عبرتهای حکمیت!
06 آبان 1391 توسط aran
ماجرای حکمیت را بعد از جنگ صفین حتما شنیده اید! ولی به اختصار آن را مرور می کنیم.
معاویه و عمروعاص وقتی از پیروزی نظامی بر امام علی علیه السلام ناامید شدند؛ نقشه ای ریختند که قرآن بر سر نیزه کنند و بگویند: ای مسلمانان بیایید قرآن را بعنوان حکم قرار دهیم!(کاری که صدام خبیث در اواخر جنگ انجام داد!)
علی رغم آگاهی بخشی امام مبنی بر خدعه بودن این حرکت؛ یارانش به نصیحت امام توجه نکردند و امام را وادار به پذیرفتن حکمیت و مصالحه بجای ادامه جنگ کردند!
امام مجددا سعی کرد فرد زیرکی مانند عبدالله بن عباس را بعنوان شخص مذاکره کننده انتخاب کند اما باز یاران امام مقاومت کردند و ابوموسی اشعری را برای مذاکره و مصالحه بر امام تحمیل کردند!
در مذاکره؛ عمرعاص بعنوان نماینده معاویه بود و حسابی ابوموسی را تحویل گرفت و او را بعنوان صحابی رسول خدا بسیار ستود و خلاصه کاملا خامش کرد!
ابوموسی؛ فریب خورد و آنچه که بعنوان نتیجه مذاکره اعلام کرد این بود که علی و معاویه هر دو باید عزل شوند و مسلمانان خود کسی را برگزینند! اما بعد از او عمروعاص بر منبر رفت و بر خلاف قول و قراری که با ابوموسی گذاشته بود؛ معاویه را بعنوان حاکم جامعه اسلامی آن زمان معرفی کرد!!
—————
نکته ها:
اول: حتی اگر جامعه اسلامی رهبر با درایتی مثل امام علی داشته باشد ولی جامعه از سر نافهمی و یا منفعت طلبی چیز هایی را بر او تحمیل کند و حرف او را در عمل وقعی ننهد، شکست و ناکامی بر جامعه بصورت سلسله وار وارد خواهد شد!
پس شرط صعود یک جامعه اسلامی تنها رهبر بصیر و آگاه نیست بلکه باید این بصیرت و آگاهی در آحاد افراد جامعه باشد!( ضمنا این حرف را باید به کسانی هم گفت که ریشه مشکلات را فقط در رهبری جامعه جستجو می کنند و نه در بصیرت آحاد جامعه و کارگزاران نظام!)
دوم:دشمن اگر از رویارویی مستقیم نا امید شود تاکتیک فریب را انتخاب خواهد کرد!
فریب یعنی از باورها و اعتقادات طرف مقابل سوء استفاده کردن!
«قرآن»؛ باور محکم یاران امام بود ولی چون در دل آنها عمق نداشت نتوانستند مکر دشمن را تشخیص دهند!
این را بدان سبب گفتم که عده ای هستند که با ادبیات و تیپ مذهبی همواره حرف می زنند تا بتوانند افراد معتقد را خام کنند و از اسلام به تعبیر امام «ناب» جدا سازند.(به عنوان مثال دیدیم آدمهایی را که چند سال قبل با حجاب چادر بودند و در نقاب حرفهای مذهبی؛ فریبکارانه سعی در جلب توجه افراد مذهبی داشتند اما امروز در آن سوی مرزها یا کشف حجاب کردند و یا با حجاب نصفه و نیمه؛ بصراحت به دشمنی با آموزه های اسلامی می پردازند)
سوم: شناخت آدمها خیلی مهم است!
ابوموسی مطمئنا یک آدم بفرمت امروزی آن حزب الهی بوده اما فهم و بصیرت دشمن شناسی نداشته!
ابوموسی نماد آدمهایی ست که وقتی مورد توجه و تکریم دشمن واقع می شوند؛ حساس نمی شوند و با خودشان نمی گوند: فلانی! چرا دشمنان مرا مورد توجه قرار دادند؟!
نوعا این آدمها وقتی مورد ستایش دشمنان قرار گرفتند؛ خام می شوند وبه آنها اعتماد می کنند.
——————–
دوست ندارم شرایط امروز ما را با آن زمان و یا آن زمانها بصورت جزئی تطابق دهم(راستش با این کار ها مخالفم که آدم ها را با آدم های آن زمان؛ تک تک منطبق کنیم!)
اما مطمئنا اگر شرایط مشابهی رخ دهد می تواند آن وقایع تلخ تکرار شود!
دلیل تاکید «آقا» بر بصیرت هم همین است!
یعنی شرایط را بشناس !
یعنی آدمها را بشناس و نه از حرف و ظاهر بلکه از واکنش ها!
علل رویداد ها را بررسی کن! نه از روی پیش فرض های ذهنی! بلکه از پیش فرض های منطقی!
————————
واما چند کلمه از درد دل امام علی علیه السلام بعد از پذیرفتن حکمیت:
« نافرمانی از دستور نصیحت کننده مهربان ودانا و با تجربه باعث حسرت می شود!…
من فرمان خویش را در مورد حکمیت گفتم… اما شما مخالفان جفاکار قبول نکردید!…
ولی این نصیحت تنها فردا ظهر آشکار خواهد شد!( امام رویداد فریب خوردن ابوموسی را پیشبینی می کند!)»