مدرسه علمیه حضرت زینب سلام الله علیها آران وبیدگل

  • فهرست مطالب 
  • تماس  

دوست داشتن تجارت نیست؛نه دلیل می خواهد نه بهانه

27 خرداد 1394 توسط aran

احساس آرامش بیشتری خواهیم کرد اگه:
1.به هرکس به اندازه ی ظرفیتش محبت کنیم.
2.از هیچکس توقع نداشته باشیم.چون بیشترین ضربه رو از افرادی که انتظارش رو نداریم میخوریم.
3.اگر کسی مدام به هر بهانه ای دنبال راه فرار برای پایان دادن به یک رابطه هست راه رو براش هموار کنیم!!!!
4.به آدمهای دمدمی مزاج تکیه نکنیم.این افراد هر روز به یه جهتی رهسپار میشن.
5. اگر کسی رو دوستش داریم موقع حرف زدن باهاش فقط تمرکزمون رو همون شخص باشه
6.بعضی چیزا تو زندگی فقط یه بار تکرار میشن. مثل داشتن پدر و مادر. این لحظات رو آسون از دست ندیم.
7. خوشی های زندگیمون رو با کسایی تقسیم کنیم که تو غم ها کنارمو ن بودن.

《 دوست داشتن تجارت نیست؛ نه دلیل میخواهد نه بهانه》

ایام به کام

 نظر دهید »

زندگی سخت است اما سخت نگیر ،این نیز می گذرد

27 خرداد 1394 توسط aran

چنان “زندگی” را “سخت” گرفته ایم که ؛
گویی قرار است سال ها باشیم ..!!

کاش یاد بگیریم رها کنیم،بگذریم …
گاهی باید “رفت” ..!!

دل به “ساحل” نبندیم؛ باید تن به “آب” زد ..
ما به “آرزوهایمان” یک “رسیدن” بدهکاریم ..!!

زندگی کوتاه است ؛
شاید فرصتی نیست،تا عکسی شویم “یادگاری” بر روی طاقچه ای که هر روز گردگیری مان کنند ..

اصلا گاهی باید “نرسید” ..!!
اصلا قرار نیست به “همه آرزوها رسید” ..!!

گاهی “نرسیدن” ..؛ ” نداشتن” ..؛
تو را “عاشق تر” می کند ..
مفهوم زندگی چیزی جز “عشق” نیست …!!

 نظر دهید »

السلام علیک یا رسول الله

01 بهمن 1393 توسط aran

 نظر دهید »

شهید گمنام :سلام

05 دی 1393 توسط aran

 نظر دهید »

کربلا نزدیک است

21 آذر 1393 توسط aran

 نظر دهید »

لباس مایه آرامش است.

21 آذر 1393 توسط aran

مفسر بزرگ آیت الله جوادی آملی برای این تعبیر زیبای قرآن خواصی به شرح زیر در تفسیر خود بیان داشته اند:

۱) لباس مانع از آسیب است .ازدواج هر چند اطفای غریزه را به همراه دارد ؛لیکن صبغه ملکوتی آن صیانت از گناه وحراست از نگاه آلوده است .

2) لباس عیوب انسان را می پوشاند آبرو را حفظ می کند . زن ومرد و شوهر نیز باید عیوب هم را بپوشانند وآبروی اجتماعی یکدیگر را حفظ کنند .

۳) لباس ، انسان را از گرما وسرما و…حفظ می کند .زوجین نیز باید در حوادث تلخ وشیرین وگرم وسرد زندگی ،موجبات دلگرمی هم را فراهم کنند .

4) میان لباس وکسی که آن را پوشیده رابطه ای تنگاتنگ وصمیمی است که بیگانه میان آن دو راه ندارد رابطه زوجین نیز باید چنین باشد تا بیگانه ای به درون زندگی آنان راه نیابد که به اسرارشان پی برده ،احیاناً فتنه گری کند.

۵) اعضای بدن با لباس در تماس است ولباس از تماس مستقیم آنها با بیرون ممانعت می کند .

6) لباس مایه آرامش انسان است . زن و شوهر نیز موجب آرامش یکدیگر ند .قرآن از شب ،هم «لباس » تعبیر کرده است : وَ جَعَلْنَا الَّیْلَ لِبَاسًا(نبأ،۱۰) وهم به سکونت وآرامش (هُوَ الَّذِى جَعَلَ لَكُمُ الَّیْلَ لِتَسْكُنُواْ فِیه)(یونس ،۶۷)این دوتعبیردر باره زوجین نیز آمده است .

7) لباس آرایه انسان است و به وی زینت می بخشد . زن و شوهر نیز باید زینت یکدیگر باشند . زن وشوهر کنار هم موقعیتی در خانواده و اجتماع پیدا می کنند که در گذشته آن را نداشته اند ، از این رو به آنها با احترام بیشتری برخورد می شود. (صص ، ۴۶۱ـ۴۶۰).

 نظر دهید »

چادر...

21 آذر 1393 توسط aran

 نظر دهید »

می دونی چرا امام حسین شهید شد؟!

28 آبان 1393 توسط aran

 نظر دهید »

شیطان وانسان

28 آبان 1393 توسط aran

شیطان وانسان

مردي صبح زود از خواب بيدار شد تا نمازش را در مسجید بخواند. لباس پوشيد و راهي مسجد شد.

در راه مسجد، مرد به زمين خورد و لباسهايش کثيف شد. او بلند شد، خودش را پاک کرد و به خانه برگشت.

مرد لباسهايش را عوض کرد و دوباره راهي خانه خدا شد. در راه مسجد و در همان نقطه مجدداً به زمين خورد!

او دوباره بلند شد، خودش را پاک کرد و به خانه برگشت. يک بار ديگر لباسهايش را تبدیل کرد و راهي مسجد شد.

در راه مسجد، با مردي که چراغ در دست داشت برخورد کرد و نامش را پرسيد. مرد پاسخ داد:
(( من ديدم شما در راه مسجید دو بار به زمين افتاديد.))،
به خواطر همین چراغ آوردم تا بتوانم راهتان را روشن کنم. مرد اول از او بطور فراوان تشکر مي کند و هر دو راهشان را به طرف مسجد ادامه مي دهند. همين که به مسجد رسيدند، مرد اول از مرد چراغ

بدست در خواست مي کند تا به مسجد وارد شود و با او نماز بخواند. مرد دوم از رفتن به داخل مسجد خودداري مي کند.

مرد اول درخواستش را دوبار ديگر تکرار مي کند و مجدداً همان جواب را مي شنود. مرد اول سوال مي کند که چرا او

نمي خواهد وارد مسجد شود و نماز بخواند.

مرد دوم پاسخ داد: ((من شيطان هستم.)) مرد اول با شنيدن اين جواب تکان خورد. شيطان در ادامه توضيح مي دهد:

((من شما را در راه مسجد ديدم و اين من بودم که باعث زمين خوردن شما شدم.))
وقتي شما به خانه رفتيد، خودتان را تميز کرديد و به راهمان به مسجد برگشتيد، خدا همه گناهان شما را بخشيد.
من براي بار دوم باعث زمين خوردن شما شدم و حتي آن هم شما را تشويق به ماندن در خانه نکرد، بلکه دوباره به راه مسجد برگشتيد.
به خاطر آن، خدا همه گناهان افراد خانواده ات را بخشيد. من ترسيدم که اگر يک بار ديگر باعث زمين خوردن شما بشوم، آنوقت خدا گناهان افراد دهکده تان را خواهد بخشيد. بنا براين، من سالم رسيدن شما را به مسجید مطمئن ساختم.

 نظر دهید »

صدایی که می شنوید :زنگ خطر است....

28 آبان 1393 توسط aran

 نظر دهید »

می گوییم عاشقیم اما نه...

28 آبان 1393 توسط aran

 نظر دهید »

اگر رحم نکند مدعی ،خدا بکند.

28 آبان 1393 توسط aran

خداوند، آگاه به احوال بندگان موسی بن عمران (س) در حالی که به کوه طور می‌رفت جوانی را دید که بسیار ناراحت است. به او گفت: چه شده است؟ گفت: به دختر عمه‌ام علاقه دارم و می‌خواهم با او ازدواج بکنم ولی عمه‌ام مانع می‌شود. از پروردگار بخواه که مشکلم حل بشود. به دیگری رسید، او هم خیلی گرفته بود. گفت: تو را چه شده است؟ گفت: نان ندارم که با زن و بچه‌ام بخورم، از خدا بخواه که چیزی به ما بدهد. به سومی رسید و دید که از آن دو نفر قبلی ناراحت‌تر است. گفت: من یک پیراهن می‌خواهم که بپوشم، چون هیچ چیزی ندارم. موسی (س) به کوه طور رفت و درد اولی را به خداوند گفت. خطاب رسید که به او بگو: از عمر عمه‌ات یک هفته بیشتر نمانده ومن ملک الموت را مامور کردم که او را ببرد، صبر کن و سپس به خواستگاری برو. به دومی هم بگو دری به روی تو باز کردم و پولی نصیب تو می‌شود و از مشکلات راحت می‌شوی. اما ای موسی به سومی سلام مرا برسان و به او بگو: قبل از تقسیم مقدرات، خواسته تمام بندگانم را دیدم و به هر یک به تناسب خواسته‌‌اش چیزهایی را دادم، اما تو را که نگاه کردم در علمم دیدم عشق مرا می‌خواهی و آن را به تو دادم و الان با وجود آن، چه چیز دیگری را طلب می‌‌کنی؟ چون این اتصال، نعمت بزرگی است و آن را با هیچ چیز دیگر نمی‌شود معامله کرد. تو با خدای خود انداز کار ودل خوش دار کـه رحـم اگر نکند مـدعی، خدا بکند.

 

 نظر دهید »

سخت است اما می شود...

28 آبان 1393 توسط aran

 نظر دهید »

یه اصلاح جدید،ببین تا حالا شنیدی:ازدواج سفید!

28 آبان 1393 توسط aran

ازدواج سفید چه فرقی با صیغه یا ازدواج موقت دارد؟

ظاهرا منظور از ازدواج سفید این است که زن و مردی بدون هیچ گونه عقد یا ثبت رسمی زندگی مشترکی در کنار هم

داشته باشند که معلوم نیست به چه دلیل عده ای به آن ازدواج سفید می گویند. در حالی که نه ازدواج است و نه وضعیت

خوشایندی دارد که آن را سفید بنامیم!


با این حال اگر بخواهیم این رابطه را از منظر اسلامی بنگریم، می توانیم به خصیصه های ازدواج شرعی نگاه کنیم که آیا آنها در این نوع رابطه موجود هستند که در ذیل به بعضی از آنها می پردازیم:
۱- علنی بودن: یکی از خصوصیات ازدواج اسلامی، علنی بودن آن است که در روایات بر این ویژگی بسیار تاکید شده است از جمله آنکه پیامبر (ص) می فرمایند: مراسم ازدواج به پا كنيد و آشكارا هم برگزار نماييد . (كنز العمّال : ٤٤٥٣١ (

این در حالی است که یکی از خصائص اصلی رابطه ای که عده ای به اشتباه آن را ازدواج سفید می گویند پنهانی بودن است که به دور از اطلاع دیگران و بدون ثبت رسمی در کنار یکدیگر زندگی می کنند.

۲-روشن بودن تمام تعهدات و حقوق: ازدواج شرعی با خواندن خطبه عقد بنا می شود. که این خطبه به منزله امضای توافق نامه ای بین زن و شوهر است که در آن تمام ضوابط رابطه بیان شده است.  اعم از آنکه حقوق و وظایف هر کدام از دو طرف چیست یا آنکه در شرایط مختلف مشکل باید چگونه حل شود و …

این در حالی است که ظاهرا ازدواج سفید برای فرار از همین ضوابط شکل می گیرد.

۳-دور شدن از معضلات: ازدواج ایجاد بنایی است که به نابودی بسیاری از معضلات کمک می کند و رفتار مقابل ازدواج که زنا نامیده می شود، به دلیل همین توابع ناگوار مورد نهی واقع شده است. مثل آنکه مکرر بیان شده است که در زنا انساب از بین می رود و در واقع فرزند نمی تواند پدر خود را بشناسد یا ….

حال اگر تجربه سایر کشورها در رابطه به اصطلاح ازدواج سفید را بنگریم، مشخص می شود که این رابطه تاثیر جدی در ایجاد فرزندان مجهول الهویه دارد. مثلا در کشور مراکش که مطابق بررسی ها بسیاری از دختران کم سواد که از ترس ترشیدگی فریب وعده های دروغین ثبت ازدواج در موقع مناسب را می خورند، و به ازدواج پنهانی روی می آورند بعدها با معضل اثبات هویت فرزند خود مواجه می شوند و شکایات بسیاری در این باره به دادگاهها ارجاع می شود.

بنابراین مشخص است که هم خانه شدن بدون ازدواج رسمی، از نظر دینی هیچ فرقی با زنا ندارد. و به هیچ عنوان نمی توان خصیصه های ازدواج را در آن یافت. و با توجه به اینکه دروغ بستن بر دین گناهی بسیار سنگین تر از زنا است، به شدت توصیه می کنیم کسانی که مایل به این گناه هستند، هرگز در صدد توجیه آن بر نیایند و سعی کنند خود را از هموار کننده بودن مسیر این گناه کنار بکشند، تا در گناه دیگران نیز شریک نشوند.

البته در این باب سخن بسیار است و می توان از جنبه های مختلف به بررسی آن پرداخت. مثل آنکه اگر فرزندی از این رابطه ها به وجود بیاید، در موقع وضع حمل، ثبت نام فرزند در مدرسه و … چه مسائلی در پیش خواهد بود، یا زنی که به راحتی ترک می شود چگونه در کوران حوادث قرار می گیرد و …

اما در این جا قصدمان تنها بررسی کوتاهی از غیر شرعی بودن این رابطه بود و بیان اینکه قطعا این نوع روابط زنا محسوب می شود.

 نظر دهید »

سردار سرلشکر پاسدار سید محمد علی جهان‌آرا معروف به محمّد جهان‌آرا

28 آبان 1393 توسط aran

با خدایش عهدی بسته بود:

صبح زود همین که از خانه بیرون رفت گفت: مسابقه می دهیم از الان تا

شب، همان لحظه چشمش به دختری که سر کوچه می آمد افتاد….

نگاهش را کج کرد و به شیطان گفت: فعلا یک هیچ به نفع من…..

*******************************************************

می گفت: بیست سال چشمم را کنترل کردم. دیگر خودش عادت کرده

بود، هر وقت نامحرمی می آمد خود به خود بسته میشد….

آسوده شده بودم….خدا چقدر بر من منت گذاشته است….

****************************************************

سرکلاس جواب معلمش را نمی داد.

می گفت: تا حجاب نداشته باشی ما باهم صحبتی نداریم…

 

 نظر دهید »

تا حالا به این فکر کردی؟؟؟؟!!!!!!

28 آبان 1393 توسط aran

 نظر دهید »

گزیده ای از منا جات بسیار زیبای شهید چمران

31 شهریور 1393 توسط aran

خدایا ترا شکر می کنم که اشک را آفریدی که عصاره حیات انسان است, آن گاه که در آتش عشق می سوزم یا در شدت درد می گدازم یا در شوق زیبایی و ذوق عرفانی آب می شوم و سراپای وجودم روح می شود, لطف می شود, عشق می شود, سوز می شود و عصاره ی وجودم بصورت اشک آب می شود و به عنوان زیباترین محصول حیات که وجهی به عشق و ذوق دارد و وجهی دیگر به غم و درد, بر دامان وجود فرو می چکد. اگر خدای بزرگ از من سندی بطلبد, قلبم را ارائه خواهم داد و اگر محصول عمرم را بطلبد, اشک را تقدیم خواهم کرد

 نظر دهید »

موضوع: کل یومٍ عاشورا وکل ارضٍ کربلا

07 دی 1392 توسط aran

Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 :LatentStyles DefLockedState="false” DefUnhideWhenUsed="true” DefSemiHidden="true” DefQFormat="false” DefPriority="99″ LatentStyleCount="267″> ideWhenUsed="false” QFormat="true” Name="heading 1″ />

ge: FA;” lang="FA"> روز عاشورا،روز پیروزی خون بر شمشیر،روز بزرگ فدا شدن به عشق یار، روز قرمز تاریخ؛ وکربلا سرزمین بلا ،منزلگاه این روز بود*

در روز دهم محرم که مشهور به عاشورا است،کسانی که با بهترین خلق خدا عهد و پیمان بسته و به ظاهر مسلمان شده بودند،همانهایی که در رکاب مصطفی (رحمة للعالمین) شمشیرهایشان را همیشه آماده نگاه میداشتند، سبط کوچکش را از قفا سر بریدند، حسینش را،عزیزدلش،نور دیده وبصرش را تشنه لب شهید کردند* آنها امام زمانشان وجوانان بنی هاشم را بی آنکه دلی بلرزد، به باد شمشیر گرفته و اهل بیتش، که اهل بیت رسول خدا بودند را میهمان تازیانه کرده وبه اسارت بردند*


خدای من چه حکایت عجیبی ست، مگر میشود انسان روزی با خدا باشد وروز دیگر سوار بر مرکب شیطان شود؛کمی که تأمل می کنم،میبینم آری شدنی است، بد نیست کمی به خودمان بیاییم*به این فکر کنیم که اگر آنها با امام عصرشان چنین جفایی کردند،ما چگونه با امام زمانمان رفتار کردیم؟ آیا به یاری اش شتافتیم؟ آیا زمانی که ندا میدهد “هل من ناصراً ینصرنی” جان را آماده فداشدنش میکنیم؟


آه خدایا چقدر انسان فراموش کاراست “حسین حسین"میگوید،آنگاه مهدی حسین را فراموش کرده؛برای حسین گریه میکند ولی از گریه ی مهدی حسین شرمگین نمی شود! بد نیست بیاد بیاوریم “کل یوم ٍعاشورا وکل ارضٍ کربلا"*این جمله ی زیبا، مصداق امروزماست که مهدی فاطمه دربینمان غریب و تنها مانده ؛ همانگونه که حسین فاطمه در کربلا فریاد “یا قلة ناصرا” سرداد*


مهدی جان مارا ببخش که زرق و ورق دنیا هوش از سرمان برده وما را مست خود ساخته است که نمیتوانیم صدایت رابشنویم و به ندایت لبیک گوییم*ای مردم بیایید فراموش نکنیم که آن روز سپاهیان یزید شکمهایشان از حرام پر بود وصدای حق را نمی شنیدند،همانگونه که در این زمانه برخی حق را می بینند ومی شنوند ونادیده ونشنیده میگیرند*این افراد همچون سپاه یزید همسفره شیطان شده اند وحاکم بی چون وچرای مغزشان شیطان وهوسرانی آنهاست*


آیا دیگر وقت آن نشده که به پا خیزیم تا به گمراهی کشیده نشویم؟باید عقل و چشم دل خود را بیدار و باز نگاه داریم تا ناخواسته و ندانسته روزی همچون عاشورا و سرزمینی چون کربلا تکرار نشود*


یادمان نرود که غریبی مهدی از غریبی حسین هم بسی سخت تر و درد ناک تر است چرا که حسین همراه اهل بیتش بود ولی مهدی اش تنهاست تنهای تنها*



نویسنده : صباح بنی نعمه

طلبه: سال اول سطح 2

مدرسه علمیه : حضرت زینب (س) .

 نظر دهید »

آیا شیطان وجود دارد ؟

05 اسفند 1391 توسط aran

آیا شیطان وجود دارد ؟

یک روز یک استاد دانشگاه تصمیم گرفت که شاگردانش را به مباحثه دعوت کند.

 آیا خدا هر چی را که وجود دارد آفریده است ؟

 یک دانشجو با جسارت  پاسخ داد : بله

 استاد پرسید : هر چیزی ؟

دانشجو : هر چیزی

 استاد گفت: با این وصف خدا شیطان را نیز آفریده است چون شیطان وجود دارد

 دانشجو حرفی برای گفتن نداشت و ساکت ماند

  معلم خوشحال بود از این بابت که یکبار دیگر ثابت کرد ؛ ایمان یک افسانه است . ناگهان دانشجویی دستش را بلند کرد و گفت : استاد میتونم از شما سوالی بپرسم ؟

 استاد جواب داد : بله

 آیا سرما وجود دارد ؟

استاد جواب داد البته : آیا شما تاکنون احساس سرما نکرده اید ؟

 دانشجو گفت : استاد در واقع سرما وجود ندارد بر اساس مطالعات فیزیک سرما  نتیجه عدم حضور گرماست .

 یک جسم موقعی می تواند مورد بررسی قرار بگیرد که انرژی داشته باشد و منتقل کند .

 بدون گرما اجسام بی حرکت هستند و عاجز از واکنش ولی سرماوجود ندارد ما کلمه سرما را برای تشریح عدم وجود گرما استفاده می کنیم

 دانشجو ادامه داد : و سیاهی ؟ استاد پاسخ داد : اون وجود دارد

 باز هم اشتباه کردید استاد ، سیاهی نتیجه عدم وجود نور است .

 شما می توانید نور و براقیت را مشاهده کنید ولی سیاهی را نه منشور نیکولز تنوع رنگهای مختلف را نشان می دهد که در آن نور براساس طول موجش تجزیه می شود .

سیاهی لغتی است که ما ساخته ایم برای شرح عدم حضور نور و بالاخره شیطان آیا وجود دارد ؟

 خدا شیطان را خلق نکرده است شیطان عدم حضور خدا در قلوب مردم است اون نتیجه عدم حضور عشق ، انسانیت و ایمان است عشق و ایمان شبیه گرما و نور هستند اونها وجود دارند ، عدم حضور آنها منجر به شیطان می شود .

 الان وقتش بود که استاد ساکت بماند

 اسم دانشجو بود : آلبرت انیشتین  

 1 نظر

چگونه توبه کنیم؟

29 بهمن 1391 توسط aran

توبه را از حیوانات بیاموزیم :

شخصی می گوید : حجره ای داشتم که در این حجره گربه ای رفت و آمد می کرد و من  به او غذا می دادم؛ تا اینکه یک روز دیدم گربه ، در حجره ام کبوتری را گرفت و فرار کرد هرچه دنبالش کردم بگیرمش نتوانستم .

گربه رفت و تا مدتی پیدایش نشد تا اینکه بعداز چند روز دیدم آهسته دارد  وارد حجره می شود کمین کردم تا اینکه وارد شد ؛ در حجره را بستم گربه فهمید که گیر افتاده و دیکر راه چاره ای ندارد لذا با چوب به سراغش رفتم؛ ناگهان رفت کنار قرآن و پوزه اش را به قرآن کشید یعنی به قرآن متوسل شد؛ لذا او را بخشیدم. و گربه دیگر هیچ گاه سراغ کبوتر و ماهی داخل خانه ام نرفت .

این توبه حیوانات است توبه ما انسانها چگونه است؟!!!

 نظر دهید »

عبرتهای حکمیت!

06 آبان 1391 توسط aran
ماجرای حکمیت را بعد از جنگ صفین حتما شنیده اید! ولی به اختصار آن را مرور می کنیم.
معاویه و عمروعاص وقتی از پیروزی نظامی بر امام علی علیه السلام ناامید شدند؛ نقشه ای ریختند که قرآن بر سر نیزه کنند و بگویند: ای مسلمانان بیایید قرآن را بعنوان حکم قرار دهیم!(کاری که صدام خبیث در اواخر جنگ انجام داد!)
 
علی رغم آگاهی بخشی امام مبنی بر خدعه بودن این حرکت؛ یارانش به نصیحت امام توجه نکردند و امام را وادار به پذیرفتن حکمیت و مصالحه بجای ادامه جنگ کردند!
 امام مجددا سعی کرد فرد زیرکی مانند عبدالله بن عباس را بعنوان شخص مذاکره کننده انتخاب کند اما باز یاران امام مقاومت کردند و ابوموسی اشعری را برای مذاکره و مصالحه بر امام تحمیل کردند!
 
در مذاکره؛ عمرعاص بعنوان نماینده معاویه بود و حسابی ابوموسی را تحویل گرفت و او را بعنوان صحابی رسول خدا بسیار ستود و خلاصه کاملا خامش کرد!
ابوموسی؛ فریب خورد  و آنچه که بعنوان نتیجه مذاکره اعلام کرد این بود که علی و معاویه هر دو باید عزل شوند و مسلمانان خود کسی را برگزینند! اما بعد از او عمروعاص بر منبر رفت و بر خلاف قول و قراری که با ابوموسی گذاشته بود؛ معاویه را بعنوان حاکم جامعه اسلامی آن زمان معرفی کرد!!
 
—————
 
نکته ها:
اول: حتی اگر جامعه اسلامی رهبر با درایتی مثل امام علی داشته باشد ولی جامعه از سر نافهمی و یا منفعت طلبی چیز هایی را بر او تحمیل کند و حرف او را در عمل وقعی ننهد، شکست و ناکامی بر جامعه بصورت سلسله وار وارد خواهد شد!
پس شرط صعود  یک جامعه اسلامی تنها رهبر بصیر و آگاه نیست بلکه باید این بصیرت و آگاهی در آحاد افراد جامعه باشد!( ضمنا این حرف را  باید به کسانی هم گفت که ریشه مشکلات را فقط در رهبری جامعه جستجو می کنند و نه در بصیرت آحاد جامعه و کارگزاران نظام!)
 
دوم:دشمن اگر از رویارویی مستقیم نا امید شود تاکتیک فریب را انتخاب خواهد کرد!
فریب یعنی از باورها و اعتقادات طرف مقابل سوء استفاده کردن!
«قرآن»؛ باور محکم یاران امام بود ولی چون در دل آنها عمق نداشت نتوانستند مکر دشمن را تشخیص دهند!
این را بدان سبب گفتم که عده ای هستند که با ادبیات و تیپ مذهبی همواره حرف می زنند تا بتوانند افراد معتقد را خام کنند و از اسلام به تعبیر امام «ناب» جدا سازند.(به عنوان مثال دیدیم آدمهایی را که چند سال قبل با حجاب چادر بودند و در نقاب حرفهای مذهبی؛ فریبکارانه سعی در جلب توجه افراد مذهبی داشتند اما امروز در آن سوی مرزها  یا کشف حجاب کردند و یا با حجاب نصفه و نیمه؛ بصراحت به دشمنی با آموزه های اسلامی می پردازند) 

 

ادامه »

 نظر دهید »

خدا و گنجشك

03 تیر 1389 توسط aran

روزها گذشت و گنجشك با خدا هيچ نگفت. فرشتگان سراغش را از خدا گرفتند و خدا هر بار به فرشتگان اين­گونه مي­گفت: «مي­آيد من تنها گوشي هستم كه غصه­هايش را مي­شنود و يگانه قلبي كه دردهايش را در خود نگه مي­دارد.»

سرانجام گنجشك روي شاخه­اي از درخت دنيا نشست. فرشتگان چشم به لب­هايش دوختند. امّا هيچ نگفت. خدا لب به سخن گشود: «با من بگو از آنچه سنگيني سينه توست.»

گنجشك گفت: «لانه كوچكي داشتم. آرامگاه خستگي­هايم بود و سرپناه بي­كسي­ام. تو همان را هم از من گرفتي. اين توفان بي­موقع چه بود؟ از لانة محقّرم چه مي­خواستي؟ كجاي دنيا را گرفته بود؟» سنگيني بغض راه را بر كلامش بست. سكوتي در عرش طنين­انداز شد. فرشتگان همه سر به زير انداختند.

 خدا گفت: «ماري در راه لانه­ات بود. خواب بودي. به باد گفتم لانه­ات را واژگون كند. آنگاه تو از كمين مار پرگشودي.» گنجشك در خدايي خدا حيران مانده بود. خدا گفت: «چه بسيار بلاها كه به­واسطه محبتم از تو دور كردم و تو ندانسته به دشمني­ام برخاستي.»

اشك در ديدگان گنجشك نشسته بود. ناگاه چيزي در درونش فرو ريخت. هاي هايِ گريه­هايش ملكوت خدا را پر كرد.


                                    زهرا عبداللهيپندهاي قند پهلو، حسين شكرريز، ص 8 - 9 

 نظر دهید »

شعار ما ...

10 دی 1388 توسط aran

 

از كودكي رشد ما در دامان پر مهر مادر با لالايي هاي او ، داستان هايش ، ذكر و فكرش همراه شده است .

اگر قصه اي مي گفت از عباس ، علي اكبر ، قاسم ، حر ، زهير، حبيب و مسلم بود . با لالايي اش ذكر مصيبت

مي كرد ، نوحه مي خواند ؛ اينچنين ما محبت خاندان پاك رسول خدا به خصوص سالار و سرور شهيدان امام

حسين ( ع ) را از مادر گرفتيم . خون و پوست و تمام هستي مان با عشق به خاندان نبوت شكل گرفت .

اكنون ما بزرگ شديم . بلوغ فكري و جسمي پيدا كرديم و هنوز مادران رسالتشان را انجام مي دهند و كودكان

شير خوار در مجلس روضه اباعبدالله و ائمه مظلوم رشد و نمو پيدا مي كنند . درود و سلام خدا بر تمامي اين

مادران چه آن هايي كه زنده اند يا به رحمت خدا رفته اند . . .وقتي از تلويزيون ديدم عده اي شعار مي دهند

 حسين حسين شعار شون – شهادت افتخار شون » - يا زشت تر ، آنچه كه بعد از اين نوشته گفته شد :

«حسين حسين شعارشون تجاوز افتخارشون - به شدت متأثر شدم . موضع نخبگان جامعه پيرامون اين شعار

بسيار ضعيف بود . عده اي ترجيح دادند كل ماجرا را ساختگي بدانند و چون كبك سر در برف فرو برند و با تكذيب

همه ماجرا ، مسأله را بي اهميت جلوه دهند وعده اي به علت همزماني اين شعار با بي حرمتي به تمثال مبارك

امام راحل ( ره ) به محتواي آن دقت نكردند و غافل شدند از اينكه چگونه عده اي به خود اجازه مي دهند شهادت

امام حسين ( ع ) را - كه نزد بسياري از آزادگان جهان بي نظير است - افتخار ندانند .اگر آن ها به اصول

اسلام معتقد نيستند و در پي ريشه و اصل خود درون خاك و خاشاك هستند چيزي است كه به خود آن ها مربوط

مي شود ؛ اما حق ندارند به صورت علني به افتخارات اين قيام جاويدان توهين كنند . مسأله بسيار مهمي است كه

متأسفانه بين اكثر اقشار جامعه مورد غفلت واقع شده است و . . . ما با شير مادر ، محبت اهلبيت رسول خدا را

به ارث برده ايم . آري « حسين حسين شعار ماست – شهادت افتخار ماست » بگذار عده اي جاهل فريب

خورده ي خاموش ، دل به مغرب زمين بسپارند و به آنچه در آنجاست افتخار كنند . ما دوستداران اهلبيت كيمياي

 محبتمان را به مفت نخواهيم فروخت . ما شهادت در راه اسلام را آرزو و آمال هميشگي مان خواهيم دانست و

وقتي مولايمان مهدي كه جان عالميان به قربانش ، بيايد ؛ درد دلمان را بازگو خواهيم كرد .

اكنون با تمام وجودمان فرياد مي زنيم :

« حسين حسين شعار ماست – شهادت افتخار ماست »

 1 نظر

جریان عاشورا

01 دی 1388 توسط aran

نویسنده:  خانم كشاورز ( طلبه پايه سوم )

جریان عاشورا تفسیر آیه « يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ

إِنَّ اللَّهَ سَميعٌ عَليم» ( حجرات /1 )

است. آري عباس عمری برادری کرد و هیچگاه لفظ یا اخاه را بر لبان خویش جاری نساخت

که مبادا حرمت مادری زهرا (س) را به ورطه ي سؤال بکشاند تا اينکه دختر ختم رسل

خود ، او را فرزندم خطاب کرد ؛ این چنین است که می بایست ادب را از عباس (ع) آموخت

تا آنجا که حتی در به دنیا آمدن برادر را بر خود مقدم دانست و در وداع با این سرای فانی

جان خود را فدای مولایش کرد.

به گمانم آن وقت که خداوند به ملائکه اش فرمود:« إِنِّي أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُون»

صحنه ایثارگری عباس و حسین را به نظاره نشسته بود. شاید ملائکه الله از این جهت که

روزی خواهد آمد که خون این دو (ثارالله و ابن ثاره) بر زمین می ریزد و عرش و فرش، ارض

و سماء را ماتمکده پروردگار می یابند، به خدا گفتند:« وَ إِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي جاعِلٌ

فِي الْأَرْضِ خَليفَةً قالُوا أَ تَجْعَلُ فيها مَنْ يُفْسِدُ فيها وَ يَسْفِكُ الدِّماءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَ

نُقَدِّسُ لَكَ قالَ إِنِّي أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُون » ( بقره /30)

آنگاه که نه زمین را آدمی بود و نه جز بیت العتیق ، زمین را خانه ای. خاک بیابان کربلا

پیراهن فخر بر تن کرده بود که روزی در تاریخ حسین و عباس خواهد آمد.

سنگ و کلوخ کربلا در صحرای عراق با فرشتگان عرش و بیت المعمور بیان برتری می

کردند.

آنگاه از کعبه صدایی آمد: که من بيت خداي اکبرم.

كربلا در جواب كعبه پاسخ داد:

گر تو را خوانند بيت خالق هر دو سرا

من همه خون خدا می جوشد از بام و درم

کعبه از باب اخلاص روی سخن گرفت و گفت:

مرد و زن بر گرد من آرد طواف من مطاف مسلمین از کهتر و از مهترم

کربلا گفتا چه گویی هر شب آدینه من میزبان انبیاء از اولین تا آخرم

كعبه فخرش را به ياد آورد و چنين فرياد زد :

در درون من به دنيا آمده شير خدا این شرافت بس که من خود زادگاه حیدرم

کربلا گفتا علی بودش سه شب مهمان تو من حسینش را گرفتم تا قیامت دربرم

 نظر دهید »

انتخابات

05 خرداد 1388 توسط aran

آیا خدا برای بنده اش کافی نیست؟!

اجازه بدهید ساده صحبت کنیم، ساده و صمیمی. همه ما گاهی روزهایی را

پشت سر گذاشته ایم که وقتی دوباره به آن نگاه می کنیم سختی و تلخی آن غمگینمان می کند. در آن روزها که شاید به علت بیماری یکی از بستگان و شاید ا زغم از دست دادن آن ها و شاید به خاطر عدم قبولی در یک امتحان و صدها شاید دیگر بسیار غمگین شده صدها بار خدا را صدا زده و از او کمک خواسته ایم و از او خواسته ایم کاری را که مورد نظر ماست انجام دهد، اما این گونه نشد!

سرنوشت برخلاف آن چه آرزو می کردیم رقم خورد و اوضاع زندگی ما و یا یکی از بستگان ما به شکل دیگری شد. گاهی که آن روزها را مرور می کنیم از خود می پرسیم چرا خدا به عنوان مثال فلان کس را شفا نداد و او از دنیا رفت؟ و یا چرا خداوند در آن لحظه سخت به ما کمک نکرد و آن گونه که ما می خواستیم کارها پیش نرفت. مؤمنان همواره در این مواقع می گویند مصلحت چنین بوده است یعنی با خود می اندیشند که ما به مصالح خود و دیگران احاطه کامل نداریم بنایراین آنچه که برایمان اتفاق می افتد به صلاح ماست.

ولی باز گاهی اوقات ته دلشان آرامش پیدا نمی کنند و سؤال های بسیار بی پاسخ می ماند که چرا این گونه نشد؟! و یا چرا آن گونه شد؟!

قران کریم عدم حزن و عدم خوف را ویژگی بندگان خاص الهی می داند صفاتی که در سایه توکل کامل به خداوند در یک انسان کامل شکل می گیرد و او را ا زهر غم و اندوه و از هر ترس و واهمه دور می کند. بندگان خاص خدا در هر رویدادی در زندگی دست خداوند را می بینند و چون می دانند او نسبت به خودشان از هر کسی حتی خود مهربان تر است هرگز هیچ ماجرایی را عدم لطف از بابت خدا تلقی نمی کنند اگر چون یعقوب ـ علیه السلام ـ سال ها در فراق یوسف ـ علیه السلام ـ به سر برند آن را عنایت خاص خداوند می بینند و اگر چون مریم ـ علیها السلام ـ به هر تهمتی افترا زده شوند آشفته نمی شود و اگر چون زینب ـ سلام الله علیها ـ چند برادر و پسر و بستگان نزدیک را در یک روز به بدترین وجه از دست بدهند جز زیبایی و جمال نمی بینند هر وقت در اوضاع و احوال پیچیده دنیای کنونی دلمان گرفت و اوضاع به آن نحو که ما آرزوی آن را داشتیم پیش نرفت دلمان نلرزد! به یاد آن بیافتیم که خداوند در تمامی لحظات با ماست؛ به یاد آن بیافتیم که خداوند در تمامی لحظات پشتیبان ماست؛ به یاد آن بیافتیم که خداوند قطعاً نسبت به خودمان از خودمان و هر کس مهربان تر است. به یاد این آیه قرآن کریم بیافتیم که:

«الیس الله بکاف عبده:آیا خداوند برای بنده اش کافی نیست؟!»

روز انتخاب:

روز انتخاب که فرا رسد مردم سه دسته می شوند:

1ـ اصحاب چپ: از زاویه روشنفکری دینی به قضایا نگاه می کنند و سعی در تغییر و اصلاح امور دارند.

2 ـ اصحاب راست: از زاویه سنتی به دین و جامعه نگاه می کنند و سعی در حفظ روند موجود دارند.

3 ـ سبقت گیرندگان: آنانی که به خاطر خدا و به احترام خون شهیدان در پای صحنه انتخابات می روند و سعی در اخلاص دارند. هرگروه باشیم روز انتخاب، روز ماست و می بایست سرنوشت ایران اسلامی عزیز را به بهترین شکل رقم بزنیم.

الله ولی الذین آمنوا یخرجهم من الظلمات الی النور

 نظر دهید »

مناجات

05 خرداد 1388 توسط aran

امام صادق ـ علیه ا لسلام ـ می فرماید: «کسی که در نماز بایستد و تکبیر گوید و توجه به

عظمت الهی نداشته باشد،

خداوند می فرماید: ای بنده! مرا فریب می دهی؟ به عزت و جلالم سوگند! شیرینی یاد خود را به

تو نمی چشانم و از لذت تقرب تو را محروم می سازم.»

الهی آن گاه که با ایستادن به سویت و با تکبیر در بارگاهت حضور می یابم، گرچه غافل از

عظمت حضورم لیک آن نه از باب فریب است کز مهر و عطوفت حبیب است.

پس به عزت و جلالت سوگند ! شیرینی یاد خود را از ما مگیر و از لذت تقرب محروم مساز.

 نظر دهید »

جستجو

موضوعات

  • همه
  • مشاور شما
  • خبر ما
  • دست نوشته
  • مناسبت ها
  • معرفی پایان نامه و مقالات
  • ادبی
  • علمی
  • اهلبیت
  • معرفی کتاب و نرم افزار
  • پند عارفان
  • اخلاقی
  • احکام
  • پزشکی
  • تفسیر قران
  • مسابقه
  • برداشت آزاد

نمایش بازدیدکنندگان

آمارگیر وبلاگ

مهر 1402
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30          

کاربران تصادفی

آمار

  • امروز: 14
  • دیروز: 2
  • 7 روز قبل: 77
  • 1 ماه قبل: 437
  • کل بازدیدها: 72967
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس