من از خدا خواستم ...
من از خدا خواستم که پلیدی های مرا بزداید
خدا گفت : نه
آنها برای این در تو نیستند که من آنها را بزدایم .بلکه آنها برای این در تو هستند که تو در برابرشان پایداری کنی
من از خدا خواستم که بدنم را کامل سازد
خدا گفت : نه
روح تو کامل است . بدن تو موقتی است
من از خدا خواستم به من شکیبائی دهد
خدا گفت : نه
شکیبائی بر اثر سختی ها به دست می آید. شکیبائی دادنی نیست بلکه به دست آوردنی است
من از خدا خواستم تا به من خوشبختی دهد
خدا گفت : نه
من به تو برکت می دهم
خوشبختی به خودت بستگی دارد
من از خدا خواستم تا از درد ها
آزادم سازد
خدا گفت : نه
درد و رنج تو را از این جهان دور کرده و به من نزدیک تر می سازد
من از خدا خواستم تا روحم را رشد دهد
خدا گفت : نه
تو خودت باید رشد کنی ولی من تو را می پیرایم تا میوه دهی
من از خدا خواستم به من چیزهائی دهد تا از زندگی خوشم بیاید
خدا گفت : نه
من به تو زندگی می بخشم تا تو از همۀ آن چیزها لذت ببری
من از خدا خواستم تا به من کمک کند تا دیگران همان طور که او دوست دارد ، دوست داشته باشم
خدا گفت : … سرانجام مطلب را گرفتی
شکر حقیقی خدا
شكر حقيقى كدام است و شكر نعمت چه آثارى در زندگى فردى و اجتماعى ما دارد؟
شكر حقيقى آن است كه انسان پس از شناخت ولى نعمت خود، با زبان و در عمل سپاسگزار او باشد؛ هم با زبان از او تشكر كند و هم در مرحله عمل سعى نمايد هر نعمتى را در راه صحيح به كار گيرد و چنان از آن بهرهمند شود كه براى آن آفريده شده است.
امام صادق (ع) مىفرمايد: «شكر النعمة اجتناب المحارم؛(26) شكر نعمت آن است كه از گناهان پرهيز شود»؛ يعنى دست و زبان و چشم و گوش و عقل و هوش و امكانات خدادادى در راه غير خدا به كار برده نشود.
زبان آمد از بهر شكر و سپاس
به غيبت نگرداندش حق شناس
سپاسگزار بودن آثار فراوانى دارد كه به چند مورد اشاره مىكنيم:
1 - فزونى نعمت
در قرآن آمده است: «لئن شكرتم لازيدنكم و لئن كفرتم ان عذابى لشديد؛(27) اگر شكر نعمتهاى مرا به جا آورديد به طور قطع نعمتهاى شما را فزونى مىبخشم و اگر كفران كنيد عذاب و مجازات من شديد است.»
شكر الهى باعث بارش نعمتها و بركات الهى بر انسان است. هنگامى كه انسان از نعمتهاى خداوند به خوبى استفاده كند و آنها را در همان راهها و براى همان هدفهايى كه براى آن خلق شدهاند به كار گرفت، عملاً ثابت كرده است كه لايق برخوردارى از چنين نعمتهايى مىباشد و همين نكته در جلب فيض و موهبت بيشتر خداوند به او تأثير مىگذارد. به قول سعدى:
شكر نعمت نعمتت افزون كند
كفر نعمت از كفت بيرون كند
حضرت على (ع) مىفرمايد: «هنگامى كه [بارش نعمتهاى الهى به سوى شما شروع شد و] مقدمات نعمتهاى الهى به شما رسيد، با شكرگزارى، بقيه آن را به سوى خود جلب كنيد و به آن تداوم بخشيد، نه آنكه با كاستن از شكرگزارى، آن را از خود دور سازيد.»(28)
توجه داشته باشيد كه دعوت خداوند به شكرگزار بودن نفعى براى او ندارد و اين براى بهره مندى هر چه بيشتر بندگان از نعمتها و بركات الهى است.
پيامبر اكرم (ص) مىفرمايد: «ان الله تعالى اذا انعم على عبد نعمة يحب ان يرى اثر النعمة عليه؛(29) خداوند هنگامى كه نعمتى به بندهاى مىبخشد دوست دارد آثار نعمت را بر او ببيند.»
2 - شكوفايى روحيه ايثار
هنگامى كه انسانها از خدا و خلق خدا شكرگزارى مىكنند، هم بيشتر از فيض خدا بهرهمند مىشوند و هم از بذل و بخشش ديگران برخوردار مىگردند. در نتيجه، روحيه ايثار و فداكارى در جامعه تقويت و شكوفا مىگردد.
در اجتماعاتى كه از زحمات و خدمات نيكوكاران و ايثارگران قدردانى و شكرگزارى مىشود، علاقه به خدمت و ايثار بيشتر است. بر عكس، در جوامعى كه روح تشكر و قدردانى مرده است كمتر كسى علاقه به ايثار و فداكارى دارد.
3 - شناخت خداوند
هر چند شكر نعمتهاى الهى از آثار شناخت خدا به شمار مىرود اما از جهتى همين شكر الهى، راهى است براى شناخت هر چه بيشتر خداوند. كسى كه مىخواهد قدردان و سپاسگزار باشد، همواره در صدد است منشأ نعمتها و خدماتى را كه به او مىرسد بشناسد و همين نكته او را هر چه بيشتر به خدا نزديك مىكند، زيرا چنين فردى هر چه بيشتر به اطراف خود مىنگرد و در جست و جوى منشأ نعمتها و بركاتى بر مىآيد كه از آن بهرهمند است، بيشتر به عظمت خداوند و لطف و كرم او به بندگان ايمان پيدا مىكند.
در پايان نكتهاى را يادآور مىشويم و آن اينكه، شكرگزار بودن در برابر ديگران، مكمّل شكرگزارى از خداوند است. از اين رو كسى كه شكرگزار زحمات ديگر همنوعان خود نيست شكرگزار خداوند شناخته نمىشود: «من لم يشكر المخلوق لم يشكر الخالق».
امام سجاد (ع) مىفرمايد: «خداوند در روز قيامت به بعضى از بندگان خود مىگويد: آيا فلان شخص را شكرگزارى كردى؟ مىگويد: پروردگارا! من شكر تو را به جا آوردم. مىفرمايد: چون شكر او را به جا نياوردى، شكر مرا نيز به جا نياوردهاى! آنگاه فرمود: ‘’اشكركم لله اشكركم للناس'’؛(30) شكرگزارترين شما پيش خداوند كسى است كه از همه بيشتر شكر مردم را به جا مىآورد و قدردان آنان است.»
26) تفسير نورالثقلين، ج 2، ص 529.
27) ابراهيم (14) آيه 7.
28) نهج البلاغه، كلمات قصار، شماره 13.
29) نهج الفصاحه، ح 683.
30) اصول كافى، ج 2، ص 81، ح 30.
فضیلت و شخصیت امام حسن عسگری
فضیلت وشخصیت اخلاقی امام حسن عسگری (ع)
فضایل اخلاقی وکمالات معنوی امام موجب شد که نه تنها دوستان که حتی دشمنان نیز برعظمت وبزگواری اواعتراف نمایند .
حسن بن محمد اشعری ومحمد بن یحیی وبرخی دیگر روایت کرده اند که روزی درمجلس احمد بن عبید الله بن خان متصدی اراضی وخراج قم .سخن ازعلویان وعقایدشان به میان آمد احمد که خود از ناصبیان بود(ناصبی یعنی کسی که باائمه (ع) دشمنی ومخالفت داشته باشد) ضمن صحبت گفت:من درسامراکسی ازعلویان رامانند حسن بن علی بن محمد بن علی الرضا درروش ووقار وعفت ونجابت وفضیلت وعظمت درمیان خانواده خویش ومیان بنی هاشم ندیم ونشناختم .خاندانش او رابربزرگسالان ومحترمان خود مقدم می داشتند ودرنزد سران سپاه ووزیران وعموم مردم نیز همین وضع راداشت وبه یاددارم نزد پدرم بودم دربانان خبرآوردندابومحمد بن الرضا امام حسن عسگری (ع) آمده است پدرم که از رجا ل ودرباریان مهم حکومت عباسی درسامرا بودبا صدای بلند گفت بگذارید وارد شود.من ازاینکه دربانان نزدپدرم ازامام به کنیه واحترام یاد کردند شگفت زده شدم زیرا نزد پدرم جز خلیفه یا ولیعهد یاکسی راکه خلیفه دستور داده باشد ازاو به کنیه یاد کنند به کنیه یاد نمی کردند. آنگاه مردی خوش قامت- خوش رو-نیکو اندام جوان وباهیبت وجلالت وارد شدچون چشم پدرم براو افتاد برخاست وچند گام به استقبال او رفت به یاد نداشتم پدرم نسبت به کسی از بنی هاشم یا فرماندهان سپاه چنین کرده باشد- دست درگردن او نمود وصورت سینه اورابوسیدودست اوراگرفت واو رابر جای نماز خود نشاند وخود درکنار ا وروبه او نشست وبا او به صحبت پرداخت ودر ضمن صحبت به او فدایت شوم می گفت من ازآنچه دیدم در شگفت بودم- ناگهان دربانی آمد وگفت موفق عباسی آمده ومعمول این بودکه چون موفق می آمدپیشتر ازاودربانان ونیزفرماندهان ویژه سپاه اومی آمدندودرفاصله درخانه مجلس پدرم دردوصف می ایستادند وبه همین حال بودند تا موفق بیاید وبرود- پدرم پیوسته متوجه ابومحمد (ع) بود وبا او گفت گومی کردتاآن که چشمش به غلامان موفق افتاد دراین موقع به آن حضرت گفت فدایت شوم اگرمایلیدتشریف ببرید.
وبه دربانان خود گفت:اوراازپشت دو صف ببرندتاموفق اورانبیند امام برخاست وپدرم نیز برخاست وبا اودست در گردن در آورد و امام رفت-من به دربانان وغلامان پدرم گفتم این چه کسی بود که او درحضور پدرم به کنیه یاد کردید وپدرم با اوچنین رفتاری مودبانه داشت؟گفتند:اویکی ازعلویان است که به اوحسن بن علی می گویندو به ابن الرضا معروف است شگفتی من بیشترشدشب که شدوعادت پدرم این بودکه پس ازنمازعشامی نشست وگزارش ها واموری راکه لازم بودبه سمع خلیفه برساندرسیدگی می کردوقتی نمازخواندونشست من آمدم ونشستم وکسی پیش اونبودپرسید:احمدکاری داری؟گفتم:آری پدر اگراجازه می دهی بگویم گفت:اجازه داری گفتم:پدرم این مردکه صبح اورادیدم چه کسی بودکه نسبت به اوچنین بزرگداشت واحترام می نمودی ودرسخنت به اوفدایت شوم می گفتی وخودت وپدرومادرت را فدای او می ساختی؟ گفت:پسرم اوامام رافضیان حسن بن علی معروف به ابن الرضا است-آن گاه اندکی سکوت کردمن نیزساکت ماندم-سپس گفت:پسرم اگرخلافت از دست خلفای بنی عباس بیرون رودکسی ازبنی هاشم جزاوسزاورآن نیست واین به جهت فضیلت و عفت وزهدوعبادت واخلاق نیکووشایستگی اوست-اگرپدراورامی دیدی مردی بزرگواروبا فضیلت رادیده بودی.
فضیلت و شخصیت امام حسن عسگری
فضیلت وشخصیت اخلاقی امام حسن عسگری (ع)
فضایل اخلاقی وکمالات معنوی امام موجب شد که نه تنها دوستان که حتی دشمنان نیز برعظمت وبزگواری اواعتراف نمایند .
حسن بن محمد اشعری ومحمد بن یحیی وبرخی دیگر روایت کرده اند که روزی درمجلس احمد بن عبید الله بن خان متصدی اراضی وخراج قم .سخن ازعلویان وعقایدشان به میان آمد احمد که خود از ناصبیان بود(ناصبی یعنی کسی که باائمه (ع) دشمنی ومخالفت داشته باشد) ضمن صحبت گفت:من درسامراکسی ازعلویان رامانند حسن بن علی بن محمد بن علی الرضا درروش ووقار وعفت ونجابت وفضیلت وعظمت درمیان خانواده خویش ومیان بنی هاشم ندیم ونشناختم .خاندانش او رابربزرگسالان ومحترمان خود مقدم می داشتند ودرنزد سران سپاه ووزیران وعموم مردم نیز همین وضع راداشت وبه یاددارم نزد پدرم بودم دربانان خبرآوردندابومحمد بن الرضا امام حسن عسگری (ع) آمده است پدرم که از رجا ل ودرباریان مهم حکومت عباسی درسامرا بودبا صدای بلند گفت بگذارید وارد شود.من ازاینکه دربانان نزدپدرم ازامام به کنیه واحترام یاد کردند شگفت زده شدم زیرا نزد پدرم جز خلیفه یا ولیعهد یاکسی راکه خلیفه دستور داده باشد ازاو به کنیه یاد کنند به کنیه یاد نمی کردند. آنگاه مردی خوش قامت- خوش رو-نیکو اندام جوان وباهیبت وجلالت وارد شدچون چشم پدرم براو افتاد برخاست وچند گام به استقبال او رفت به یاد نداشتم پدرم نسبت به کسی از بنی هاشم یا فرماندهان سپاه چنین کرده باشد- دست درگردن او نمود وصورت سینه اورابوسیدودست اوراگرفت واو رابر جای نماز خود نشاند وخود درکنار ا وروبه او نشست وبا او به صحبت پرداخت ودر ضمن صحبت به او فدایت شوم می گفت من ازآنچه دیدم در شگفت بودم- ناگهان دربانی آمد وگفت موفق عباسی آمده ومعمول این بودکه چون موفق می آمدپیشتر ازاودربانان ونیزفرماندهان ویژه سپاه اومی آمدندودرفاصله درخانه مجلس پدرم دردوصف می ایستادند وبه همین حال بودند تا موفق بیاید وبرود- پدرم پیوسته متوجه ابومحمد (ع) بود وبا او گفت گومی کردتاآن که چشمش به غلامان موفق افتاد دراین موقع به آن حضرت گفت فدایت شوم اگرمایلیدتشریف ببرید.
وبه دربانان خود گفت:اوراازپشت دو صف ببرندتاموفق اورانبیند امام برخاست وپدرم نیز برخاست وبا اودست در گردن در آورد و امام رفت-من به دربانان وغلامان پدرم گفتم این چه کسی بود که او درحضور پدرم به کنیه یاد کردید وپدرم با اوچنین رفتاری مودبانه داشت؟گفتند:اویکی ازعلویان است که به اوحسن بن علی می گویندو به ابن الرضا معروف است شگفتی من بیشترشدشب که شدوعادت پدرم این بودکه پس ازنمازعشامی نشست وگزارش ها واموری راکه لازم بودبه سمع خلیفه برساندرسیدگی می کردوقتی نمازخواندونشست من آمدم ونشستم وکسی پیش اونبودپرسید:احمدکاری داری؟گفتم:آری پدر اگراجازه می دهی بگویم گفت:اجازه داری گفتم:پدرم این مردکه صبح اورادیدم چه کسی بودکه نسبت به اوچنین بزرگداشت واحترام می نمودی ودرسخنت به اوفدایت شوم می گفتی وخودت وپدرومادرت را فدای او می ساختی؟ گفت:پسرم اوامام رافضیان حسن بن علی معروف به ابن الرضا است-آن گاه اندکی سکوت کردمن نیزساکت ماندم-سپس گفت:پسرم اگرخلافت از دست خلفای بنی عباس بیرون رودکسی ازبنی هاشم جزاوسزاورآن نیست واین به جهت فضیلت و عفت وزهدوعبادت واخلاق نیکووشایستگی اوست-اگرپدراورامی دیدی مردی بزرگواروبا فضیلت رادیده بودی.
تصویر
استاد فلسفه
روزی استاد فلسفه وارد کلاس شد و به دانشجویان گفت امروز میخواهم امتحان بگیرم ، سپس یک صندلی وسط کلاس گذاشت و گفت ثابت کنید صندلی وجود ندارد ؟ همه بچه ها شروع به نوشتن کردند فقط یکی از بچه ها به سرعت برگه اش را داد و از کلاس بیرون رفت همه بچه ها با تعجب به او نگاه کردند جلسه بعد استاد برگه ها را تصحیح کرده سر کلاس آورد تنها دانشجویی که 20 گرفته بود همان دانشجو بود وقتی برگه اش را دیدند داخل برگه نوشته بود کدام صندلی ؟!