خدا همین جاست ؛ نیازی به سفر نیست
31 اردیبهشت 1392 توسط aran
خدا همین جاست ؛ نیازی به سفر نیست
خدا همان گنجشکی است که صبح برای تو می خواند …
خدا در دستان مردی است که نابینایی را از خیابان رد می کند
خدا در اتومبیل پسری است که مادر پیرش را هر هفته برای درمان به بیمارستان می برد
خدا در جمله ی ” عجب شانسی آوردم ” است
خدا خیلی وقت است که اسباب کشی کرده و آمده نزدیک من و تو . . .
خدایا دوستت دارم…