رمضان را از نظر روزه وصل می كردند و اگركسی نمی تواند روزه بگیرد مستحب است كه به جای آن صد مرتبه در هر روز این ذكر «سُبحانَ الإلـهِ الْجلیل، سُبْحانَ مَنْ لا ینبَغی الَّتسْبیحُ اِلا لَهُ، سُبْحانَ اْلأَعَزِّ اْلأَكْرَم سُبْحانَ مَنْ لَبِسَ الْعِزَّ وَهُوَ لَهُ اَهْلٌ» را بگوید و حتماً تأكيد داشتند كه رفقا و دوستانشان در ماه رجب، چنانچه موفّق به گرفتن روزه به هر اندازه شدند فَبِها و الّا حتما مداومت بر اين ذكر داشته باشند. اين ذكر را که بگويند ثواب همان روزه را به او می دهند.
تأکید بزرگان بر زیارت مشاهد مقدّسه در ماه رجب
يكى از دستوراتى كه مرحوم قاضى- رضوان الله عليه- و به تبع آنها بزرگان ديگر،خيلى دستور مىدادند به دوستانشان و به شاگردانشان و به رفقايشان زيارت مشاهد مشرّفه است، مثلًا افرادى كه در طهران هستند، حضرت عبدالعظيم سلام الله عليه، اين بسيار مغتنم است و خيلى مهم است. در روايت از امام على النقى عليهالسّلام، امام هادى داريم كه فرمودند: مَن زارَ عَبدَالعَظيمِ بِرِى كَمَن زارَ الحُسَينَ بِكَربَلاء «كسى كه حضرت عبدالعظيم را در رى زيارت كند، مثل اينكه سيّدالشّهداء را زيارت كرده.» يا اينكه اگر در هر شهرى امامزادهاى هست، امامزاده صَحيحُالسَّند و معتمد و موثَّق، انسان مىتواند كه آنجا برود و از فيوضات آنجا بهرهمند بشود.
روايت ديگرى از پيغمبر اكرم در اينجا نقل مىفرمايند كه: تمام ملائكه تمام ملائكه آسمان و زمين، در شب اوّل رجب همه در خانه كعبه جمع مىشوند و در آنجا مشغول طواف مىشوند. لذا مكّه و عمره رجبيّه ثواب حج را دارد و بسيار مؤكّد است همانطورى كه مرحوم آقا در روح مجردشان فرمودند زيارت على بن موسى الرضا عليهماالسّلام ثواب حج را دارد در ماه رجب و حتّى طبق آن رواياتى كه نسبت به زيارت امام رضا عليهالسّلام آمده خيلى روايات عجيب است. ما حتّى راجع به سيّدالشهداء هم عجيب است كه يك همچنين رواياتى نداريم يعنى با اين خصوصيّاتى كه مثلًا سيّدالشّهداء دارد روايات اكيدهاى كه همه ائمّه هم توصيه داشتند بر زيارت امام حسين عليهالسّلام ولى عجيب اين است كه روايت زيارت على بن موسى الرضا يك چيز ديگر است، بخصوص در ماه رجب و توفيق الهى نصيب هر كسى شده است كه بتواند امام رضا عليهالسّلام را در اين ماه زيارت كند و از آن حضرت خلاصه بخواهد، ول نكند، بيايد يك زيارتى بكند و بگويد: خداحافظ شما و …، نه، برود بچسبد و بگويد بايد بدهى و تا ندهى ما نمىرويم از اينجا، امام رضا هم به خاطر اين كه خودش را راحت كند مىگويد: خيلى خوب مىدهيم، راهت مىاندازيم.
فلهذا خودشان گفتهاند كه ما مىدهيم حالا كه گفتند بايد پايش هم بایستند، ما هم مىرويم و خلاصه به امام رضا عليهالسّلام عرض مىكنيم كه شما به آن استكبار و أنانيّت ما نگاه نكن، شما به آن بزرگوارى و كرامت و عنايت بیکران و لطف بيكران و رحمت بيكرانى كه خداوند براى شما قرار داده شما با او با ما برخورد كن. اميرالمؤمنين عليهالسّلام مىفرمايد: اللَهُمَّ وَ آخِذْنَا بِعَفْوِكَ وَ لا تُؤاخِذْنَا بِعَدْلِكَ. «خدايا با عفوت با ما برخورد كن و با عدلت برخورد نكن.»
اين ملائكه مىآيند در كعبه و به دور كعبه طواف مىكنند و خداوند به اينها خطاب مىكند كه: اى ملائكه من! از من بخواهيد كه هر چه مىخواهيد به شما عطا مىكنم. ملائكه، اينها آدمهاى با مروّتى هستند. مىگويند: سالك بايد رفيق باشد، با معرفت باشد، تنها تنها نخورد، خلاصه به ياد رفقايش هم باشد. اين ملائكه همه از سُلّاك حسابى هستند، براى خودشان دعا نمىكنند مىگويند: خدايا! خواست ما از تو اين است كه به افرادى كه در اين ماه روزه مىگيرند و عبادت تو را مىكنند حاجات آنها را بدهى. اين خواست ملائكه است در شب اوّل ماه رجب. خداوند مىفرمايد كه: من حاجت شما را برآورده كردم. البتّه ملائکه هم بىحساب نمىگويند چون مىدانند كه به حساب خودشان هم نوشته مىشود .
دنيا آقا، دنياى معامله است، دنياى معاملات است، آنها به خدا مىگويند: خدايا! آنها را درست كن، آنها درست كنند ما را درست مىكنند. فلهذا مرحوم حاج ميرزا جواد آقاى ملكى تبريزى أعَلَى الله مَقامَهَ در اين كتاب شريف المراقبات ايشان مىفرمايند كه: رعايت ادب و شكر نسبت به ملائكه اين است كه انسان در ماههاى رجب بر ملائكه درود بفرستد حالا كه آنها دارند براى ما خلاصه پيش سلطان استدعاء مىكنند و حاجات را پيش سلطان می برند انسان هم يك تشكّرى از آنها بايد داشته باشد.
قرائت قرآن در ماه رجب
راجع به قرآن نظر مرحوم آقا اين بود كه حداقل يك بار اگر انسان بتواند قرآن را در اين ماه دوره كند بسيار فضيلت دارد.
کیفیِت ادعیه، تهجّد و تفکّر در ماه رجب
مرحوم علامۀ طهرانی بسیار تأکید بر قرائت ادعیۀ ماه رجب داشتند، دعاهاي این ماه بسيار عجيب است و بهتر است كه انسان اين دعاها را بخواند. البته نه اينكه همه را يك مرتبه بخواند، مثلاً بعد از نماز صبح يك دعا را بخواند، بعد از نماز ظهر يكی ، بعد از نماز مغرب يكی. چند دعا دارد كه اين دعاها را متناوباً انسان بخواند. ایشان ادعیۀ ماه رجب را ضبط شده داشتند و در شبهای ماه رجب آنها را گوش مي دادند ، شبها كه از مسجد برمي گشتند هر شب ماه رجب يك چند تا دعا بود يا مناجات شعبانيه را در ماه شعبان ايشان گوش مي دادند و همينطور يكي دو ساعت، همينطور به تفكر و به تأمّل، مي گذراندند. بعد مي آمدند براي استراحت! درهمان شبهاي اول تابستان بود . و تهجّد و بيداري را هر چه بگوئيم ، كم گفتهايم در ماه رجب، كه خصوصيّاتي كه در اين شبها هست اين خصوصيّات در شبهاي ديگر نيست. و بهتر است كه انسان قدري از شب را به نماز و قدري را به تأمّل و تفكّر، فكر كردن در وضعيّت خود ، مآل خود ، موقعيّت خود، رسيدن به حساب و كتابهاي خود و اينها بپردازد.
اذكار ماه رجب بسيار اذكار، اذكار مهمّى است و به دوستانشان تذكّر مىدادند كه از دعاهايى كه در ماه رجب است بخصوص دعاى شريفى است كه به واسطۀ محمّد بن عثمان كه فرزند عثمان بن سعيد بود، از طرف حضرت بَقيّة الله ارواحُنا فِداه به دست او رسيد كه شيعيان اين دعا را در ماه رجب بخوانند: «أللهمَّ انّى اسئَلُكَ بمَعانى جَميعِ ما يَدعَوكَ بِه وُلاة أمرِه» اين دعا در هر روز در ماه رجب خوانده بشود و بهترين وقتش هم بين نماز ظهر و عصر است يا بين الطلوعين هم خوب است و بسيار دعاى عجيبى است و يك شب مرحوم آقا- من يادم است، در مسجد قائم، شب سه شنبه- اين فقره اوّل اين دعا را معنا مىكردند، فقره اوّلش را و خيلى مسائل عجيبى مىفرمودند. همان قضيّه رسيد به لى مع اللَه حالاة لا يسعها ملكُ مقرب و لا نبى مرسل، اين دعا اشاره به اين است و عجيب اينجاست كه ادعيّه ماه رجب، همه ادعيّه توحيدى هست و جنبه توحيدى در اين ادعيّه لحاظ شده است و ايشان، بعضى از ليالى رجب، در بعضى از سالها اين دعا را شرح مىكردند. متأسّفانه يكى از مطالب مُأسفهاى كه براى ما بود، اين است كه شرح اين دعا از مرحوم آقا، در دست نيست و بسيار مضامين عجيبى دارد و اگر خداوند توفيق عنايت كند به فردى و انكشاف حقائق توحيدى و معانى اين دعا براى او بشود، خواهد فهميد كه چه اسرارى را حضرت بَقيّة الله ارواحُنا فِداه، ايشان در اين دعا بيان كردند و خواندن اين دعا در هر روز ماه رجب بسيار مؤكَّد است. اين يكى از آن ادعيهاى است كه حتماً بايد در ماه رجب هر روز خوانده بشود. يكى از آن ادعيه: «ألحَمدُ لِلّهِ الَّذى أشهَدَنا مَشهَدَ أولياءِه» هست كه داريم در هر جايى كه هستيم و مكان متبّركى هست، فرض كنيد كه كسى در مشهد است، خب آنجا در خدمت حضرت علىّ بن موسى الرّضا، اينجا در قم است، خدمت حضرت فاطمه معصومه سَلامُ الله عليها، يا اينكه در حضرت عبدالعَظيم است؛ در هر صورت اگر هم نبود، اين منافاتى ندارد به اينكه انسان، اين دعا را بخواند اين هم بسيار دعاى مُؤكَّدى است كه در مفاتيح اين دعا ذكر شده است. دعاهاى ديگرى كه در مفاتيح هست اينها هم كه در خصوص ماه رجب هست، تمام آنها صحيح است وصحيحُ السَّند است و مثل اين فرض كنيد يا مَن أرْجوهُ لِكُلِّ خَير وَ آمَنُ سَخَطهُ عندَ كُلّ شَرّ كه بعد از نماز مستحب است، يا مانند دعاهاى ديگر كه دعاى حضرت سجّاد در آنجا است «يا مَن يَملِكُ حوائِجَ السّائِلين» كه اين هم بسيار دعاى عالية المضامينى است. اينها هم چنانچه انسان در اوقات مختلف بخواند خوب است،
توجه کنید خوب نيست انسان چند تا دعا را با هم در یک زمان بخواند، بهتر اين است كه فرض كنيد كه انسان در موقع صبح يك دعا بخواند، بين نماز ظهر و عصر يك دعا بخواند، موقع نماز مغرب و عشاء يك دعا بخواند، قبل از غروب يكى بخواند. آدم پنج خط بخواند با تدبّر بخواند، بخوانید و با تأمل بخوانید و روی مضامینش فکر کنید اینها اسماء و صفات جمالیه و جلالیۀ پروردگار است که از آن عالم، پایین آمده و از نفس معصوم بیرون آمده است برای تأثیر گذاریش بر نفس ما است و با هم خواندن اينها، مرجوح است، بلكه جدا، جدا، انسان بخواند. اين تأثيرات عجيبى براى انسان دارد.
شرحی مختصر بر دعای شریف خاب الوافدون علی غیرک
«خَابَ الْوَافِدُونَ عَلَى غَيْرِكَ وَ خَسِرَ الْمُتَعَرِّضُونَ إِلا لَكَ وَ ضَاعَ الْمُلِمُّونَ إِلا بِكَ وَ أَجْدَبَ الْمُنْتَجِعُونَ إِلا مَنِ انْتَجَعَ فَضْلَكَ بَابُكَ مَفْتُوحٌ لِلرَّاغِبِينَ وَ خَيْرُكَ مَبْذُولٌ لِلطَّالِبِينَ وَ فَضْلُكَ مُبَاحٌ لِلسَّائِلِينَ وَ نَيْلُكَ مُتَاحٌ لِلْآمِلِينَ وَ رِزْقُكَ مَبْسُوطٌ لِمَنْ عَصَاكَ وَ حِلْمُكَ مُعْتَرِضٌ لِمَنْ نَاوَاكَ عَادَتُكَ الْإِحْسَانُ إِلَى الْمُسِيئِينَ وَ سَبِيلُكَ الْإِبْقَاءُ عَلَى الْمُعْتَدِينَ اللَّهُمَّ فَاهْدِنِى هُدَى الْمُهْتَدِينَ وَ ارْزُقْنِى اجْتِهَادَ الْمُجْتَهِدِينَ وَلا تَجْعَلْنِى مِنَ الْغَافِلِينَ الْمُبْعَدِينَ وَ اغْفِرْ لِى يَوْمَ الدِّينِ »
يكى از دعاهايى كه در ماه رجب خواندنش در هر روز وارد است، اين دعاى امام صادق عليهالسّلام است كه در مفاتيح هم آمده است كه حضرت اين دعا را در هر روز مىخواندند: خابَ الوافِدونَ عَلى غَيرِكَ و خَسِرَ المُتُّعَرِّضونَ إلّا لَك. «خاب» يعنى خائب شد. خائب يعنى كسى كه ديگر اميدى به رسيدن به مطلوب ندارد، كسى كه از كاروان عقب بماند، مىگويند خائب است. خائب وخاسر، دو عبارتى است مضمونش نزديك به هم است. خائب به كسى مىگويند كه مطلبى را از دست مىدهد. خاسر به كسى مىگويند كه خسران زده است، يعنى نه تنها مطلب را از دست مىدهد، ديگر هم به دست نمىآورد و نمىتواند به او برسد. خاب الوافدون على غيرك «تمام آن كسانى كه وفود كردند، وارد شدند بر غير تو، اينها دستشان خالى است» اينها هيچ مايۀ پُركننده ای ندارند. چون غير از تو پوچ است، غير از تو عدم است، غير از تو حُباب است. افرادى كه به دنبال غير از تو رفتند و بار خودشان را در آستانى غير از آستان تو فرود آورند، به دنبال مقام رفتند، به دنبال مال رفتند، به دنبال كسب شهرت رفتند، به دنبال استفاده رفتند- استفاده دنيوى- تمام اين افراد، اينها خائب اند. افرادى كه به دنبال حتّى غير از جنبه مادّى، حتّى به دنبال بزرگى رفتند، حتّى به دنبال امام رفتند، ولى اين به دنبال امام رفتنشان، امام را در تعيّن و در حد ديدن و بدون توجّه به توحيد به او نگاه كردن، باز اين خاب الوافدون است. آن كسانى كه ولايت را جداى از توحيد مىدانند و ولايت را يك مرتبهاى مادون توحيد مىدانند و به امام نه به عنوان وسيله بلكه به عنوان موضوعيّت نگاه مىكنند، باز اينها حسابشان با آن كسانى كه به خود ذات پروردگار توّجه دارند و امام را وسيله براى وصول به او مىدانند، تفاوت مىكنند.
و خسر المتعرضون الّا لك «خسران زدهاند، خسران زده شدهاند و خاسر اند آن كسانى كه متعرّض غير تو شدهاند.» غير تو را به حساب آوردهاند، افراد ديگر را به حساب آوردند، حسابهايى در ارتباطاتشان در نظر گرفتند، حساب و كتاب در ارتباطاتشان مدّ نظر قرار دادند. خدا شاهد است كه يك خطور كه از انسان سر بزند، يك خطور، يك خطور كه اين خطور، خطور غير الهى باشد، خطور، خطور مادّى باشد، خطور، خطور دنيوى باشد، به پاى انسان مىنويسند؛ يك خطور: با اين رفيق بشويم، به دردمان مى خورد. بد نيست حالا فرض بكنيد كه سلام، عليكى با اين داشته باشيم. اينها همهاش چيست؟ اينها همهاش خسر المتعرضون الا لك است. تمام كسانى كه متعرّض غير تو شدند، اينها خسران پيدا مىكنند. يك روزى همين مىآيد و پشت مىكند. همين مىآيد و بىتوجّهی می کند، آن وقت انسان خسران زده يعنى چه؟ يعنى اينكه: عجب! من كه دو سال با اين بودم، اين همينطور سر يك مطلب واهى گذاشت رفت؟ اين ناراحتى كه براى انسان پيدا مىشود، اين ناراحتى برای چیست؟ به اين خاطر نيست كه او گذاشته و رفته، بلکه به این علّت است که دوسال سرگردان او بوده، دو سال بيكار او بوده و دو سال علّاف او بوده و ذهن خودش چيزهاى ديگرى را ترسيم مىكرده، برای این است که اينقدر ناراحت مىشود. يعنى چه؟ يعنى «خاسر». حالا اگر دو سال انسان باشد ولى تعلّق نداشته باشد، حالا وقتى كه برود، ناراحت مىشود؟ نه، مىرود كه مىرود، برود، مىرود كه برود. ناراحتى دارد؟ دوباره برگردد، مىخواهد برگردد، مىخواهد برنگردد. چرا ناراحتى ندارد؟ به خاطر اينكه دل در اينجا گرو نگذاشته، متعرّض او نشده، ارتباط داشته، ولى متعرّض ديگرى بوده، دل در گرو ديگرى گذاشته و او هم كه هيچ وقت از بين نمىرود. حالا اگر او از بين رفت خب انسان ديگر بايد خلاصه، نداى وا مصيبتايش برود بالا. ولى نه، او از بين نمىرود. ولى غير از او همه مىروند. ما به چه كسانى دل بسته بوديم! در زمان مرحوم آقا ما به چه كسانى تعلّق داشتيم! به چه افرادى دل بسته بوديم! به چه افرادى تعلّق داشتيم! به چه افرادى پشت گرم بوديم! به چه افرادى توجّه داشتيم! كجايند؟ كجايند؟ رفتند همه. اينهم نتيجه و خسرو المتعرضون الّا لك. پدر به ما گفت: متعرّض نباش! حرفش را گوش نداديم. او گفت و ما گوش نداديم. البتّه خيال مىكرديم مطلب جور ديگر است و حالا ايشان مثلًا نظر جدّى ندارد. حالا مىفهميم: نه بابا! جدّى مىگفت، داشت جدّى مىگفت و اينها همه براى انسان عبرت است.
اين را مىخواهم خدمتتان بگويم- بالاترين مرتبهاى كه تمام اين مطالبى را كه ما خدمتتان عرض كرديم، اينها را شما در جريانات مادّى طبعاً جستجو مىكنيد ديگر، افراد عادى، همسايه، رفيق، شريك، اين جهات عادى- من مىخواهم عرض كنم مسأله بالاتر است؛ حتّى افرادى را كه آنها را در سلوك و در راه و در مسير، شريك و رفيق و مؤانس و مصاحب با خودتان مىدانيد هم از اين قاعده مستثنا نيستند. مگر افرادى كه در زمان مرحوم آقا بودند، مگر ما آنها را سالك نمىدانستيم؟ آن كه ديگر مسأله، مسألۀ همسايه نبود، مسألۀ شريك و اينها نبود، مسألۀ مادّى كه نبود حدّاقل، به خاطر منفعت مادّى كه من با آنها در ارتباط نبودم و ما با آنها ارتباط نداشتيم، اين كه ديگر مشخّص است. ولى چه بود؟ همينى كه ما بدون توجّه به او با يك نفر و لو در طريق، احساس پشت گرمى كنيم، باز اين چيست؟ غلط است. بايد انسان دنبال رفيق بگردد. حضرت حافظ مىفرمايند:
دريغ و درد كه تا اين زمان ندانستم كه كيمياى سعادت رفيق بود رفيق
اين هست. اين همه تأكيد شده نسبت به اين كه انسان نياز به رفيق دارد، نياز به راه دارد، ممدّ است، اينها همه دُرست، ولى صحبت در اين است كه اينقدر مطلب حسّاس و دقيق است كه حتّى رفيق راه را كه انسان برمىگزيند، اگر بخواهد نظر استقلالى رويش بكند، به اين عنوان: «من ديگر اين را پيدا كردم، ديگر كارم تمام است» نه، فردا يكدفعه مىبينى گذاشت، رفت؛ همين شخص! «من ديگر الآن به اين رسيدم ديگر پشتم گرم است، اين ديگر با بقيّه فرق مىكند، اين ديگر حسابش با بقيّه جداست» نه، اينكه من دارم خدمتتان مىگويم ما همۀ اينها را گذارندهايم، ما تجربه كرديم، دارم تجربه ام را به شما مىگويم. تمام اين افكار، اين اتكائات، تمام اين تدلّىها، تمام اينها را ما انجام داديم، گذشتيم، تمام اينها را طى كرديم. الآن دارم به شما مىگويم: آن كه اگر براى من مانده باشد، فقط اوست، فقط او، همه اينها همه گذشته و مطلب وقتى براى من يك مرتبه صورت ديگرى پيدا كرد كه من در اين يك سال آخر، يك شب در خدمت مرحوم آقا بودم راجع به ارتباط ايشان با آقاى حدّاد كه سؤال كردم- چون يك مسائلى برايم بود- يك مرتبه از ايشان شنيدم گفتند: آقا سيّد محسن! خيال نكن من به آقاى حدّاد هم نظر استقلالى مىكردم، نظر من به ايشان هم نظر، نظر آلى بود، نظر وساطت بود، نظر وسيلهاى بود،، نظر (وَ ابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسيلَة)[1][1] بود ولى حواسم جاى ديگر بود. اين آقايى كه اين كتاب را نوشته راجع به استادش، اين كتاب روح مجرّد را نوشته، بالاترين حدّى كه شما مىتوانيد يك شخصى را وصف بكنيد، شما در اين كتاب پيدا مىكنيد. بالاترين مرتبه از توصيف و از حمد و ثنا را شما در اين كتاب نسبت به آقاى حداد و بايد هم همينطور باشد. آقاى حدّاد همه چيز آقا بود؛ سر تا پاى وجود آقا، آقاى حدّاد بود؛ مىنشست از آقاى حدّاد مىگفت، بلند مىشد از آقاى حدّاد مىگفت، مىخوابيد به ياد او مىخوابيد، اصلًا تمام وجود مرحوم پدر ما فانى در اين بود. بارها مىفرمود: من خودم را در قبال ايشان صفر مىبينم و ايشان شوخى هم نمىكرد، واقعاً جدّى مىگفت. با تمام اين احوال، يك نكته خيلى، خيلى، باطنِ باطن، سرّ سرّى كه دارم اينجا فاش مىكنم. آن سرّى كه به كسى نمىگفت، آن شب به ما مىگفت ايشان این بود كه: اين اوضاعى را كه تو مىبينى در ارتباط با آقای حدّاد، اين باز ته قضيّهاش اين بود كه به جاى ديگر ما توجّه داشتيم. ايشان را وسيله مىديديم و خود ایشان اين را از مرحوم آقا مىخواست. او از شاگردش مىخواست اينجور باشد، اگر نمىخواست آن سرّ را به او نمىسپرد. چون ديد اين شاگرد، شاگردى است كه قابليّت دارد اين سرّ را حمل كند، آمد اين را به عنوان شاگردى پذيرفت. نه اين كه آقاى حدّاد بيايد بگويد: نه، شما بايد من را قبول داشته باشيد آقا! ما اين همه برايت زحمت كشيديم، اين همه برايت چكار كرديم، چرا شما حواست جاى ديگر است؟ اين است دست درد نكند؟ اين است فرض بكنيد كه يك عمر تربيت كردن؟ نه، او يك عمر آقاى آقا سيّد محمّد حسين را، علّامه طهرانى را، يك عمر راه مىبرد تا تازه به اينجا برساند- آقا كه از اوّل اينطور نبود- يك عمر او را حركت مىدهد تا به اين مطلب برساند كه احساس كند از درون وجدانش كه حدّاد هم يك وسيله است. اگر آقاى حدّاد بخواهد آقا را به يك نكتهاى برساند كه احساس كند آقاى حدّاد است در اين ميان، تازه اوّل شرك است، ولى حدّاد كسى نيست كه شاگردش را به اينجا دعوت كند.
امام حسين و پيغمبر كسانى نيستند كه بخواهند اصحابشان را به اينجا دعوت كنند، در آيه قرآن (وَ ما مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ)[2][2] ، ، (وَ ما مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ) اين همه آياتى كه شما در قرآن می بینید تمام اين آيات دارد آن نوك قلّه را به شما نشان مىدهد، آن رأس مخروط را دارد اين آيات نشان مىدهد. بابا! پيغمبر با اين يد و بيضاء و اين شقّالقمر و اين، اينور و آنور و تمام اينها باز (إِلَّا رَسُولٌ) «يك فرستادهاى است» منم اين وسط، منم همه كاره اين وسط، منم در اينجا كه به پيغمبر، پيغمبرى دادم، منم كه او را عبد صالح خودم قرار دادم. اين نكته را دارد از اوّل سوره حمد تا آخر (قُلْ هُوَ اللَّه) اش در قرآن اين نكته را مىخواهد بگويد. يعنى اين شش هزار و ششصد و خوردهاى آيهاى كه در قرآن هست، از اوّل تا آخر معاد و مبدأ و اخلاق و دين و اجتماعيّات و فقه و معاملات، تمام اينها آن نكتۀ ظريف در قرآن، آن همين قضيّه است كه آنچه كه حقيقت در عالم وجود دارد فقط ذات پروردگار است؛ غير از ذات پروردگار همه اينها چه هستند؟ مخلوق اند؛ مىخواهد پيغمبر باشد، مىخواهد افراد عادى، مثل ما باشد. او اين نكته است. به اين نكته اگر رسيديم، به رمز قرآن رسيديم، به رمز بعثت رسيديم، به رمز خلافت رسيديم. به اين نكته، مرحوم آقا رسيد. من از ايشان سؤال كردم كه: آقا! در اين روح مجرّد شما مطالبى گفتيد كه حتّى به ما هم تا به حال نگفتيد. ايشان فرمودند: آقا! اين مطالبى كه مىشود گفت، تازه من گفتم، چيزهايى است كه من نمىتوانم بگويم. مكتب حقّ اين است. اگر يك وقتى ديديد به خود دعوت مىكنند، بدانيد آنجا با حق فاصله دارد.
يك روز أميرالمؤمنين عليهالسّلام در خيابان بودند با اصحابشان، يك مرتبه يك شخصى بود- ظاهراً عبدى بود، از عبيدى- آمد رو كرد به أميرالمؤمنين و گفتش كه: يا على! تو- البتّه حالا تعبيراتى كه كرده، تعبيراتش حالا يك قدرى حالا مؤدّبانهترش را من بگويم، او خیلی رُک آمده بود گفته بود- يا على! تو هم يكى از بقيّه هستى و خلاصه يك وسيلهاى هستى و با بقيّه هم فرقى نمىكنى. أميرالمؤمنين رو كردند و گفتند: مُوَحِّدٌ وَالله. «موحّد است، راست مىگويد، موحّد است.» مُوَحّدٌ واللَه. أميرالمؤمنين نيامده حالا بگويد: بنده خليفه رسول اللَه هستم، تو آمدى مىگويى تو كسى نيستى! به من دارى مىگويى؟ به من دارى مىگويى كسى نيستى؟ اصلًا تمام ضربت خوردنش، تمام جنگهايش بخاطر اين بود كه اين را توى كلّۀ ما كند كه فقط حقيقت اوست، منِ على با فرزندانم كه گُل سَر سَبَد عالم هستيم، درقبال او هيچيم، در قبال او صفريم، در قبال او به حساب نمىآئيم. با او باشيم گُل سر سبد عالميم، بدون او باشيم با بقيّه فرقى نمىكنيم. الهى! چون در تو مىنگرم از جملۀ تاجدارانم و تاج بر سر و چون بر خود مىنگرم از جمله خاك سارانم و خاك بر سر.
و ضاعَ المُلِمُّونَ إلّا بكَ- «ضايع شدند، از بين رفتند آن كسانى كه المام كردند، فرو افتادند، خود را انداختند مگر به تو» وَ أجْدَبَ الْمُنتَجِعونَ إلّا مَنِ انْتَجَعَ فَضْلَكَ «به تنگدستى و فقر رسيدند آن كسانى كه طلب كردند غير از تو را.» بابُكَ مَفتوحٌ للرّاغِبينَ «باب تو و درِ رحمت تو هميشه براى كسانى كه رغبت دارند به آن مسائل و به آن تجليّات، هميشه باز است.» وَخَيرُكَ مَبذولٌ للطّالِبينَ «و خير تو هميشه براى طالبين مبذول است.» وَ فَضْلُكَ مُباحٌ لِلسّائِلينَ «براى سائلين، فضل و احسانت مباح است.» وَ نَيْلُكَ مُتاحٌ لِلآمِلينَ «نيل و فيض رحمت تو و عطا و بخشش تو، متاح است، در دسترس است، براى كسانى كه آرزومندند، در دسترس است.» وَ رزقُكَ مَبْسوطٌ لِمَن عَصاكَ «رزق تو پخش است براى كسى كه تو را حتّى عصيان كند.» وَ حِلمُكَ مُعْتَرِضٌ لِمَن ناواكَ «به كسى كه قصد دشمنى با تو را دارد، حلم تو، معترض است و شامل حال او هم خواهد شد.» عادتُكَ الإحسانُ إلَى الْمُسيئينَ «عادت تو و روش تو، احسان به گناهكاران است.» وَ سَبيلُكَ الإبْقاءُ عَلَى المُعتَدين «راه تو، ابقاء و حفظ است بر كسانى كه تعدّى مىكنند.» أللَهُمَّ فَاهْدِنى هُدَى الْمُهتَدين اينجا ديگر مطلب يك قدرى بالا مىرود و سطح دعاى حضرت اوج مىگيرد. خدايا! حالا كه اين طوره، حالا كه تو داراى اين خصوصيّات هستى و حالا كه تو يك همچنين اوصافى دارى، پس تو مرا به هدايت مهتدين راهنمايى كن، از تو چيزى كم نمىشود. تو كه عطاى تو شامل همه است، تو كه راه تو براى هميشه باز است، تو كه حلم تو معترض است براى كسى كه دشمنى مىكند، پس حالا بيا دست مرا بگير! وَ ارْزُقنى اجْتِهادَ المُجتَهدين «اجتهاد و جَهدِ آن افرادى كه واقعاً جَهد مىكنند، آنها را نصيب من بگردان.» وَ لا تَجْعَلْنى مِنَ الغافِلينَ المُبعَدين «و مرا از غافلينِ مبعدينِ از رحمت خودت قرار نده.» واغْفِرلى يَومَ الدّين «و مرا براى روز جزا مورد آمرزش قرار بده.»
تأکید بزرگان بر ذکر مدام در ماه رجب
يكى از مسائلى كه خيلى مؤكّد است در اين ماه، و همينطور در ماه شعبان و ماه رمضان، اين ذكر مدامى است كه انسان آن ذكر مدام را دارد. ذكر مدام آن ذكرى است كه عدد ندارد و انسان بدون عدد مىتواند آن ذكر را بگويد. اين را ذكر مدام مىگويند؛ جزء اذكار عدديّه نيست و اشكالى هم ندارد براى شخصى كه بگويد. مثل ذكر لا إلهَ إلّا الله. همينطور به نحو مدام انسان آن ذكر را بگويد. دارد راه مىرود لا إلهَ إلّا الله بگويد. نشسته است، آرام بدون اينكه حتّى كسى هم بفهمد يا مثلًا دهان او حركتى داشته باشد، ذكر لا إلهَ إلّا الله بگويد. اين خيلى مناسب است. يكى از آن اذكار، ذكر يونسيّه است كه (لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّى كُنْتُ مِنَ الظَّالِمينَ)[3][3] است كه توصيه شده كه بدون عدد. اگر كسى مىتواند صد مرتبه مثلًا بگويد بين الطّلوعين. اگر يكى مىتواند، دويست مرتبه بگويد. اين ذكر يونسيّه بسيار مهم است منتهى بدون عدد؛ پنجاه مرتبه، هفتاد مرتبه، صد مرتبه، صد و پنجاه مرتبه، هر كسى به آن مقدارى كه خسته نشود و خيلى از بزرگان تأكيد كردند و خود حقير از مرحوم آقاى حدّاد- رضوان الله عليه- شنيدم كه ايشان مىفرمودند كه: گنجهايى در اين ذكر يونسيّه نهفته است و اگر شخصى مداومت داشته باشد، خداوند او را به يك نعمات خيلى بزرگى مىرساند.
تذکّری به سالکان طریق حق که ما محتاجیم هر چند که حضرت حق مشتاق است
حالا من از رفقا و دوستان و از خودم اين سؤال را مىكنم: ممكن است يك شخصى بگويد كه: آقا! اين اعمالى را که ائمّه گفتهاند، حالا ما روزه بگيرم، دعا بخوانيم، اين كارها را بكنيم، چه فایده ای خواهد داشت؟ اوّلًا: خيلى عادى و خيلى بسيطش را خدمتتان عرض كنم: اگر ما اين دعاها را نخوانيم، چه كار مىكنيم؟ به در و ديوار نگاه مىكنيم. حالا پس خيلى كار شاقّى انجام نداديم كه حالا بخواهيم يك منّتى بر سر امام بگذاريم و بر سر بزرگان كه آقا ما آمديم، نه! به جاى اينكه آقا! با رفيقتان حرفهاى چرت و پرت بزنيد و بنزين گران شده و نفت ارزان شده بگوئید به جاى اين، دعاى امام صادق را خواندن، به کجای دنیا بر می خورد؟ ثانياً: سؤال من اين است اگر با توجّه به اينكه يك همچنين مطالبى را ما بدانيم و بدانيم كه اين مقاماتى هست و اين معارفى هست و مقام كمالى را، مقام معرفتى را كه پيغمبر وعده داده، أميرالمؤمنين وعده داده، لَولا الأجَلُ الَّذى كَتَب اللَه عَلَيهِم لَمْ يَستَقَرَّ أرواحُهُم فى أجسادِهِم طَرفَة عَينٍ شَوقًا إلى الثَّواب و خَوفًا مِنَ العِقابِ[4][4] حالاتى كه براى بزرگان هست، حالاتى هست كه اگر مدّت مرگ آنها معيّن و محدود نبود، يك آن، اينها در اين دنيا نمىماندند؛ يك آن، واقعاً نمىماندند در اين دنيا. و باشَروا روحَ اليقين و الستَلانُوا مَا اسْتَعْوَرَهُ المُترَفونَ[5][5] اينها به روح يقين رسيدهاند، چه و چه و …، مطالبى كه از ائمّه داريم و از بزرگان داريم راجع به رسيدن مراتب كمال و امثال ذلك، با توجّه به اينكه اينها هست و يقينى است و در اين شكّى نيست، اگر ما اين دعاها را نداشتيم و اين روزهها را نداشتيم، چه خاكى بر سرمان مىریختيم؟ يعنى فرض كنيد از يك طرف، يك همچنين مقاماتى را ما تصوّر مىكرديم، از اين طرف راه رسيدن به اين مقامات را نداشتيم، چه كار مىكرديم؟ نمىگفتيم به خدا: خدايا! تو ظالمى؟ نمىگفتيم: خدايا اين رسمش شد؟ نمىگفتيم: خدايا! اين مسائل وجود دارد ولى راه را به ما نشان ندادى؟ نمىگفتيم: خدايا! درد را به ما مىدهى ولى دوايش را به ما نمىدهى؟ نمىگفتيم؟ مىگفتيم ديگر. خدا گفته: بسم الله! حالا به شما دادم، اين دعا، اين روزه، اين مراقبه. اگر واقعاً نبود يعنى اگر امام صادق نمىفرمود يك همچنين دعائى را بخوانيد، پيغمبر يك همچنين راهى را نشان نداده بودند، يك همچنين قضيّهاى باز نمىشد و ما مىرفتيم روز قيامت و مىديديم: يك مراتبى خدا در روز قيامت براى بعضى از بندگانش قرار داده كه غير از حسرت هيچ چيز بر دل ما نمىماند در روز قيامت، اگر اين طور بود، ما به خدا چه مىگفتيم؟ نمىگفتيم: خدايا! تو ظالمى! چطور شد اين را به بعضىها بدهى و به ما ندهى؟ چطور شد يك همچنين مقامى را به بعضىها نشان دادی؟ مىگفتيم ديگر! الآن خدا گفته: بسيار خوب، من به شما دادم. حالا اين منّت دارد؟ دكتر هم مرض را تشخيص بدهد، هم دوا را بيايد در خانه به مريض بدهد، حالا مريض بايد منّت بگذارد سر دكتر كه من بخاطر شما است که دارو را می خورم.
حالا خدا مىگويد كه: آقا! براى اينكه من به تو ثابت كنم ظالم نيستم، عادلم، نسبت به بندگانم قوم و خويشى و رحميّت و اينها ندارم، براى من پيغمبر و غير پيغمبر فرقى نمىكند، بفرمائيد: اين دوا را آمدم برايت گذاشتم. دوا چيست؟ همين مراقبه است و همين روزه است و همين بيدارى شب است و همين دعاهاست، اين دوا همين است ديگر، چيز ديگرى نيست. پس اين گوى و اين ميدان! انشاالله رفقا همّتى كنند و به قول مرحوم آقا، دود و دَمِ درويشى، از آن نفسهاى درويشى به حال بدبختان و بيچارگان هم يك فكرى بكنند. إنشاءالله در اين ماه رجب اميدواريم خداوند ما را مشمول عنايات خودش بكند و از آن مواهبى كه براى اين ماه، نسبت به بندگان خاصّش در نظر گرفته، ما را بىنصيب نگرداند و به حُرمت و ارزشى كه بزرگان درگاهش، اولياء مقرّبين، در بارگاه ربوبى دارند، ما او را قسم مىدهيم بر اينكه ما را هم از رشحات فيضى كه بر مخلصين خودش در اين ماههاى مبارك ارزانى مىدارد، ما را هم محروم نگرداند.
|
|
|
|
|
آيا دعايی وجود دارد كه انسان با خواندن آن زيبا و جذاب شود؟
آيا دعايی وجود دارد كه انسان با خواندن آن زيبا و جذاب شود؟
بر حسب بعضی نقل ها ،خواندن این دعا [اللهم حسّن خلقی و خلقی] که از پیامبر اسلام (ص) نقل شده مفید است.
بر اساس آنچه در روایتی امده است زیاد خواندن سوره نجم موجب می شود فرد نزد مردم محبوب واقع شود.{ثواب الاعمال 116} .
از نطر قرآن ایمان و عمل صالح انسان را در نزد دیگران عزیز و محبوب می سازد : {اَلَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا اَلصَّالِحاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ اَلرَّحْمنُ وُدًّا{كسانى كه ایمان آورده و اعمال صالح انجام دهند خداوند براى آنان محبتى در دلها قرار خواهد }، {(مریم، آیه 96)
از روایات به دست مىآید كه رعایت امورى چند موجب جلب محبت دیگران است از جمله: 1- دیندارى، 2- افتادگى و تواضع، 3- بخشندگى، 4- خوشخویى (چهره شاد و روى باز)، 5- مهربانى و اظهار دوستى به دیگران، 6- دل بركندن از آن چه مردم دارند (طماع نبودن)، 7- رعایت انصاف در معاشرت با دیگران، 8- كمك مالى به دیگران در سختى و خوشى (مانند قرضدادن)، 9- وفادارى. براى آگاهى بیشتر ر.ك: میزان الحكمه، ج 1، احادیث 3045 - 3060 .
و نیز امور ذیل در کسب عزت موثرند :
1- خارج شدن از ذلت معصیت خداوند به سود اطاعت او
2-داشتن تقوای الهی
3- یاس از مردم و ناامیدی از آنها
4- انصاف دادن در برخورد با مردم
5- گذشت از خطاکار و ظلم ظالم
6- عطا کردن به کسی که ما را محروم کرده است .
7- ایجاد پیوند با کسی که از انسان بریده است .
8-حفظ کردن زبان
9- داشتن توکل
10- داشتن تواضع
11- صبر بر مصیبت
12- شجاع بودن
13- جهاد در راه خدا
14- داشتن قناعت
15- فرو بردن خشم
ر. ک : میزان الحکمه ، باب العزه ، شماره 350
حضرت زینب را در 14 جمله بشناسیم
حضرت زینب را در ۱۴ جمله بشناسیم
نام نهادن زینب علیها السلام
چشم اهل مدینه، روزی به جمال زینب کبری روشن شد که پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله در سفر بودند. فاطمه زهرا علیها السلام به امیر مؤمنان علیه السلام عرض کردند: چون پدرم در مسافرت هستند، نامی برای این دختر برگزین. علی علیه السلام فرمودند: من بر پدرت پیشی نمی گیرم. صبر میکنیم تا رسول خدا صلی الله علیه و آله از سفر باز گردند.
پس از بازگشت رسول خدا صلی الله علیه و آله از ایشان خواستند تا نامی برای نو رسیده انتخاب کنند. پیامبر فرمودند: فرزندان فاطمه اگرچه اولاد من هستند، ولی امر آنها با خدا است و من منتظر دستور الهی میمانم. جبرئیل نازل شد و عرض کرد: خداوند میفرماید: نام این دختر را زینب بگذارید، چرا که این نام را در لوح محفوظ نوشتهایم.
القاب زینب علیها السلام
حضرت زینب را «عقیله بنی هاشم» نام نهاده اند و عقیله، به زنی بزرگ منش گویند که در بین بستگان، عزیز و محترم و در خاندانِ خود، ارجمند باشد.
دیگر لقب ایشان صدیقه صغری است. به زن بسیار راستگو، صدیقه گویند، و چون فاطمه زهرا را صدیقه کبری میخواندند و علی علیه السلام را صدیق اکبر، زینب را صدیقه صغری نامیدهاند.
لقب دیگر آن بانوی بزرگوار، «عصمت صغری» است، چرا که ملکه۱ پاک دامنی و دوری از گناه را خداوند به او عطا فرموده بود. این بانوی امین و بزرگوار القاب دیگری نیز داشتهاند که از آن جمله است: «ولیّةُ الله» و «اَمینةُ الله».
کمالات حضرت زینب
زینب کبری را کمالاتِ بسیار بود: در جمال و سکینه و وقار، همانند خدیجه کبری بود و در عصمت و حیا، به فاطمه زهرا میمانست. در فصاحت و بلاغت، هم چون علی مرتضی بود و در حلم و بردباری، همسان امام مجتبی و در شجاعت و قوت قلب، بسان حضرت سید الشهدا.
تربیت حضرت زینب
زینب کبری در حصنِ حصینِ نبوت و خاندان والا مقامِ ولایت و امامت تربیت یافت. از لبان آموزگار وحی، دانش اندوخت و در دامان کرامت، پرورش یافت و از تربیت خمسه طیبه، ادب آموخت.
یگانه پرستی زینب علیها السلام
حضرت زینب در دوران طفولیت در دامان پدر می نشست و حضرت علی علیه السلام با لطف و مهربانی، به او سخن گفتن میآموخت. روزی امام به دختر عزیزش فرمود: بگو «یک». گفت: یک. فرمود: بگو «دو» زینب ساکت ماند. فرمود: نور دیده من! بگو دو. ناگهان زینب زبان گشود و عرض کرد: پدر جان! زبانی که به گفتنِ یک باز شد، چگونه می تواند «دو» بگوید؟! امام که میدانست مراد فرزندش اذعان به توحید و یگانگی خدا است، او را به سینه چسباند و بوسید.
حضرت زینب را «عقیله بنی هاشم» نام نهاده اند و عقیله، به زنی بزرگ منش گویند که در بین بستگان، عزیز و محترم و در خاندانِ خود، ارجمند باشد.
زین اب
بعضی معتقدند: زینب، نام درختی زیبا و خوشبو است، و برخی گفتهاند: زینب در اصل، مرکب از دو کلمه «زین» و«اب» است و زینب را از آن رو زینب گویند، که زینت و افتخار پدر است و بدین سان، آن بزرگوار را «زین ابیها» نامند؛ هم چون مادرش که«ام ابیها» است.
بندگی خدا
شهامت، شجاعت و قوت قلب زینب، از ارتباط و اتکای او به خدا سرچشمه میگیرد. سخنان کوبندهاش در کاخ یزید، نهی از منکر در آن فضای مسموم، حمایت و پاسداری از حیا و عفت در همه مراحل سفر، و عمل به وظیفه در همه جا، جلوههایی از بندگی حضرت زینب علیها السلام است.
دوستی زینب و حسین علیهما السلام
علاقه و محبت امام حسین و زینب علیهما السلام به یکدیگر در تمام مراحل زندگیشان جلوه گر است: در طفولیت، زینب جز در آغوش حسین آرام نمیگرفت و همواره به او چشم میدوخت. گویند: موقع ازدواج، زینب کبری با شویش، عبد اللّه شرط کرد که همه روزه به او اجازه دهد تا حسین علیه السلام را زیارت کند و کمتر روزی بود که زینب حسین را نبیند.
هم سفر حسین علیه السلام
بعضی از سیره نویسان گفتهاند: در هنگام ازدواجِ زینب کبری، علی علیه السلام با عبد اللّه شرط کرد که هر گاه حسین به سفر رفت، زینب هم اجازه داشته باشد با او مسافرت کند. عبد اللّه شرط را پذیرفت و به پیمان خود همواره پایبند بود.
دانش زینب علیها السلام
حضرت زینب از نظر دانش در آن مرتبه بود که بسیاری از زنان مدینه نزد ایشان میآمدند و از درس تفسیر او بهره میبردند. البته دانش او برگرفته از مدرسه و مکتب نبود، بلکه ـ چنان که امام سجاد علیه السلام در مسجد کوفه بعد از ایراد خطبه معروف حضرت زینب فرمودند ـ او دانشمندی الهی است و خداوند چشمههای زلال معرفت را بر قلب مبارکش جاری ساخته است.
عبادت زینب کبری علیها السلام
زینب علیها السلام در خشوع و خضوع و عبادت و بندگی مانند پدر و مادر بزرگوارش بود: شبها را به تهجد صبح میکرد و مدام قرآن تلاوت میفرمود. آن بانوی بزرگ اسلام در میدان دشوار کربلا و از آن جا تا شام، در مشکلترین حالات، نماز شب و عبادتِ خدا را ترک نگفت.
فصاحت و بلاغت
ابن عباس، پسر عموی پیامبر صلی الله علیه و آله درباره زینب کبری چنین گوید: «عقیله ما زینب، دختر علی علیه السلام در فصاحت و بلاغت و شجاعت ادبی، بی نظیر بود. هنگامی که سخن میگفت، میپنداشتی علی علیه السلام سخن میگوید.» گواه این مطلب سخنرانی او در مجلس یزید است. این سخنان در حدّ اعلای فصاحت و در اوج شیوایی و رسایی قرار دارد.
بصیرت در امور سیاسی
محمد غالب شافعی از علمای اهل سنت می گوید: زینب علیها السلام دختر علی بن ابیطالب در بهترین مکتب اخلاقی پرورش یافت و از سرچشمه آیات الهی سیراب گشت؛ در حلم و کرم و بصیرت در امور سیاسی بین خاندان بنی هاشم مشهور شد و جمال و جلال، سیرت و صورت و اخلاق و فضیلت را به هم آمیخت. او شبها در عبادت بود و روزها در روزه.
صبر و شکیبایی
مرحوم سپهر، سیره نویس معروف میگوید: در مراتب فضل زینب کبری علیها السلام سخن بسیار است، به فصاحت و بلاغت او، همگان معترفند؛ هر گاه لب به سخن میگشود، گویی علی بن ابیطالب سخن میگفت. عفت و عصمت، و درآیت و دانش آن بانوی بزرگ فراتر از آن است که به قلم در آید و در وصف بگنجد. در صبر و شکیبایی چنان بود که همگان را متحیر میساخت. اگر اندکی از سنگینیِ مصایب او، بر دوش کوهها و آسمان و زمین قرار گیرد، آنها را متلاشی میکند. به راستی از آغاز آفرینش انسان تا کنون زنی به بردباری، ایثار و شجاعت او دیده نشده است.
حدیث با تصویر
حدیث با تصویر
برای رفع گرفتاریها چه کنیم ؟پاسخ از آیه الله بهجت
چند سال است که در کارهایم دچار مشکل می شوم که راهها به رویم بسته می شود، از جمله در زمینه اشتغال و ازدواج، و هر چه از خدا طلب یاری می کنم، راه مساعدی گشوده نمیشود؟
ج: بسمه تعالی
زیاد از روی اعتقاد کامل بگویید: «أستغفر الله»، هیچ چیز شما را منصرف نکند غیر از ضروریات و واجبات تا کلیه ابتلائات رفع شود، بلکه بعد از رفع آنها هم بگویید، برای اینکه امثال آنها پیش نیاید؛ و اگر دیدید رفع نشد، بدانید یا ادامه نداده اید، یا آنکه با اعتقاد کامل نگفته اید. والله العالم.
آیه الله بهجت و گریه بر امام حسین علیه السلام
گريه بر امام حسين عليه السلام از نماز شب بالاتر است:
حجت الاسلام علي بهجت مدظله: امام حسين عليه السلام شخصيت بينظيري است که خداوند در عالم وجود فقط همين يکي را آفريده است.کار عظيم امام حسين عليه السلام در عالم، يگانه است. حالا ما براي چنين شخصيت عظيمي گريه ميکنيم. گاهي اين گريه مرتبهاي از ناراحتي است و گاهي مرتبهاي از محبت است و اشک از شدت شوق و علاقه است؛ انسان نميتواند تحمل کند و اشک ميريزد.
پدرم (آيت الله بهجت قدس سره)ميگفت: اين حرف چيست که ميگويند گريه يعني چه؟ خيلي از انبيا از خوف خدا بکا داشتهاند. آيا از شوق لقاء خدا بکا نداشتند؟ گريه از شوق رسيدن به معشوق حقيقي عالم داشتهاند. علاوه بر آن داريم که خود انبيا عليه السلام براي امام حسين عليه السلام گريه ميکردند. آنها وقتي عظمت کار امام حسين عليه السلام را درک کردند، اشکشان جاري شد و توسل پيدا کردند. اين مسأله، تک بودن و عظمت کار امام حسين عليه السلام را نشان ميدهد
گريه، اذن دخول و محرم شدن انسان است:
حجت الاسلام علي بهجت مدظله: پدرم (آيت الله بهجت قدس سره)ميگفت: گريه، رابطه انسان با آن طرف عالم است. گريه، واسطه و رابطه است. وقتي که ميخواهيد وارد حرمي شويد و پا به حريمي بگذاريد، طلب اجازه ميکنيد و اذن دخول ميگيريد. در روايت است که اگر براي اذن دخول زيارت امام حسين عليه السلام اشک از چشمت جاري شد، بدان اجازه داده شده است. پس اين اشک، رابطه انسان با ماوراء است. اين اشک يک نشانه و رمز است. پدرم تأکيد داشت خود گريه، يک اذن و اجازه است. مثل چراغي است که روشن ميشود و براي تو نشانه است. اگر اشکي آمد، علامت اين است که به تو اذن دادهاند. اين عين عبارت آقاست.
گريه بر سيدالشهدا عليه السلام ، بالاتر از نماز شب:
حجت الاسلام علي بهجت مدظله: پدرم (آيت الله بهجت قدس سره)ميگفت: گريه بر سيدالشهدا عليه السلام از همه مستحبات بالاتر است حتي از نماز شب! چون نماز شب حالتي جسمي دارد ولي گريه بر سيدالشهدا عليه السلام رقّت روحي است و عامل آن، آن را در درون انسان به وجود آورده است.
آيت الله بهجت، 50 سال هر هفته مراسم داشتند و خودشان جلوي در مينشستند:
حجت الاسلام علي بهجت مدظله: مسأله روضه اباعبدالله عليه السلام اينقدر براي آيتالله بهجت قدس سره مهم بود که حدود 50 سال هر هفته مجلس داشتند و ايشان حاضر نبود به اين سادگي اين کار را ترک کند. حتي در حال مريضي اصرار داشت که اين مجلس بايد برقرار شود و اصرار داشت که خودش بايد حضور داشته باشد. خيلي برايش مهم بود که از اول مجلس حضور داشته باشد. سالها اين مجلس روضه در منزل ايشان بود و پدرم درها را باز ميکرد و خودش دم در مينشست و براي هرکسي که وارد ميشد، احترام ميکرد. هيچ وقت اين گونه نبود که فقط براي شخصيت خاصي بلند شود و براي همه اين احترام را قائل ميشد.
استاد آيتالله بهجت پاي سماور مينشست و در روضه سيدالشهدا عليه السلام چاي ميداد:
حجت الاسلام علي بهجت مدظله: پدرم(آيت الله بهجت قدس سره) ميگفت: استاد بزرگ ما، مرحوم غروي کمپاني که از لحاظ علمي در سطح بالايي بود، در مجالس روضه ابا عبدا… عليه السلام پاي سماور مينشست و چاي ميداد. مطلب ديگري که پدرم در اين روضهها بر آن اصرار داشت اين بود که مجلس به مناسبت هر امامي که برگزار شده بود، بايد آخرش به امام حسين عليه السلام ختم ميشد. ايشان تأکيد ميکرد امام حسين عليه السلام منشأ همه اين هاست و اين قدر بزرگ است که همه اينها به او متوسل ميشدند. نه تنها امامان، بلکه قبلتر از آن پيامبران نيز به ايشان متوسل ميشدند.
خواندن زيارت عاشورا هر روز با صد لعن و صد سلام:
حجت الاسلام علي بهجت مدظله: مرحوم آيتالله بهجت هر روز زيارت عاشورا را با صد لعن و صد سلام ميخواند و بارها ميگفت: آقايي از خدا خواسته بود تا زيارت عاشورايش هيچ روزي ترک نشود حتي در روز مرگش. ايشان نميگفت که اين درخواست خود من است. در حاليکه ما ميديديم خودش هر روز اين کار را ميکرد. ايشان روز يکشنبه رحلت کرد.
روز قبلش که شنبه بود، ديدم ايشان مشغول خواندن زيارت عاشورا شده بود و هنگامي که براي رفتن به درس جلوي در ايستاده بود، صد لعن و صد سلام را با تسبيح ميشمرد. آن روز از همه روزها سرحالتر بود. ايشان هر روز که به درس ميرفت، شايد با تأخير ميرسيد. به هرحال سن ايشان بالا بود و کمي کارها با تأخير انجام ميشد. خودشان ميگفت کاري مانند لباس پوشيدن که در گذشته در عرض پنج دقيقه انجام ميدادم، شايد الآن بيست دقيقه از من وقت ميگيرد. ايشان هميشه تا آماده ميشدند، چند دقيقهاي از وقت گذشته بود که به دم در ميرسيدند. ولي آن روز آخر، نيم ساعت زودتر جلوي در نشسته بودند و صد لعن و صد سلام را با تسبيح ميگفتند که پس از آن عارضهاي به ايشان دست داد که گفت من امروز به درس نميروم.
مرحوم آيتالله بهجت تا لحظات آخر به خواندن زيارت عاشورا آن هم با صد لعن و صد سلام و حضور در مجلس سيدالشهدا عليه السلام التزام داشت. حتي در حالت مريضي ميگفت من را به مجلس ببريد که ميخواهم طلب شفا در مجلس امام حسين عليه السلام کنم.
پس از من، از ثلث ماندههايم، مجلس عزا و روضه سيدالشهدا عليه السلام را اقامه کنيد:
حجت الاسلام علي بهجت مدظله: سفارش پدرم (آيت الله بهجت قدس سره) هميشه اين بود که خدا ميداند اين توسلات براي انسان چه ميکند. اين توسل براي انسان يک ارتباط است. چطور وقتي يک لامپ را به الکتريسيته متصل ميکنيم، نور ميدهد. انسان اگر به اينها متوسل شود، اسباب وصل ميشود. اين توسل، ياد معشوقِ معشوق افتادن است. چون اين بزرگواران عاشق خداوند بودند و خدا نيز عاشق آنها بود. انسان وقتي به آنها متصل شود، انگار به خدا متصل شده است. اين توسلات انسان را خدايي ميکند. نظر ايشان اين بود که انسان هرچه ميتواند در اين زمينه کم نگذارد. لذا خود ايشان با آخرين توانش ميآمد. ايشان در وصيتنامه خود ذکر کردند که بعد از من از ثلث ماندههايم، مجلس عزا و روضه سيدالشهدا عليه السلام را اقامه کنيد.
ايشان ميگفت اگر من در عمرم 50 سال مراسم گرفتم، کم است و بعد از من شما باز هم برايم مراسم روضه اباعبدلله عليه السلام را بگيريد. ايشان روي اين مسائل خيلي توصيه و تأکيد داشت.
شرکت در مجالس روضه سيدالشهدا عليه السلام تعظيم شعائر است:
حجت الاسلام علي بهجت مدظله: يکي از کارهاي پدرم(آيت الله بهجت قدس سره) اين بود که در مراسم مختلفي که براي اباعبدلله عليه السلام گرفته ميشد، به اندازه توانشان شرکت ميکردند. از زمان قديم که من بچه بودم، ايشان به شرکت در اين مجالس التزام داشت. شرکت در مجالس اين بزرگواران را عظمت بخشيدن به ياد و نام آنها ميدانست. لذا ميگفت شرکت در اين مجالس تعظيم شعائر است. ما بايد به شعائر خود عظمت بخشيده و عزيز نگه داريم و برايمان مهم باشد و به آنها اعتنا کنيم و برايشان وقت بگذاريم و عمر عزيز خود را صرف آن کنيم.
خواندن زيارت عاشورا را بخصوص در تاسوعا و عاشورا با احوالات بيشتري انجام ميداد. به ما توصيه ميکرد در اين روزها(ايام محرم) اين زيارت را بخوانيد. مطلب ديگر اينکه خنده ايشان اصولا صدا نداشت و هميشه در حد يک لبخند بود. اما در اين روزها ايشان اصلا همان لبخند را هم نداشت و پيوسته گرفته بود و به ياد امام حسين عليه السلام در حزن بود و ميگفت: همين به ياد آنها بودن را فقط خدا ميداند چقدر اجر دارد.
ايشان اصرار داشت وقتي مجلس ميگيريد، برتريها و امتيازات اهل بيت عليه السلام را بگوييد. فضائل و مناقب اين حضرات را بگوييد و نسبت به اين قضيه ابراز احساسات کنيد. حتي اگر گريه و اشک شما نميآيد، حالت گريه به خود بگيريد و در حال حزن باشيد. تباکي کنيد.
هفته نامه پرتو سخن، شماره 655
خواب راستین
سرگذشت شاعرى به نام حاجب
وى از افرادى بود كه تصور مى كرد شفاعت پيامبران و امامان عليهم السلام در هر حالى و به هر كيفيتى شامل همه گنه كاران مى شود و باز چنين مى انديشيد كه، مسأله شفاعت، يك نوع پارتى بازى است و براى آن تشريح شده است كه افراد مجرم و گنه كار، در پرتو آن به هر جنايتى دست بزنند و هر چه بخواهند انجام دهند. از اين رو، در قصيده اى كه در وصف على) عليه السلام) سروده بود در آخرين بيت ـ كه تخلص شاعر نيز آمده ـ چنين گفته بود:
حاجب اگر معامله حشر با على است *** من ضامنم تو هر چه بخواهى گناه كن
شاعرياد شده پس از اتمام قصيده، همان شب در عالم رؤيا با صورت مثالى اميرمؤمنان رو به رو شد. امام (عليه السلام) ضمن پرسش از قصيده او، كه شنيده ام قصيده اى درباره من سروده اى، فرمود: آخرين بيت قصيده خود را براى من بخوان. وى همان بيت ياد شده را براى امام عليه السلام در عالم رؤيا قرائت كرد. امام عليه السلام پس از نكوهش او فرمود:شعر خود را چنين اصلاح كن:
حاجب اگر معامله حشر با على است *** شـرم از رخ على كـن و كمتر گناه كن
حاجب پس از بيدار شدن از انديشه بد خود پشمان شد و شعر خود را به همان صورت اصلاح كرد.
ممكن است برخى گمان كنند اين خواب به سان خواب هاى آشفته است و هيچ نوع حجيتى ندارد و تنها خواب انبيا و اوليا، مانند يوسف صديق عليه السلام و نبى اكرم( صلى الله عليه وآله وسلم) است كه حجت است. بله، اين مطلب را ما نيز قبول داريم، امّا گاهى خواب انسان هاى عادى هم، مى تواند واقع نما و روشنگر حقايق باشد; مانند خوابى كه هم بندى هاى حضرت يوسف عليه السلام ديدند و براى او تعريف كردند و آن حضرت نيز حقيقت خواب را بيان داشت. هيچ بعيد نيست خواب اين مرد شاعر نيز از همين رؤياها راست و صادق باشد.
سفارشی از آیه الله بهجت
چند سال پیش در پرواز مشهد اتفاقی فهمیدیم که آیت الله بهجت نیز همسفر ماست، خوشبختانه این توفیق حاصل شد که ما در صندلی پشتی ایشان قرار گرفتیم.
من همان جا فرصت را مغتنم شمردم و خصلت اصفهانی ام نیز گل کرد و به مرحوم آیت الله بهجت گفتم شما یک چیزی به ما یاد بدهید که در عین اینکه کم باشد، اما زیاد به درد ما بخورد و منفعت فراوانی داشته باشد و ایشان بر روی تکه کاغذی چیزی نوشته و آن را به آقازاده خویش دادند تا به ما بدهند، من هنوز هم آن کاغذ را با خود دارم.
ایشان نوشته بودند که :
«در هر حال زیاد صلوات بفرستید» .
چه داستان زیبایی
دو مرد كه هر دو به شدت بيمار بودند در يك اتاق دو تخته در بيمارستان بستري بودند يكي در اين سوي اتاق و ديگري در آن سو يكي از آنها اجازه داشت كه روزي يك ساعت بعد از ظهرها روي تخت به حالت نشسته در آيد تا به تخليه مايعي از ريه هايش كمك شود . تخت او در كنار تنها پنجره اتاق قرار داشت مرد ديگر بايد در تمام اوقات به حالت خوابيده به پشت قرار مي داشت .
دو مرد هر روز ساعتها با همديگر صحبت مي كردند آنها درباره همسر، خانواده، خانه، كار، دوران خدمت سربازي و مسافرت هايشان هم صحبت مي كردند هر روز بعد از ظهر هنگامي كه مردي كه تختش كنار پنجره بود مي توانست روي تخت بنشيند، چيزهايي كه بيرون از پنجره مي ديد را براي هم اتاقيش تعريف مي كرد. آن مرد ديگر هر روز را تنها به عشق آن يك ساعت و شنيدن حرفهاي دوستش از جرياناتي كه بيرون پنجره مي گذشت سپري ميكرد پنجره اتاق مشرف به يك پارك با درياچه اي زيبا بود مرغابي ها قوها در آب بازي مي كردند بچه ها روي درياچه قايق سواري مي كردند عشاق جوان در كنار گل هاي رنگارنگ كنار درياچه قدم مي زدند و با هم نجوا مي كرد، منظره ساختمان هاي بلند شهر هم از دور پيدا بود . هنگامي كه مردي كه كنار پنجره بود تمام اين اتفاقات را با جزئيات تعريف مي كرد هم اتاقيش چشمانش را مي بست و آن مناظر را پيش خود مجسم مي كرد يك روز بعد از ظهر مردي كه كنار پنجره بود براي هم اتاقيش تعريف كرد كه يك ويولن زن در پارك نشسته و به زيبايي ساز ميزند . مرد ديگري با وجودي كه نتوانست صداي ويولن را بشنود؛ اما مي توانست آن منظره را پيش چشمش مجسم كند روزها و هفته ها و ماهها گذشتند. يك روز صبح وقتي پرستار براي دادن داروها وارد اتاق شد با جسم بيجان مردي كه كنار پنجره بود مواجه شد او در خواب به آرامي در گذشته بود پرستار بسيار ناراحت شد و فورا همكارانش را صدا كرد تا جنازه را از اتاق بيرون بردند پس از آنكه كارهاي مربوط به بيرون بردن آن مرد انجام شد، مرد ديگر از پرستار در خواست كرد كه اگر امكان دارد او را به تختي كه كنار پنجره قرار دارد منتقل كنند . پرستار با خوشرويي پذيرفت و پس از جابجا كردن آن مرد از اتاق بيرون رفت . مرد با وجود درد زياد به آهستگي تنه اش را روي آرنجش بلند كرد تا نخستين نگاه را به دنياي واقعي بيرون از پنجره بياندازد؛ اما چيزي كه ديد تنها يك ديوار ساده بود .
مرد پرستار را صدا كرد و از او پرسيد چه چيزي باعث شده است كه هم اتاقي مرحومش چنان تصاوير زيبايي را از دنياي بيرون پنجره براي او تعريف كند . پرستار گفت كه آن مرد نابينا بوده و حتي نمي توانسته آن ديوار را هم ببيند پرستار گفت كه شايد او فقط مي خواسته شما را دلگرم و اميدوار نگاه دارد .
صرف نظر از شرايطي كه خودمان در آن بسر مي بريم شادي فوق العاده اي در شاد كردن ديگران وجود دارد
هنگامي كه غم و اندوهمان را با ديگري قسمت مي كنيم نصف مي شود ؛ اما هنگامي كه شاديمان را با ديگري به اشتراك مي گذاريم دو برابر مي گردد .
پسر عزیزم
پسر عزيزم:
روزي كه تو مرا در دوران پيري ببيني، سعي كن صبور باشي و مرا درك كني ….
اگر من در هنگام خوردن غذا خود را كثيف مي كنم، اگر نميتوانم خودم لباسهايم را بپوشم، صبور باش.
و زماني را به خاطر بياور كه من ساعتها از عمر خود را صرف آموزش همين موارد به تو كردم.
اگر در هنگام صحبت با تو، مطلبي را هزار بار تكرار مي كنم، حرفم را قطع نكن و به من گوش بده.
هنگامي كه تو خردسال بودي، من يك داستان را هزار بار براي تو مي خواندم تا تو به خواب بري.
هنگامي كه مايل به حمام رفتن نيستم، مرا خجالت نده و به من غر نزن.
زماني را به خاطر بياور كه من براي به حمام بردن تو به هزار كلك و ترفند متوسل مي شدم.
هنگامي كه ضعف مرا در استفاده از تكنولوژي جديد مي بيني، به من فرصت فراگيري آن را بده و با لبخند تمسخرآميز به من نگاه نكن …
من به تو چيزهاي زيادي آموختم… چگونه بخوري، چگونه لباس بپوشي … و چگونه با زندگي مواجه شوي
هنگامي كه در زمان صحبت، موضوع بحث را از ياد مي برم، به من فرصت كافي بده كه به ياد بياورم در چه مورد بحث ميكرديم و اگر نتوانستم به ياد بياورم، از من عصباني نشو.
مطمئن باش كه آنچه براي من مهم است با تو بودن و با تو سخن گفتن است نه موضوع بحث!
اگر مايل به غذا خوردن نبودم، مرا مجبور نكن. به خوبي مي دانم كه چه وقت بايد غذا بخورم .
هنگامي كه پاهاي خسته ام به من اجازه راه رفتن نمي دهند ….
دستانت را به من بده … همانگونه كه در كودكي اولين گامهايت را به كمك من برداشتي
و اگر روزي به تو گفتم كه نمي خواهم بيش از اين زنده باشم و دوست دارم بميرم … عصباني نشو. روزي خواهي فهميد كه من چه مي گويم.
تو نبايد از اينكه مرا در كنار خود مي بيني احساس غم، خشم و ناراحتي كني. تو بايد در كنار من باشي و مرا درك كني و مرا ياري دهي، همانگونه كه من تو را ياري كردم كه زندگي ات را آغاز كني
مرا ياري كن در راه رفتن. مرا با عشق و صبوري ياري ده كه راه زندگي ام را به پايان ببرم.
من نيز پاداش تو را با لبخندي و عشقي كه همواره به تو داشته ام خواهم داد.
دوستت دارم پسرم.
پدر تو
آیا شیطان وجود دارد ؟
آیا شیطان وجود دارد ؟
یک روز یک استاد دانشگاه تصمیم گرفت که شاگردانش را به مباحثه دعوت کند.
آیا خدا هر چی را که وجود دارد آفریده است ؟
یک دانشجو با جسارت پاسخ داد : بله
استاد پرسید : هر چیزی ؟
دانشجو : هر چیزی
استاد گفت: با این وصف خدا شیطان را نیز آفریده است چون شیطان وجود دارد
دانشجو حرفی برای گفتن نداشت و ساکت ماند
معلم خوشحال بود از این بابت که یکبار دیگر ثابت کرد ؛ ایمان یک افسانه است . ناگهان دانشجویی دستش را بلند کرد و گفت : استاد میتونم از شما سوالی بپرسم ؟
استاد جواب داد : بله
آیا سرما وجود دارد ؟
استاد جواب داد البته : آیا شما تاکنون احساس سرما نکرده اید ؟
دانشجو گفت : استاد در واقع سرما وجود ندارد بر اساس مطالعات فیزیک سرما نتیجه عدم حضور گرماست .
یک جسم موقعی می تواند مورد بررسی قرار بگیرد که انرژی داشته باشد و منتقل کند .
بدون گرما اجسام بی حرکت هستند و عاجز از واکنش ولی سرماوجود ندارد ما کلمه سرما را برای تشریح عدم وجود گرما استفاده می کنیم
دانشجو ادامه داد : و سیاهی ؟ استاد پاسخ داد : اون وجود دارد
باز هم اشتباه کردید استاد ، سیاهی نتیجه عدم وجود نور است .
شما می توانید نور و براقیت را مشاهده کنید ولی سیاهی را نه منشور نیکولز تنوع رنگهای مختلف را نشان می دهد که در آن نور براساس طول موجش تجزیه می شود .
سیاهی لغتی است که ما ساخته ایم برای شرح عدم حضور نور و بالاخره شیطان آیا وجود دارد ؟
خدا شیطان را خلق نکرده است شیطان عدم حضور خدا در قلوب مردم است اون نتیجه عدم حضور عشق ، انسانیت و ایمان است عشق و ایمان شبیه گرما و نور هستند اونها وجود دارند ، عدم حضور آنها منجر به شیطان می شود .
الان وقتش بود که استاد ساکت بماند
اسم دانشجو بود : آلبرت انیشتین
من از خدا خواستم ...
من از خدا خواستم که پلیدی های مرا بزداید
خدا گفت : نه
آنها برای این در تو نیستند که من آنها را بزدایم .بلکه آنها برای این در تو هستند که تو در برابرشان پایداری کنی
من از خدا خواستم که بدنم را کامل سازد
خدا گفت : نه
روح تو کامل است . بدن تو موقتی است
من از خدا خواستم به من شکیبائی دهد
خدا گفت : نه
شکیبائی بر اثر سختی ها به دست می آید. شکیبائی دادنی نیست بلکه به دست آوردنی است
من از خدا خواستم تا به من خوشبختی دهد
خدا گفت : نه
من به تو برکت می دهم
خوشبختی به خودت بستگی دارد
من از خدا خواستم تا از درد ها
آزادم سازد
خدا گفت : نه
درد و رنج تو را از این جهان دور کرده و به من نزدیک تر می سازد
من از خدا خواستم تا روحم را رشد دهد
خدا گفت : نه
تو خودت باید رشد کنی ولی من تو را می پیرایم تا میوه دهی
من از خدا خواستم به من چیزهائی دهد تا از زندگی خوشم بیاید
خدا گفت : نه
من به تو زندگی می بخشم تا تو از همۀ آن چیزها لذت ببری
من از خدا خواستم تا به من کمک کند تا دیگران همان طور که او دوست دارد ، دوست داشته باشم
خدا گفت : … سرانجام مطلب را گرفتی
فضیلت و شخصیت امام حسن عسگری
فضیلت وشخصیت اخلاقی امام حسن عسگری (ع)
فضایل اخلاقی وکمالات معنوی امام موجب شد که نه تنها دوستان که حتی دشمنان نیز برعظمت وبزگواری اواعتراف نمایند .
حسن بن محمد اشعری ومحمد بن یحیی وبرخی دیگر روایت کرده اند که روزی درمجلس احمد بن عبید الله بن خان متصدی اراضی وخراج قم .سخن ازعلویان وعقایدشان به میان آمد احمد که خود از ناصبیان بود(ناصبی یعنی کسی که باائمه (ع) دشمنی ومخالفت داشته باشد) ضمن صحبت گفت:من درسامراکسی ازعلویان رامانند حسن بن علی بن محمد بن علی الرضا درروش ووقار وعفت ونجابت وفضیلت وعظمت درمیان خانواده خویش ومیان بنی هاشم ندیم ونشناختم .خاندانش او رابربزرگسالان ومحترمان خود مقدم می داشتند ودرنزد سران سپاه ووزیران وعموم مردم نیز همین وضع راداشت وبه یاددارم نزد پدرم بودم دربانان خبرآوردندابومحمد بن الرضا امام حسن عسگری (ع) آمده است پدرم که از رجا ل ودرباریان مهم حکومت عباسی درسامرا بودبا صدای بلند گفت بگذارید وارد شود.من ازاینکه دربانان نزدپدرم ازامام به کنیه واحترام یاد کردند شگفت زده شدم زیرا نزد پدرم جز خلیفه یا ولیعهد یاکسی راکه خلیفه دستور داده باشد ازاو به کنیه یاد کنند به کنیه یاد نمی کردند. آنگاه مردی خوش قامت- خوش رو-نیکو اندام جوان وباهیبت وجلالت وارد شدچون چشم پدرم براو افتاد برخاست وچند گام به استقبال او رفت به یاد نداشتم پدرم نسبت به کسی از بنی هاشم یا فرماندهان سپاه چنین کرده باشد- دست درگردن او نمود وصورت سینه اورابوسیدودست اوراگرفت واو رابر جای نماز خود نشاند وخود درکنار ا وروبه او نشست وبا او به صحبت پرداخت ودر ضمن صحبت به او فدایت شوم می گفت من ازآنچه دیدم در شگفت بودم- ناگهان دربانی آمد وگفت موفق عباسی آمده ومعمول این بودکه چون موفق می آمدپیشتر ازاودربانان ونیزفرماندهان ویژه سپاه اومی آمدندودرفاصله درخانه مجلس پدرم دردوصف می ایستادند وبه همین حال بودند تا موفق بیاید وبرود- پدرم پیوسته متوجه ابومحمد (ع) بود وبا او گفت گومی کردتاآن که چشمش به غلامان موفق افتاد دراین موقع به آن حضرت گفت فدایت شوم اگرمایلیدتشریف ببرید.
وبه دربانان خود گفت:اوراازپشت دو صف ببرندتاموفق اورانبیند امام برخاست وپدرم نیز برخاست وبا اودست در گردن در آورد و امام رفت-من به دربانان وغلامان پدرم گفتم این چه کسی بود که او درحضور پدرم به کنیه یاد کردید وپدرم با اوچنین رفتاری مودبانه داشت؟گفتند:اویکی ازعلویان است که به اوحسن بن علی می گویندو به ابن الرضا معروف است شگفتی من بیشترشدشب که شدوعادت پدرم این بودکه پس ازنمازعشامی نشست وگزارش ها واموری راکه لازم بودبه سمع خلیفه برساندرسیدگی می کردوقتی نمازخواندونشست من آمدم ونشستم وکسی پیش اونبودپرسید:احمدکاری داری؟گفتم:آری پدر اگراجازه می دهی بگویم گفت:اجازه داری گفتم:پدرم این مردکه صبح اورادیدم چه کسی بودکه نسبت به اوچنین بزرگداشت واحترام می نمودی ودرسخنت به اوفدایت شوم می گفتی وخودت وپدرومادرت را فدای او می ساختی؟ گفت:پسرم اوامام رافضیان حسن بن علی معروف به ابن الرضا است-آن گاه اندکی سکوت کردمن نیزساکت ماندم-سپس گفت:پسرم اگرخلافت از دست خلفای بنی عباس بیرون رودکسی ازبنی هاشم جزاوسزاورآن نیست واین به جهت فضیلت و عفت وزهدوعبادت واخلاق نیکووشایستگی اوست-اگرپدراورامی دیدی مردی بزرگواروبا فضیلت رادیده بودی.
استاد فلسفه
روزی استاد فلسفه وارد کلاس شد و به دانشجویان گفت امروز میخواهم امتحان بگیرم ، سپس یک صندلی وسط کلاس گذاشت و گفت ثابت کنید صندلی وجود ندارد ؟ همه بچه ها شروع به نوشتن کردند فقط یکی از بچه ها به سرعت برگه اش را داد و از کلاس بیرون رفت همه بچه ها با تعجب به او نگاه کردند جلسه بعد استاد برگه ها را تصحیح کرده سر کلاس آورد تنها دانشجویی که 20 گرفته بود همان دانشجو بود وقتی برگه اش را دیدند داخل برگه نوشته بود کدام صندلی ؟!
خداوند علم را در گرسنگی قرار داده است !
علم در گرسنگی است :
حدیث قدسی:خداوند به حضرت موسی علیه السلام فرمودند: من شش چیز را در شش جا قرار دادم و مردم در جای دیگر طلب می کنند: ، من آسایش را در بهشت قرار دادم و مردم در دنیا می جویند ؛ علم را در گرسنگی گذارده ام ، در سیری می طلبند ، عزت را در بیداری شب نهاده ام در دربار پادشاهان جستجو می کنند رفعت را در فروتنی گذاشته ام در تکبر می خواهند مستجاب شدن دعا را در غذای حلال مقرر کرده ام در سروصدا می جویند و بی نیازی را در قناعت قرار داده ام در زیادی مال طلب می کنند که هیچگاه نخواهند یافت .
داستانی پیرامون شیخ انصاری
شیخ انصاری 4 سال در کاشان بودند .همدرسی ایشان می گوید : ایشان بیشتر علم خود را در این چهار سال بدست آوردند روزی همدرسی ایشان به شیخ عرض کردند مگر ما همش باهم درس نخواندیم اما تو به کجا رسیدی و من به کجا!
شیخ فرمودند یادت هست یک شب هردوی ما گرسنه بودیم و فقط مقداری نان خشک باقی مانده بود و تو به من گفتی نان را نخور تا برم و از جایی چیزی نسیه کنم بیام با نان بخوریم ؛ من گفتم نه نرو از کجا فردا زنده باشیم حالا نان را بخور فردا خواهد رسید اگر فردا نرسد ، پس فردا خواهد رسید یا اصلا او نخواسته که روزی ما مجلل باشد اما تو گوش ندادی و رفتی و پنیر نسیه کردی و آمدی و هر چه به من اصرار کردی که من بخورم من گفتم نه من نمی خورم.! (تو خود مفصل بخوان از این مجمل)
چگونه توبه کنیم؟
توبه را از حیوانات بیاموزیم :
شخصی می گوید : حجره ای داشتم که در این حجره گربه ای رفت و آمد می کرد و من به او غذا می دادم؛ تا اینکه یک روز دیدم گربه ، در حجره ام کبوتری را گرفت و فرار کرد هرچه دنبالش کردم بگیرمش نتوانستم .
گربه رفت و تا مدتی پیدایش نشد تا اینکه بعداز چند روز دیدم آهسته دارد وارد حجره می شود کمین کردم تا اینکه وارد شد ؛ در حجره را بستم گربه فهمید که گیر افتاده و دیکر راه چاره ای ندارد لذا با چوب به سراغش رفتم؛ ناگهان رفت کنار قرآن و پوزه اش را به قرآن کشید یعنی به قرآن متوسل شد؛ لذا او را بخشیدم. و گربه دیگر هیچ گاه سراغ کبوتر و ماهی داخل خانه ام نرفت .
این توبه حیوانات است توبه ما انسانها چگونه است؟!!!
اوج مهر خدا به بندگان
اوج مهر خدا به بندگان
در يكى از جنگها كه رسول خدا صلى الله عليه و آله نيز در آن شركت داشت ، تابستان بود و هوا بسيار گرم ، كودكى از خانه بيرون آمده بود و در بيابان در برابر تابش شديد آفتاب ، بر اثر گرماى بسيار، سخت مى گريست ، مادرش (كه گويا براى كمك به رزمندگان آمده بود) در ميان آنها بود، ناگهان به ياد بچه اش افتاد و به اطراف نگاه كرد و او را ديد، با شتاب به سوى او رفت ، او را در آغوش گرفت ، و بعد روى ريگهاى سوزان جزيرة العرب خوابيد و بچه اش را روى سينه اش گرفت ، تا از رسيدن شدّت گرما به فرزندش بكاهد، و مادر در اين حال گريه مى كرد و مى گفت : (آخ كودكم ، آخ كودكم ).
منظره بقدرى جانسوز بود كه همه حاضران ، بى اختيار گريستند، رسول خدا صلى الله عليه و آله به سوى آنها آمد، آنها جريان را به آن حضرت ، عرض كردند.
پيامبر صلى الله عليه و آله مهر و دلسوزى آنها را ستود، و از اينكه اظهار دلسوزى كردند، خوشحال شد، سپس به آنها فرمود: (آيا شما از محبّت و مهر شديد اين مادر نسبت به فرزندش ، تعجب مى كنيد؟
عرض كردند: آرى .
فرمود: (حتما بدانيد خداوند متعال به همه شما مهربانتر است از اين زن ، نسبت به فرزندش ).
مسلمانان از اين بشارت ، بسيار شاد شدند و سپس دنبال كار خود رفتند.
اوج مهر خدا به بندگان
اوج مهر خدا به بندگان
در يكى از جنگها كه رسول خدا صلى الله عليه و آله نيز در آن شركت داشت ، تابستان بود و هوا بسيار گرم ، كودكى از خانه بيرون آمده بود و در بيابان در برابر تابش شديد آفتاب ، بر اثر گرماى بسيار، سخت مى گريست ، مادرش (كه گويا براى كمك به رزمندگان آمده بود) در ميان آنها بود، ناگهان به ياد بچه اش افتاد و به اطراف نگاه كرد و او را ديد، با شتاب به سوى او رفت ، او را در آغوش گرفت ، و بعد روى ريگهاى سوزان جزيرة العرب خوابيد و بچه اش را روى سينه اش گرفت ، تا از رسيدن شدّت گرما به فرزندش بكاهد، و مادر در اين حال گريه مى كرد و مى گفت : (آخ كودكم ، آخ كودكم ).
منظره بقدرى جانسوز بود كه همه حاضران ، بى اختيار گريستند، رسول خدا صلى الله عليه و آله به سوى آنها آمد، آنها جريان را به آن حضرت ، عرض كردند.
پيامبر صلى الله عليه و آله مهر و دلسوزى آنها را ستود، و از اينكه اظهار دلسوزى كردند، خوشحال شد، سپس به آنها فرمود: (آيا شما از محبّت و مهر شديد اين مادر نسبت به فرزندش ، تعجب مى كنيد؟
عرض كردند: آرى .
فرمود: (حتما بدانيد خداوند متعال به همه شما مهربانتر است از اين زن ، نسبت به فرزندش ).
مسلمانان از اين بشارت ، بسيار شاد شدند و سپس دنبال كار خود رفتند.
اثر رضا به قدر الهی
صبر و رضا رأس همه طاعات است و هر که صبر کند و راضی شوداز خدا در آنچه از برای او مقدر کند ؛ خدابرای او مقدر نمی کندمگر آن چه خیر اوست .
چرا گاهی دعایم مستجاب نمی شود
امام صادق (علیه السلام ) می فرماید :
گاهی بنده ای از خدا حاجت و تقاضایی دارد و خدا دعایش را مستجاب میکند و مقررمیکند تا مدتی دیگر برآورده شود پس از آن بنده گناهی انجام می دهد که موجب برآورده نشدن حاجتش می شود .
آثار محبت خدا نسبت به بنده خود
آثار محبت خدا نسبت به بنده خود
امام صادق علیه السلام فرمودند :
رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه آله وسلم ) فرمودند : خدای عز و جل فرماید :
به عزت و جلالم سوگند من بنده ای را که می خواهم رحمتش کنم از دنیا بیرون نمی برم تا اینکه برای کفاره هر خطا و گناهی که کرده است اورا یا به وسیله بیماری در بدنش و یا به علت تنگی در روزیش و یا به وسیله ترس در دنیایش عوض می دهم ، پس اگر باز چیزی بماند مرگ را بر او سخت گردانم تا آمرزیده بمیرد وپس از مرگ دچار عذاب نشود .
و به عزت و جلالم سوگند من بنده ای راکه بخواهم عذاب کنم از دنیا بیرون نمی برم تا اینکه هرعمل نیکی را که انجام داده آن(بنده) را به وسیله تندرستی ، یا فراخی در روزیش و یا به آسودگی و فراخ در دنیایش پاداش می دهم و اگر چیزی باقی بماند مرگ را بر اوآسان نمایم .
من صلاح بندگانم را بهتر می دانم
خدای تعالی می فرماید : برخی از بندگان مومنم کسانی باشند که امر دینشان جز باثروتمندی و وسعت و تندرستی اصلاح نشود آنها را با ثروت و وسعت و تندرستی می آزمایم ؛ تا امر دینشان اصلاح شود .
و بر خی از بندگان مومنم کسانی باشند که امر دینشان جز با فقروتهی دستی و ناتندرستی اصلاح نشود ،
آنها را با فقر و تهیدستی و ناتندرستی می آزمایم تا امر دینشان اصلاح شود .
من به آنچه امر دین بندگان مومنم را اصلاح کند داناترم
و برخی از بندگان مومنم کسی است
که در عبادتم کوشش کند و از خواب و بستر با لذت ، خود بر خیزد و شبها برای خاطر من نماز شب بخواند و خود را در راه عبادتم به زحمت اندازد من یک شب و دو شب اورا به چرت اندازم برای لطفی که نسبت به او دارم و می خواهم باقیش دارم ، پس او تا صبح می خوابد سپس بر می خیزد و خود را مبغوض می دارد و سرزنش می کند؛
که (چرا امشب از عبادت محروم شدم )در صورتی که اگر او را واگذارم تا هر چه خواهد عبادتم کند ،از آن راه او را خودبینی فرا گیرد وهمان خودبینی او را نسبت به اعمالش فریفته سازد و حالتی به او دست دهد که هلاک دینش در آن باشد به جهت عجب به اعمال و از خود داضی بودنش تا آنجا که گمان کند بر همه عابدان برتری گرفته و در عبادت از حد تقصیر درگذشته (ذر صورتی که پیامبران هم اعتراف به تقصیردر عبادت می کنند )
آن هنگام از من دورشود و خودش گمان کند که به من نزدیک است .
مسابقه بهترین طرح و ایده پژوهشی
طلاب محترم می توانند بهترین طرح و ایده پژوهشی قابل اجرا در مدرسه علمیه حضرت زینب (س) را به دفتر پژوهش تحویل نمایند .
اسامی برندگان مسابقه کتابخوانی مدرسه حضرت زینب(س)
با تشکر از کلیه خواهرانی که در این مسابقه شرکت نموده اند اسامی برندگان بشرح ذیل است:
1- نسرین صلاحی پور
2- فاطمه محرابی پناه
3- زینب شیخی
دستاوردهای محرم
بسم الله الرحمن الرحیم
دستاوردهای محرم
همه ساله بیرق ها را برافراشته می کنیم و لباس عزا بر تن می کنیم و مجلس می آراییم تا عزای امام مظلوممان حسین(ع) را دوباره زنده کنیم. اما آیا فکر کرده اید این اقامه عزا چه دستاوردی می تواند برای جامعه داشته باشد؟! یا به بیان دیگر آیا می شود این حزن که یک دهه و شاید بیشتر جامعه را فرا می گیرد و چهره ها را اشک آلود می سازد؛ بتواند تاثیرات مثبت برای جامعه داشته باشد بطوریکه آحاد اقشار مردم از آن سود برند؟! در پاسخ به چهار نکته پیرامون ویژگی های خاص اندوه محرم اشاره می کنیم:
1- حزن در بعد فردی برای انسان نوعی درون گرایی و انزواطلبی بوجود می آورد و او را به سمت فکر کردن و اندیشیدن سوق می دهد. وقتی حزن و اندوه همه ی جامعه را فرا گرفته باشد، اقشار مختلف مردم در عین حال که مشغول فعالیت جمعی هستند گویی با خودشان خلوت کرده اند. این خلوت جمعی ناپیدا یکی از زیباترین جلوه های محرم است بطوریکه طبق آمارها، بزهکاریها و خلافکاریها را بطور ملموس کاهش می دهد و مشابه این اتفاق تنها در ماه رمضان می افتد. معمولا بعد از ایام سوگواری تفاوتهای ملموسی را در آدمهای دور و برمان مشاهده می کنیم. آنگاه همه ی آدمها به گونه ای از نظر معنوی بروز رسانی شده اند. اما متاسفانه با گذشت زمان این تحول رنگ می بازد زیرا سایه پر مهر محرم از جامعه می رود البته هستند آدمهایی که شور محرم را با شعوری کامل فهم کرده اند و آنچنان با روح حرکت امام هماهنگ شده اند که برای همیشه حسینی باقی می مانند!
2- یکی دیگر از دستاوردهای عزاداری آن است که حزن آن خلوص دارد و کسی بخاطر از دست دادن منافع شخصی یا بدست آوردن آن محزون نیست. به عنوان مثال وقتی یک فرد، عزیزی را مانند پدر و مادر از دست می دهد ضمن آنکه بواسطه از دست دادن او اندوهگین می شود نوعاً بخاطر از دست دادن چیزهایی که به واسطه آن عزیز به او می رسیده هم اندوهگین است یعنی از دست دادن او باعث از دست دادن هایی برای خودش می شود. اما عزای امام حسین(ع) حزنی است که خالصانه برای یک عزیز است که سالها از شهادتش می گذرد و هر چند عزاداران ممکن است حوائجی هم داشته باشند اما برآورده شدن یا نشدن آن حوائج، تاثیری در تداوم عزا و حزن آنها ندارد. این خلوص را نباید اندک شمرد زیرا نشانه عمق و آگاهی عزا و عزاداری ماست. تکرار عزای محرم در حقیقت این آگاهی را عمق بیشتر می بخشد بطوریکه دستارودهای بزرگ اجتماعی در جوامع شیعی را رقم می زند. بطور قطع پیروزی انقلاب اسلامی، پایداری در دفاع مقدس عبور از فتنه ها و تنگناها مرهون عنصر آگاهی عمیق ناشی از اخلاص عزای حسینی است.
3- سومین دستاورد محرم ایجاد شوق و شور جمعی است که هر ساله با عظمت بیشتر در جامعه شکل می گیرد. حزن محرم از نوع اندوه هایی نیست که یک جامعه را سر خورده کند و از جنب و جوش باز دارد چرا که نگاه مردم به قیام امام حسین(ع)، قیامی شکست خورده نیست بلکه او را راد مردی می دانند که در نهایت آزادگی و افتخار خود را فدای دین کرده است! بنابراین حزن محرم توأم با احساس عزت و کرامت است و شوری، شوق آفرین دارد و شعفی، تعالی بخش را منجر می شود. این شور و شوق را قبل از اقامه عزا، برای برپایی مراسم و در حین اقامه عزا در گرم بودن مجالس و محافل و بعد از اقامه عزا در شور عزاداران بطور ملموس می توان مشاهده کرد. شور و شوق و شعف به این وسعت در جامعه، تنها در عزای ابا عبدالله الحسین وجود دارد و در هیچ آداب و رسوم و مذهبی دیگر چنین عظمتی مشاهده نمی شود.
4- چهارمین دستاورد حزن امام حسین آن است که اقشار مختلف مردم با دیدگاه ها و سلایق مختلف و حتی با ادیان متفاوت را با خود همراه می کند؛ چه بسا آدمهایی که شاید در مسلمانی به آداب واجبی چون نماز و روزه پایبند نباشند اما در خیمه عزای امام حسین حضور می یابند و چه بسا نذورات می دهند خرج میکنند! البته از نظر دینی این امر مطلوب نیست اما از این نظر که، در یک دین و آیین، سنت و مراسمی وجود داشته باشد که جذب حداکثری را فراهم سازد نکته بسیار مثبتی است! جذب حداکثری این ویژگی را دارد که می تواند، همه انسانهایی که به دلایل مختلف از هم دور شده اند و یا بواسطه اختلاف نظرهای جامعه به چند دستگی کشیده شده باشند را دوباره به وحدت و انسجام برساند و این تنها به حد نغمه های حزین عاشورایی میسر است!
در پایان این نکته را یادآور می شویم که این بیرق ها و سوگواریها را گذشتگان چون امانتی مقدس بر ما سپرده اند و راز بالندگی جامعه شیعی در حفظ این امانت های گرانبهاست بدین منظور باید بکوشیم این بیرق ها را با شوری مضاعف، مخلصانه حفظ کنیم و آن را به نسل فردا به امانت بسپاریم.
سیاست و صداقت
بسم الله الرحمن الرحیم
سیاست و صداقت
برای یک سیاستمدار- در هر مرتبه از قدرت- سخن گفتن و حرف زدن از معمولترین ابزارهایی ست که از آن بهره می برد تا توجه اقشار مختلف جامعه را به سمت خود و اهدافش جلب نماید. از طرف دیگر، سخن گفتن و حرف زدن؛ آفات زیادی دارد بطوریکه همیشه وقتی گناهان را دسته بندی می کنند؛ دسته گناهانی که توسط زبان صورت می گیرد بیشتر است. در واقع آداب و اخلاق اسلامی در هنگام گفتار می بایست با دقّتی وسواس گونه مراعات شوند.
بنابراین کسی مانند یک سیاستمدار که کارش با سخن گفتن و حرف زدن است؛ بیشتر و شدیدتر در معرض آفات زبان قرار خواهد داشت.
یکی از آفات کار سیاسی؛ عدم صداقت است که اگر این امر در گفتار باشد آن را دروغ می نامند ولی اگر عدم صداقت در قالب کردار و یا کنش ها و واکنش های اجتماعی و سیاسی باشد؛ فریب و تزویر نام می گیرد.
اما بهتر است جزئی تر به این مسئله بپردازیم که چرا و چگونه یک آدم اهل سیاست که اتفاقاً اهل دینداری ست و اهداف مقدسی را نیز دنبال می کند؛ می لغزد و حدود الهی را در قول و عمل رعایت نمی کند و صادقانه در گفتار و کردار؛ اهداف سیاسی اش را به پیش نمی برد.
این دلایل عبارتند از :
1- گاهی توجیه اهل سیاست آن است که اگر حقیقت گفته شود، ضرر این صداقت برای جامعه و توده مردم بسیار بیشتر از دروغ خواهد بود. بنابراین ماهیت دروغ به دروغ مصلحتی تغییر پیدا می کند و این کار هم کار ناصوابی نخواهد بود.
به عنوان مثال اگر مردم بفهمند فلان تصمیم در فلان مقطع زمانی؛ اشتباه اتخاذ شده است به کلیه تصمیمات فعلی نیز به دیده تردید خواهند نگریست.
و یا اگر مردم بفهمند بعضی از کارگزاران نظام در قوای مختلف؛ خیانت در امانت می کنند این فکر برای مردم پیش خواهد آمد که همه مسئولان خائن است.
با چنین توجیهاتی ست که حقیقت به جامعه گفته نمی شود اما به نظر می رسد در انجام این نوع مصلحت اندیشی ها آنقدر افراط شده که اعتماد عمومی در برخی موارد سلب گشته و افکار عمومی همواره به دیده تردید به اخبار و وقایع نگاه می کنند.
گاهی وقت ها این مصلحت اندیشی ها ناشیانه تر و در نتیجه برای افکار عمومی غیر قابل قبولتر است. مثلاً کشور به واسطه تحریم؛ اوضاع اقتصادی نابسامانی پیدا می کند اما اهل سیاست با نگاه مصلحت اندیشانه، تأثیر تحریم ها را برای مردم ناچیز بیان می کنند حال آنکه مردم به صورت ملموس با حقیقت ماجرا درگیر هستند. و یا بر اثر سهل انگاری در انتخاب یکی از مهمترین مدیر عامل های بانک، فرد ناشایستی را انتخاب می کنند و بعداً که اختلاسی صورت گرفت مجدداً با نگاه مصلحت اندیشانه این سهل انگاری را کم اهمیّت جلوه می دهند و به راحتی از کنار آن عبور می کنند.
چنانچه که گفته شد این مصلحت اندیشی ها کاملاً مغایر با هدفشان جز سلب اعتماد افکار عمومی تأثیر مثبتی نمی گذارند.
2- خوش بینی و امیدواری به آینده؛ لازمه دوام یک جامعه پویاست اما اگر بواسطه طرح ها و برنامه هایی که با هزار اما و اگر قابل تحقق اند بخواهند به دیگران امیدواری دهند، قطعاً به خطا رفته اند.
یک آدم سیاسی از جزئی ترین سمت مانند عضو شورای شهر تا بالاترین آن که ریاست جمهوری ست، لازم است برنامه هایی را برای مردم بیان کند که طی آن برنامه ها؛ مثلاً رفاه عمومی افزایش یابد. حال اگر این برنامه ها واقع بینانه تدوین نشده باشند، بصورت یک دسته از وعده های پوچ و توخالی در می آیند که نه تنها امید بخش نیستند بلکه به علت عدم تحقق اثر معکوس دارند. دادن وعده ای که امکان تحقق آن قطعی نیست و به شرایط مختلف اجتماعی و اقتصادی وابسته است از اقسام دروغ در دین ما محسوب می شود.
3- کتمان حقیقت به خاطر گریز از فشارهای رسانه ای از دیگر مواردی ست که اهل سیاست را گرفتار عدم صداقت می کند ! رسانه ها، درست یا نادرست- حق یا ناحق با اهل سیاست تعاملات زیادی دارند و ممکن است به دلایل مختلف آنها را مورد تمجید بیش از حد و یا توبیخ بیش از حد قرار دهند. حال اگر رسانه ها به هر دلیل به یکی از اهل سیاست بتازند و او را به دلیل مشخصی مورد هجمه تبلیغاتی خود قرار دهند، اهل سیاست با گفته ای نادرست و یا گاهی با گفتاری بی ربط رسانه های منتقد را به گمراهی می اندازند و به اصطلاح عامیانه؛ آنها را می پیچانند!!
به عنوان مثال خبرنگاری سوالی را پیرامون موضوعی می پرسد و سیاستمداری پاسخ او را کاملاً بی ربط با پاسخ یک پرسش جدی را با شوخی می دهد تا حقیقت فاش نشود.
در این شیوه از جواب دادن طفره می روند و سعی می کنند موضوعی را کم اهمیّت کنند یا کتمان نمایند تا پاسخ صادقانه به یک مسئله مکتوم باقی بماند.
4- گاهی بعضی از سیاستمداران که شاید بیشتر از مدیران اجرایی باشند به صراحت اذعان به دروغ گفتن می کنند و حتی شاید این کارشان را نیز نشانه صداقت مضاعف و یا شجاعت و صراحتشان بدانند. این دسته از افراد معتقدند وقتی درگیر کار اجرایی شوید؛ یکی از لازمه های رفع مشکلات و پیشبرد سریع کارها و طرحها؛ متأسفانه دروغ است.
در تنگناهای انجام پروژه ها مثلاً برای جذب اعتبارات و بودجه های بیشتر؛ چاره ای جز بزرگ نایی دروغین موفقیت های بدست آمده و یا حتی بدست نیامده نیست و لاجرم دروغ یکی از ابزارهاست. چه بسا این افراد چون هدفشان را مقدس می دانند هر نوع وسیله و حتی دروغ را نیز مجاز و شاید ثواب بشمارند و بقصد قربت هم دروغ بگویند!
5- فضاسازی و غوغاسالاری و همچنین سوء استفاده از عواطف و احساسات عمومی یکی دیگر از روش های ناصحیح اهل سیاست است.
به عنوان مثال بعد از شکست انتخاباتی از رقیب سیاسی، به رصد خطاها و اشتباهاتش می- پردازند و با بزرگ نمایی اشتباهات و خطاها، دستاوردها و پیشرفت های رقیب سیاسی را کم رنگ می کنند.
در واقع دروغ در این شیوه مبتنی بر حرف یا خبر نادرست نیست بلکه مبتنی بر مچ گیری و بزرگ نمایی آن است!. بنابراین فضای نادرستی را از رقیب سیاسی برای جامعه ترسیم می کنیم تا افکار عمومی از سمت موفقیت ها به سمت ناکامی های رقیب سوق داده شود.
گاه نیز مظلوم نمایی چاشنی کار می شود بدین صورت که بعد از شکست از رقیب سیاسی، کلیه حرکت ها و فعالیت سیاسی رقیب پیروز را حمل برظلم مضاعف بر خود می کنند وبه غوغا سالاری می پردازند تا عواطف عمومی - خصوصاً هواداران- جریحه دار شود و نوعی فضای بدبینی مبتنی بر فریب بر علیه رقیب سیاسی ایجاد گردد.
مظلوم نمایی تاکتیکی است که به کرّات توسط افراد و گروه های مختلف بکار برده شده و متأسفانه جواب داده است.
6- یک شیوه برای گمراه ساختن افکار عمومی و رسیدن به مقاصد سیاسی آن است که به صورت گزینشی اهداف یا گفته های رقیب سیاسی را مطرح کنند تا اذهان برداشت خاصی از صحبت ها و یا آرمان های سیاسی فرد یا گروه مشخص پیدا کنند.
دروغ در این شیوه با تحریف معنوی حرفهای رقیب سیاسی صورت می گیرد که با چینش گزینشی و حذف توضیحات روشنی بخش صورت خواهد گرفت.
نوعاً زمانی هم که این شیطنت و دروغ پردازی با منتشر شدن سخنان کامل یک فرد آشکار می- شود برای توجیه به دروغ دیگری متوسل می شوند که سوء نیتی در کار نبوده بلکه خلاصه گویی از صحبت های یک فرد صورت گرفته است!
7- کسب قدرت سیاسی همواره نیازمند محبوبیت و حفظ آن است و اهالی سیاست همواره می بایست برای تثبیت جایگاه خود در سکان سیاسی جامعه، محبوبیت خود را حفظ و افزایش دهند. یکی از شگردها برای کسب محبوبیت؛ انتساب به چهره ها و افرادی ست که نوعاً به دلایل غیر سیاسی در میان مردم محبوبیت دارند.
هنرمندان، ورزشگاران و حتی در جامعه مذهبی ما؛ علما و روحانیت بین گروه های مختلف اجتماعی محبوبیت دارند و یک سیاستمدار با نزدیک شدن به این چهره ها بدنبال کسب یا حفظ محبوبیت خود است.
انتساب های دروغین شگرد سیاسی پیرامون همین مسئله است. بعنوان مثال همواره در تبلیغات انتخاباتی شاید عکس هایی هستیم که اهالی سیاست با افراد محبوب در جامعه گرفته اند و به گونه ای خودشان را به آن افراد نزدیک نشان می دهند تا محبوبیت عمومی را کسب کنند. یا مثلاً خود را شاگرد و یا مرید یک عالم دینی معرفی می کنند که برای تحقق اهداف او پای در یک رقابت سیاسی گذاشته اند.برخی اهالی سیاست همواره با این رفت و آمدها؛ انتساب های دروغینی به این و آن برای خود می تراشند تا در منظر عمومی همیشه محبوب باشند..
8- همیشه گام نهادن در وادی سیاست توجیهی مقدس گونه از هدف و نیتی را به دنبال دارد چرا که مردم هیچگاه نمی پذیرند کسی به قدرت برسد و بخواهد بر آنها حاکمیت داشته باشد ولی نیتش را ارضاء حس فزون طلبی و برتری طلبی معرفی نماید!
یک سیاستمدار همیشه نیتش را اداء دین به جامعه و یا در جامعه اسلامی ما انجام تکلیف الهی و شیفتگی برای خدمت و نه قدرت بیان می کند و حتی پادشاهان مستبد نیز انگیزه خود را برای حاکمیت بر مردم؛ خدمت به میهن ذکر می کنند.
حال اگر کسی حقیقتاً چنین نیات پاکی را داشته باشد و به صداقت قصد خدمت کردن به مردم و جلب خشنودی پروردگار را کند که هدفش مقدس و کلامش صداقت خواهد داشت اما هستند سیاستمدارانی که پشت این الفاظ زیبا مانند تکلیف و خدمت خود را مخفی می کنند و با گذشت زمان دروغ بودن این دعوی آشکار می شود که متأسفانه هدفشان ارضاء هوسهای جاه طلبانه بوده است.
9- یکی دیگر از دروغ های رایج در بین سیاستمداران؛ تکذیب رویداد یا یک خبر موثق و اثبات شده است. مثلاً از سیاستمداری یک عمل خلاف و یا یک حرف خلاف سر می زند و فیلمی هم از آن منتشر می شود اما آن سیاستمدار آن رویداد را به کلی تکذیب می کند!
متأسفانه اعتراف به خطا و قبول اشتباه در بین اهل سیاست خصوصاً سیاستمداران وطنی سخت و تلخ است و با تأسف بیشتر باید گفت بعضی از آنها حاضرند به دروغ متوسل شوند و خطای خود یا اطرافیانشان را کاملاً تکذیب کنند اما صادقانه به آن اهتراف نکنند و از افکار عمومی عذرخواهی ننمایند!
چنین اعمال و رفتار غیر مسئولانه ای می توانند مدت ها اذهان آحاد مردم جامعه را مخدوش کند و چهره اهل سیاست را حتی منفور نماید!
جمع بندی:
در پایان این گفتار کلام مولا علی علیه السلام در خطبه 84 نهج البلاغه را ذکر می- کنیم که یکی از سیاستمداران منحرف زمان خویش را توصیف می کند.
مولا علی «علیه السلام» در توصیف این سیاستمدار نام آشنا یعنی عمرعاص، بزرگترین ویژگی منفی شخصیتی او را؛ دروغ معرفی می کند.
مولا علی «علیه السلام» می فرمایند:
« شگفتا از عمرعاص که در بین شامیان مرا به خوش گذرانی و شوخی متهم می کند که عمرم را به بطالت گذرانده ام! و این حرف ها را بین مردم شام انتشار می دهد.
ای مردم! بدانید بدترین کلام؛ دروغ است که عمرعاص در جهت نیل به اهدافش از آن استفاده می کند.
عمرعاص سخنی می گوید اما بعد تکذیب می کند! وعده می دهد اما خلف وعده می کند! درخواست می کند اما بخل می ورزد! عهد می بندد ولی آن را می شکند! »
در واقع کلام مولا علی «علیه السلام» ناظر به آن است که هر کس در وادی سیاست گام نهد و دروغ را در قول و عمل بکار برد؛ طریقه انسانی چون عمرعاص را می پیماید که شاید برخی آن را نشانه زیرکی بنامند اما زیرکی ست از نوع منفور آن! این زیرکی در حقیقت یک سیاستمدار با داعیه مسلمانی را به مسیر فریب و نفاق می کشاند و خسران اخروی و حسرت دنیوی را بدنبال دارد.
والسلام
عبرتهای حکمیت!
اسامی گروه های مسابقه رشد 2
زینب احتشام – فاطمه زین ساز کاشانی – مرضیه نظیمی – فرزانه قربانعلی زاده |
نسیم رحمت |
بررسی عوامل شکاف نسلی در ایران |
مرضیه صدیقیان – زهرا عبدالهی – ملیحه غفورزاده – سمیه ملک پور – اسماء عابدین زاده |
ریحانه النبی |
شادی و شاد کامی در آیات و روایات |
طیبه خبازی – شکیبا - میرزازاده |
هادی |
هویت دینی و گرایش های معنوی جوانان فرصت ها - تهدیدها |
زهره خواجه – مریم شبانیان – زینب کدیشی- اعظم تدبیری – محبوبه فردی |
یاس کبود |
فرهنگ سازی ارزش حجاب میان زنان |
اسماء شبانی – فائزه زارع – فریده تکبیرگو – نفیسه ابراهیم پور- زینب وطن خواه |
نور الثقلین |
غنا و موسیقی و آثار آن از دیدگاه اسلام |
زهرا میرمعصومی- ریحانه صیادی |
ریحانه |
بررسی عوامل موثر در فرهنگ پذیری دینی دانش آموزان |
محبوبه برزنونی – زهرا سعید- زینب فیض آبادی |
یاسین |
شادی های کاذب و علل گرایش جوانان به آن از منظر آیات و روایات |
پل صراط چیست و عبوراز آن چگونه است؟
جواب:
پل صراط تجسم حرکت در مسیر حق در همین دنیاست بلکه پل صراط از مو باریکتر است. حرکت در مسیر نیز همینگونه است. اگر کسی بخواهد در مسیر حق حرکت نماید اولا باید حق را دقیق بشناسد که خود عرصه ای مشکل و خطرناک است و ثانیا باید برطبق آن عمل نماید که بسی دشوارتر و صعب العبور تر است. پل صراط تجسم عینی حق و باطل است و عبور از آن همان حرکت در مسیر حق در دنیاست. روشن است که با اندکی غفلت آدمی از راه به در می رود و گرفتار بیغوله ها خواهد شد.در قیامت نیز کسانی به سلامت از پل صراط عبور می کنند که در دنیا آن مسیر رابه سلامت پیموده باشند و اگر در اینجا دچار لفزش شدند روی آن پل دچار لغزش می شوند و به جهنم سقوط خواهد کرد. (مگر آنکه لطف و عنایت و غفران پروردگار شامل می شود) بنابراین پل صراط تجسم همان میزان و حساب دقیق پروردگار است در قیامت که یا آدمی از آن عبور کرده و وارد بهشت می شود و یا سقوط کرده و وارد جهنم می شود.
صراط در دنیا و آخرت، پلی فراهم آمده از فلز یا چوب نیست،بلکه در دنیا به صورت دین که مجموعه اعتقادی، اخلاق، عمل است و همچنین به صورت پیامبران و امامان که دین مجسمند ظهور می کند و در جهان آخرت نیز متناسب با حقایق آن نشئه به صورت پلی ظهور می کند که یک سمت ان موقف قیامت و پایانش بهشت زحمت است. ظهور صراط در قیامت به صورت پل، همانند تمثل علم، در رویا در چهره آب و حکمت به صورت شیر است.
صراط مستقیم در دنیا به صورت دین و اولیای آن یعنی امامان و پیامبران ظهور می کند و در آخرت به صورت پلی بر روی جهنم است.
منابع:
ـ تسنیم قرآن کریم/ مولف جوادی آملی/ ج اول/ سوره حمد
ـ برگزیده تفسیر نمونه ج1/تنظیم و تحقیق احمدعلی بابائی/ زیرنظر ناصر مکارم شیرازی
شعر امام زمان(ع)
بی تو اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
از همان لحظه که از چشم یقین افتادند
چشم های نگران آینه ی تردیدند
نشد از سایه ی خود هم بگریزند دمی
هر چه بیهوده به گرد خودشان چرخیدند
چون به جز سایه ندیدند کسی در پی خود
همه از دیدن تنهایی خود ترسیدند
غرق دریای تو بودند ولی ماهی وار
باز هم نام و نشان تو زهم پرسیدند
در پی دوست همه جای جهان را گشتند
کس ندیدند در آیینه به خود خندیدند
سیر تقویم جلالی به جمال تو خوش است
فصل ها را همه با فاصله ات سنجیدند
تو بیایی همه ساعتها و ثانیه ها
از همین روز، همین لحظه، همین دم عیدند
قیصر امین پور
فشارمشكلات زندگي
مشكلات زندگي بر من فشار آورده بود. خسته شده بودم. ميخواستم از زير بار تعدادي از مسئوليتهايم رها شوم. نميدانستم چهكاری بايد انجام بدهم. سرانجام تصميم گرفتم موضوع را با واحد مشاورة مدرسه در ميان بگذارم.
خانم مشاور بعد از شنيدن صحبتهايم در جوابم ابتدا با بيان روايتي از مولاي متقيان اميرالمؤمنين علي(ع) كه مي فرمايد: «إِنَّكَ إِنْ صَبَرْتَ جَرَتْ عَلَيْكَ الْمَقَادِيرُ وَ أَنْتَ مَأْجُورٌ وَ إِنَّكَ إِنْ جَزِعْتَ جَرَتْ عَلَيْكَ الْمَقَادِيرُ وَ أَنْتَ مَأْزُورٌ. 1اگر صبر كني مقدّرات الهي بر تو جاري ميشود و
اجر خواهي برد و اگر بيتابي كني باز هم مقدّرات الهي بر تو جاري ميشود ولي پاداش نخواهي داشت.» از من خواست در برابر سختيها صبور باشم. زيرا بنابر آية «لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها لَها ما كَسَبَتْ وَ عَلَيْها مَا اكْتَسَبَتْ…2 » خداوند از هر كسي به اندازه توانايي او توقع
دارد و اگر سختي و رنجي برما وارد ميشود قطعاً توان آن را داريم و نيكيهاى هر كس به سود او و بديهايش به زيان خود او است. او اضافه كرد: حوادث و پيشآمدها به تنهايي باعث خوشبختي و بدبختي نميشوند، بلكه شيوه عكسالعمل نشان دادن در مقابل حوادث است كه احساسات خوب يا بد را در ما ايجاد ميكند. بشر ميتواند تمام مصائب و بلاهاي جهان را با خونسردي تحمل كند. شايد حتي تصور اين نكته هم براي شما دشوار باشد؛ ولي برخلاف آنچه فكر ميكنيد به قدري نيرو و استعداد نهفته در وجود شما است كه هر وقت بخواهيد از آنها استفاده كنيد به سرعت ظاهر ميشوند شما بيش از آنچه تصور ميكنيد صاحب قدرت هستيد. نميدانيد زمانی كه بشر بخواهد حوادث را پذيرفته يا فراموش كند اين كار با چه سرعتي حيرتآور ميسر ميگردد. در زندگی با حوادث و وقايع ناگواري روبرو ميشويم كه همين حال را دارند. در اينجا راه با ما است كه يا اين حوادث را چارهناپذير دانسته و خود را با آنها سازش دهيم يا با قيام وطغيان بر ضد آن زندگي را بر خود تلخ ساخته و عاقبت گرفتار اختلالات عصبي گرديم.
هر چه در مقابل حوادث چارهناپذير خشونت به خرج داده بر ضدش قيام كنيم نه تنها قادر به تغيير آن نخواهيم بود، بلكه باعث تشديد آن شده و خود به خود باعث تغييراتي در خود ميشويم. صحبتهاي خانم مشاور خيلي دلنشين بود؛ امّا من هنوز سردرگم بودم.خانم مشاور كه متوجة حال من شده بود دوباره با استناد به آية«وَ اصْبِرْ عَلى ما أَصابَكَ إِنَّ ذلِكَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ3 و در حوادثى كه برايت
رخ ميدهد شكيبا و بردبار باش كه صبر در بلا و مصيبت دليل بر همت بلند و از عزم ثابت شخص است.» گفت: دنيا محل سختي كشيدن است. خداوند آسايش و راحتي را بعد از تحمل سختيها به ما عطا خواهد كرد؛ پس همه بايد با حوادث چاره ناپذير كنار بياييم و هرگز نگراني به خود راه ندهيم.
بعد خانم مشاور براي روشنتر كردن صحبتهايش از حكايتي استفاده كرد: روزي يكي از اولياء خدا از خياباني ميگذشت. جواني را ديد كه كنار مغازه بقالي ايستاده و با نور چراغ آن مغازه مطالعه كرده، گاهي هم صاحب مغازه به او تندي ميكند. آن شخص دلش به حال جوان ميسوزد. او را صدا ميزند و انگشترش را به او ميدهد و ميگويد اين را بگير و به آب بزن ، روغن چراغ ميشود براي مطالعه ميتواني از آن استفاده كني. جوان اين كار را انجام ميدهد تا اينكه روزي به ذهنش ميرسد به بقية همدرسيهايش با قيمت كمتر روغن چراغ بفروشد. او اين كار را آنقدر ادامه داد تا از درس خواندن باز ماند. مغازهاي در خيابان گرفت و مشغول روغن چراغ فروشي شد. روزي صاحب انگشتر از همان خيابان عبور ميكرد، او را در حال روغن فروشي ديد. خيلي متأثّر شد كه خواسته بود با محبتش به او خدمتي نموده باشد؛ ولي او را از سعادت تحصيل دانش مفيد محروم ساخته و به شغلي بسيار كم ارزشتر از كسب علم وادار نموده بود.
سپس خانم مشاور گفت: خداوند نسبت به بندگانش از هر كسي مهربانتر است و هر چه براي آنها مقدر مينمايد، عين صلاح و خيرخواهي او خواهد بود؛ زيرا اگر غير از آنچه برايشان مقدر كرده چيز ديگري صلاحشان ميبود، قدرت داشت برايشان مقدر كند. پس اگر براي آنها كاري را مقدر نكرده خير و صلاحشان را در آن نمي ديده چون خدا صلاح هر كس در هر چيزي بوده آن را به او داده است؛ بنابراين ما انسانها بايد شاكر خداوند و راضي به دادههايش باشيم.
در آخر خانم مشاور چند نكته عملي براي رفع خستگيام بيان كرد:
- سعي كن در ضمن كار با آزاد كردن چند دقيقهايِ عضلاتت يك استراحت كوتاه امّا مفيد داشتهباشي.
- اطرافت را از تمام كاغذها جز آنها كه مربوط به مسئله فوري هستند خلوتكن.
- هر كاري را به ترتيب اهميتش انجام بده. - روش سازمان دادن، كارها را به ديگران سپردن، نظارت كردن را ياد بگير.
- هر گاه با مشكلي روبرو شدي اگر دلائل كافي براي تصميم گرفتن داشتي فوري تصميم بگير و آن را حل كن.
- براي جلوگيري از نگراني و خستگي، كار خود را با شوق و علاقه توأم كن.
منبع: راه غلبه بر نگرانيهاو نااميديها، محمد جعفر امامي، ص 117 و 306.صد و ده حكايت، علي قرني گلپايگاني، ص 274.
1- بحارالأنوار ،ج 68 ، ص 92
2-بقره / 286
3 –لقمان /17
افراد موفق
دنیس وتیلی
وجه تمایز افراد موفق در هوش یا استعدادشان نیست ، بلکه فقط نوع نگرش آنها
با افراد عادی متفاوت است . بنابراین می توان گفت ملاک موفقیت هر شخص ،
نوع نگرش اوست .
لاول پیکوک
نگرش اولین خصیصه ای است که میزان موفقیت افراد را رقم می زند .
اگر کسی مثبت اندیش باشد و از روبه رو شدن با شرایط مشکل باکی نداشته
باشد ، نیمی از موفقیت را بدست آورده است .
قلبش را تسخیر کن.
عشق، واکنشی آموختنی و احساسی فراگرفتنی است. هر آدمی، عشق
را با توجه به آموخته ها، باورها و محدودیت هایش می شناسد وتجربه می کند.
همه انسان ها با عشق یکسان برخورد نمی کنند؛ اما همه براین باورند که اگر
دوست داشتن شدت یابد، به مرحله عشق می رسد.
دراین نوشته، روی صحبت با خانم هایی است که میل دارند به قلب شوهرشان
راه یابند؛ اما شیوه اش را به درستی نمی دانند. راه های ساده وعملی بیان شده به
ظاهر پیش پا افتاده وبی اهمیتند اما بیشتر اختلاف های خانواده ها، درهمین نکات
به ظاهر جزئی ریشه دارد. به این نکات توجه کنید.
1- با شوهری که وارد خانه می شود، از سرکار برگشته ویا بیرون بوده و دیر به منزل آمده
چه رفتاری دارید؟
کارهایی که باید انجام داد:- سلام واحوالپرسی معمول، اما با خوش رویی وگفتن
خسته نباشید.
امام علی(ع) می فرمایند: زبانت را به زیباگویی وسلام کردن
عادت ده تا دوستانت زیاد و دشمنانت کم شوند.
شیرین ترین سخنان در زندگی، خوش آمدگویی بی غل وغش زن به شوهر خویش است.
(جورج ولز)
- دادن یک نوشیدنی خنک به دست شوهر
امام علی(ع) فرمودند: هیچ زنی نیست که شربتی آب به دست شوهر دهد مگر
اینکه برای او ثواب یک سال عبادت نوشته می شود که روزهایش را روزه
و شبهایش را به عبادت سپری کرده و برای هر جرعه که به شوهر می نوشاند
خداوند شهری در بهشت برای او بنا می کند و60 گناه از گناهانش را می بخشد.
(وسائل الشیعه،ج 20،ص172)
- آرام کردن محیط خانه و فرزندان:
با لحنی آرام و بیان احساس نگرانی علت دیر آمدن را سوال کند.
- به طور کلی به هر طریقی که می توانید احساس خوب خود را از ورود
شوهرتان به منزل ابراز کنید .
به گفته دیل کارنگی : «تبسم، خرجی ندارد ولی سود بسیاری دارد.»
کارهایی که نباید انجام داد:
بی اعتنایی وسرد رفتار کردن - جنجال به پا کردن - گله و شکایت از بچه ها
و کارهای روزانه.- پرسش کردن از او و او را مقابل تیر بار سوال قراردادن:
چرا دیر آمدی؟ چرا گوشی را جواب نمیدهی؟
کجا بودی؟ با چه کسی بودی؟و… و ده ها سوالات
دیگر که هنگام ورود شوهر می پرسیم.
2- با سکوت شوهر خود، باید چه رفتاری داشته باشید؟
بیشتر خانم ها ازسکوت شوهر در خانه، سراسیمه ونگران می شوند؛ نشاط خود
را از دست می دهند و این سکوت را به خود نسبت می دهند وپیش خود فکر
می کنند که آیا ممکن است مرد، دیگر او را دوست نداشته باشد؟ این حق
خانم هاست که از مسائل شوهر خود مطلع باشند. یک زن، دوست دارد شوهرش
تمام اسرارش را با او در میان بگذارد تا هم احساس غریبه بودن نکند و هم اینکه
دوست دارد سنگ صبور شوهر خود باشدتا شاید بتواند کمکی کند. آنها باید به
این مورد هم توجه کنند که بیشتر شوهرها مایل نیستند مشغله های فکری شان
را با همسر خود در میان بگذارند؛ چون می ترسند او را دچار
نگرانی و اضطراب کنند. علاوه بر این، چون مطمئن هستند که از عهده حل
مشکل برمی آیند، فکر می کنند تا آن وقت، نباید به همسرشان چیزی بگویند .
گرچه نمی شود این رفتار را صد درصد تایید کرد، اما آنها با حسن نیت،
چنین می کنند و می خواهند همسرشان ناراحت نشود. مردی که تمام مشکلات
کاری خود را با زنش در میان بگذارد، در واقع،بخشی از بار آن را به
دوش او منتقل می کند. به جای اینکه از شوهرتان انتظار داشته باشید تا
تمامی افکار و اسرارش را با شما در میان بگذارد، به او فرصت دهید تا تنها
بماند. در ضمن شرایط آرامش او را مهیا کنید و تا می توانید، مهربانی کنید.
این رفتار، باعث می شود تا شوهرتان در کمال آسایش به مشکلش
بیندیشد و برای حل آن اقدام کند. در چنین خانه ای، مرد می تواند تمام
غصه هایش را فراموش کند.
3-سنگ صبور شوهر باشید:
نشاط، سرزندگی و خوش رویی شما، اگر همراه با صبوری و حوصله باشد
شوهرتان خوشبخت ترین مرد عالم است.
تحمل در زندگی باید به قدری باشد که آرامش را برای همه ایجاد کند مثل
ناوی که در دریای پر تلاطم و پر جزرومد در حرکت است اما باز هم در آن
آرامند نه مثل قایقی که با جزرومد آب بالا و پایین می رود و آرامشی در آن نیست.
مردی که خسته و کوفته از فشار محیط کار به خانه می آید، در پی مکان امنی است
تا تجدید قوا کند. سعی کنید غمخوار شوهر باشید و در ناراحتی هایش شریک باشید.
وقتی او از سختی ها و مشکلات می گوید، فقط گوش کنید. او در این لحظه
محتاج پند و اندرز نیست. هیچ گاه از اشتباهات یا اعتراف هایش، چماقی علیه او
نسازید و اسیر جملاتی مثل« من که گفته بودم این کار را نکن » نشوید. این را
ملکه ذهن خود کنید که شوهرتان به شدت به شما نیاز دارد و نباید کاری کنید
که از شما فاصله بگیرد. به گفته لامارتین :« خداوند، شایستگی زن را در قلب
او قرار داده است».
4- آیا تا به حال پیش آمده که او را با مردان دیگر مقایسه کنید و از او بخواهید که
مثل دیگران باشد و نقص ها را جبران کند؟
بدانید که مقایسه مثل تیری چند شعبه است برای هر فردی خصوصا نسبت به شوهر.
یکی از ضربات مقایسه، کم شدن محبت فرد است نسبت به شما و از ضربات دیگر
کم شدن اعتماد به نفس در فرد مقابل. مقایسه از عوامل تنفر است. اگر مرد نقصی
دارد با مقایسه کردن به او نفهمانیم . بیان نقص مرد با مقایسه و یا هر نوع گوشزدی
نه تنها رفع نقص نیست بلکه تثبیت نقص در اوست.
خانم ها باید بدانند که اگر مرد ضعیف باشد و بخواهیم ضعف او را برطرف کرده
و مطیع کنیم یک راه دارد و آن تعریف کردن است که زن به مرد بگوید:
« من به تو افتخار می کنم» همانطور که راه رام کردن زن هم « یک کادوی کوچک » می باشد.
همانطور که در روایت آمده که « الانسانُ عبید الاحسان ».
5- مراقب حساسیت های شوهرتان باشید:
برای همسر خود ارزش و احترام قائل باشید و سخنش را قطع نکنید. اگر در
مجلس ها، احترام لازم را به او نگذارید، نباید انتظار داشته باشید که دیگران برایش
ارزش قائل شوند. همواره باید در کنار شوهرتان باشید ونه در مقابل او. اگر چنین
کردید، باید تاوان خطاهایتان را هم بپردازید. اگر کسی بی احترامی ببیند، به کسانی
رو می آورد که تحسین و تشویقش می کنند.
اگر درمجالس، کسی به شوخی، همسرتان را دست انداخت، از شوهر خود حمایت
کنید. در میهمانی ها مراقب شیطنت های اطرافیان باشید. یک زندگی موفق،
ناشی از مراقبت های زوجین است.