پسر عزیزم
پسر عزيزم:
روزي كه تو مرا در دوران پيري ببيني، سعي كن صبور باشي و مرا درك كني ….
اگر من در هنگام خوردن غذا خود را كثيف مي كنم، اگر نميتوانم خودم لباسهايم را بپوشم، صبور باش.
و زماني را به خاطر بياور كه من ساعتها از عمر خود را صرف آموزش همين موارد به تو كردم.
اگر در هنگام صحبت با تو، مطلبي را هزار بار تكرار مي كنم، حرفم را قطع نكن و به من گوش بده.
هنگامي كه تو خردسال بودي، من يك داستان را هزار بار براي تو مي خواندم تا تو به خواب بري.
هنگامي كه مايل به حمام رفتن نيستم، مرا خجالت نده و به من غر نزن.
زماني را به خاطر بياور كه من براي به حمام بردن تو به هزار كلك و ترفند متوسل مي شدم.
هنگامي كه ضعف مرا در استفاده از تكنولوژي جديد مي بيني، به من فرصت فراگيري آن را بده و با لبخند تمسخرآميز به من نگاه نكن …
من به تو چيزهاي زيادي آموختم… چگونه بخوري، چگونه لباس بپوشي … و چگونه با زندگي مواجه شوي
هنگامي كه در زمان صحبت، موضوع بحث را از ياد مي برم، به من فرصت كافي بده كه به ياد بياورم در چه مورد بحث ميكرديم و اگر نتوانستم به ياد بياورم، از من عصباني نشو.
مطمئن باش كه آنچه براي من مهم است با تو بودن و با تو سخن گفتن است نه موضوع بحث!
اگر مايل به غذا خوردن نبودم، مرا مجبور نكن. به خوبي مي دانم كه چه وقت بايد غذا بخورم .
هنگامي كه پاهاي خسته ام به من اجازه راه رفتن نمي دهند ….
دستانت را به من بده … همانگونه كه در كودكي اولين گامهايت را به كمك من برداشتي
و اگر روزي به تو گفتم كه نمي خواهم بيش از اين زنده باشم و دوست دارم بميرم … عصباني نشو. روزي خواهي فهميد كه من چه مي گويم.
تو نبايد از اينكه مرا در كنار خود مي بيني احساس غم، خشم و ناراحتي كني. تو بايد در كنار من باشي و مرا درك كني و مرا ياري دهي، همانگونه كه من تو را ياري كردم كه زندگي ات را آغاز كني
مرا ياري كن در راه رفتن. مرا با عشق و صبوري ياري ده كه راه زندگي ام را به پايان ببرم.
من نيز پاداش تو را با لبخندي و عشقي كه همواره به تو داشته ام خواهم داد.
دوستت دارم پسرم.
پدر تو