سردار سرلشکر پاسدار سید محمد علی جهانآرا معروف به محمّد جهانآرا
28 آبان 1393 توسط aran
با خدایش عهدی بسته بود:
صبح زود همین که از خانه بیرون رفت گفت: مسابقه می دهیم از الان تا
شب، همان لحظه چشمش به دختری که سر کوچه می آمد افتاد….
نگاهش را کج کرد و به شیطان گفت: فعلا یک هیچ به نفع من…..
*******************************************************
می گفت: بیست سال چشمم را کنترل کردم. دیگر خودش عادت کرده
بود، هر وقت نامحرمی می آمد خود به خود بسته میشد….
آسوده شده بودم….خدا چقدر بر من منت گذاشته است….
****************************************************
سرکلاس جواب معلمش را نمی داد.
می گفت: تا حجاب نداشته باشی ما باهم صحبتی نداریم…