خواب راستین
سرگذشت شاعرى به نام حاجب
وى از افرادى بود كه تصور مى كرد شفاعت پيامبران و امامان عليهم السلام در هر حالى و به هر كيفيتى شامل همه گنه كاران مى شود و باز چنين مى انديشيد كه، مسأله شفاعت، يك نوع پارتى بازى است و براى آن تشريح شده است كه افراد مجرم و گنه كار، در پرتو آن به هر جنايتى دست بزنند و هر چه بخواهند انجام دهند. از اين رو، در قصيده اى كه در وصف على) عليه السلام) سروده بود در آخرين بيت ـ كه تخلص شاعر نيز آمده ـ چنين گفته بود:
حاجب اگر معامله حشر با على است *** من ضامنم تو هر چه بخواهى گناه كن
شاعرياد شده پس از اتمام قصيده، همان شب در عالم رؤيا با صورت مثالى اميرمؤمنان رو به رو شد. امام (عليه السلام) ضمن پرسش از قصيده او، كه شنيده ام قصيده اى درباره من سروده اى، فرمود: آخرين بيت قصيده خود را براى من بخوان. وى همان بيت ياد شده را براى امام عليه السلام در عالم رؤيا قرائت كرد. امام عليه السلام پس از نكوهش او فرمود:شعر خود را چنين اصلاح كن:
حاجب اگر معامله حشر با على است *** شـرم از رخ على كـن و كمتر گناه كن
حاجب پس از بيدار شدن از انديشه بد خود پشمان شد و شعر خود را به همان صورت اصلاح كرد.
ممكن است برخى گمان كنند اين خواب به سان خواب هاى آشفته است و هيچ نوع حجيتى ندارد و تنها خواب انبيا و اوليا، مانند يوسف صديق عليه السلام و نبى اكرم( صلى الله عليه وآله وسلم) است كه حجت است. بله، اين مطلب را ما نيز قبول داريم، امّا گاهى خواب انسان هاى عادى هم، مى تواند واقع نما و روشنگر حقايق باشد; مانند خوابى كه هم بندى هاى حضرت يوسف عليه السلام ديدند و براى او تعريف كردند و آن حضرت نيز حقيقت خواب را بيان داشت. هيچ بعيد نيست خواب اين مرد شاعر نيز از همين رؤياها راست و صادق باشد.
سفارشی از آیه الله بهجت
چند سال پیش در پرواز مشهد اتفاقی فهمیدیم که آیت الله بهجت نیز همسفر ماست، خوشبختانه این توفیق حاصل شد که ما در صندلی پشتی ایشان قرار گرفتیم.
من همان جا فرصت را مغتنم شمردم و خصلت اصفهانی ام نیز گل کرد و به مرحوم آیت الله بهجت گفتم شما یک چیزی به ما یاد بدهید که در عین اینکه کم باشد، اما زیاد به درد ما بخورد و منفعت فراوانی داشته باشد و ایشان بر روی تکه کاغذی چیزی نوشته و آن را به آقازاده خویش دادند تا به ما بدهند، من هنوز هم آن کاغذ را با خود دارم.
ایشان نوشته بودند که :
«در هر حال زیاد صلوات بفرستید» .
پیرامون عید نوروز
پیرامون عید نوروز
روایت خنیس به نقل از امام صادق (ع) در مفاتیح الجنان
فرمود: چون نوروز شود غسل كن و پاكیزه ترین جامه های خود را بپوش و به بهترین بوی های خوش خود را معطر گردان پس چون از نمازهای پیشین و پسین و نافله های آن فارغ شدی، چهار ركعت نماز بگذار یعنی هر ركعت به یك سلام و در ركعت اول بعد از حمد ده مرتبه اناانزلنا و در ركعت دوم بعد از حمد ده مرتبه سوره قل یا ایهاالكافرون و در ركعت سوم بعد از حمد ده مرتبه قل اعوذ برب الناس و قل اعوذ برب الفلق را بخوان و بعد از نماز به سجده شكر برو.
اما اعمال هر ماه نو:
چند عمل است: اوّل: خواندن دعاهاى نقل شده در وقت ديدن هلال، كه بهترين آنها دعاى چهل وسوّم صحيفه كامله است، كه همراه با اعمال اول ماه رمضان ذكر شد.
دوم: خواندن هفت مرتبه سوره حمد براى دفع درد چشم.
سوم: اندكى پنير خوردن، چه روايت شده: هركه خود را به خوردن آن در اول هر ماه مقيّد كند، اميد است در آن ماه حاجتش ردّ نشود.
چهارم: در شب اوّل دو ركعت نماز بجا آورد، در هر ركعت پس از سوره حمد سوره انعام را بخواند، و از خدا بخواهد او را از هر ترس و دردى ايمن گرداند، و در آن ماه حادثهاى را نبيند كه ناپسند او باشد.
پنجم: در روز اوّل دو ركعت نماز بجا آورد، در ركعت اول پس از سوره حمد سىمرتبه سوره توحيد، و در ركعت دوم بعد از سوره حمد سى مرتبه سوره قدر بخواند و پس از نماز صدقه بدهد، چون چنين كند، سلامتىاش را در آن ماه از خدا خريده است.
و از بعضى روايات استفاده مىشود، كه پس از نماز بخواند:
به نام خدا كه رحمتش بسيار و مهربانىاش هميشگى است، هيچ جنبندهاى در زمين نيست، مگر اينكه روزى او بر خدا است و قرارگاه و امانگاهش را خدا مىداند، همه اينها در كتابى روشن است. به نام خدا كه رحمتش بسيار و مهربانىاش هميشگى است، اگر خدا به تو زيانى رساند، جز او كسى برطرفكننده آن نيست، و اگر خيرى را براى تو بخواهد، فضل او را بازگردانندهاى نيست، آن را به هركس از بندگانش بخواهد مىرساند، و او آمرزنده و مهربان است. به نام خدا كه رحمتش بسيار و مهربانىاش هميشگى است، خدا به زودى پس از دشوارى آسانى قرار مىدهد، آنچه خدا خواست همان شود، نيرويى نيست مگر به خدا، خدا ما را بس است و نيكو كارگشايى است، كارم را به خدا وامىگذارم كه خدا بيناى به بندگان است، معبودى جز تو نيست، من از ستمكاران بودم، پروردگارا من به آنچه از خير برايم فرود آرى نيازمندم، پروردگارا مرا تنها مگذار، كه تو بهترين وارثانى.
اما هفت سین سفره عید نوروز
قدری گلاب و مشک و زعفران رادرظرفی ریخته و «هفت آیه سلام » را بنویسند:
سلام قولا من رب رحیم، (یس، 58)
سلام علی نوح فی العالمین، (صافات، 79)
سلام علی ابراهیم، (صافات،109)
سلام علی موسی و هارون، (صافات ،120)
سلام علی آل یسن،(صافات ،130)
سلام علیکم طبتم فادخلوها خالدین (زمر،73)
سلام هی حتی مطلع الفجر(قدر،5)
آنگاه قدری آب داخل آن ظرف می ریزند و هریک، جرعه ای از آن بنوشند با این یقین که تا یک سال از بیماری محفوظ خواهند ماند.
چه داستان زیبایی
دو مرد كه هر دو به شدت بيمار بودند در يك اتاق دو تخته در بيمارستان بستري بودند يكي در اين سوي اتاق و ديگري در آن سو يكي از آنها اجازه داشت كه روزي يك ساعت بعد از ظهرها روي تخت به حالت نشسته در آيد تا به تخليه مايعي از ريه هايش كمك شود . تخت او در كنار تنها پنجره اتاق قرار داشت مرد ديگر بايد در تمام اوقات به حالت خوابيده به پشت قرار مي داشت .
دو مرد هر روز ساعتها با همديگر صحبت مي كردند آنها درباره همسر، خانواده، خانه، كار، دوران خدمت سربازي و مسافرت هايشان هم صحبت مي كردند هر روز بعد از ظهر هنگامي كه مردي كه تختش كنار پنجره بود مي توانست روي تخت بنشيند، چيزهايي كه بيرون از پنجره مي ديد را براي هم اتاقيش تعريف مي كرد. آن مرد ديگر هر روز را تنها به عشق آن يك ساعت و شنيدن حرفهاي دوستش از جرياناتي كه بيرون پنجره مي گذشت سپري ميكرد پنجره اتاق مشرف به يك پارك با درياچه اي زيبا بود مرغابي ها قوها در آب بازي مي كردند بچه ها روي درياچه قايق سواري مي كردند عشاق جوان در كنار گل هاي رنگارنگ كنار درياچه قدم مي زدند و با هم نجوا مي كرد، منظره ساختمان هاي بلند شهر هم از دور پيدا بود . هنگامي كه مردي كه كنار پنجره بود تمام اين اتفاقات را با جزئيات تعريف مي كرد هم اتاقيش چشمانش را مي بست و آن مناظر را پيش خود مجسم مي كرد يك روز بعد از ظهر مردي كه كنار پنجره بود براي هم اتاقيش تعريف كرد كه يك ويولن زن در پارك نشسته و به زيبايي ساز ميزند . مرد ديگري با وجودي كه نتوانست صداي ويولن را بشنود؛ اما مي توانست آن منظره را پيش چشمش مجسم كند روزها و هفته ها و ماهها گذشتند. يك روز صبح وقتي پرستار براي دادن داروها وارد اتاق شد با جسم بيجان مردي كه كنار پنجره بود مواجه شد او در خواب به آرامي در گذشته بود پرستار بسيار ناراحت شد و فورا همكارانش را صدا كرد تا جنازه را از اتاق بيرون بردند پس از آنكه كارهاي مربوط به بيرون بردن آن مرد انجام شد، مرد ديگر از پرستار در خواست كرد كه اگر امكان دارد او را به تختي كه كنار پنجره قرار دارد منتقل كنند . پرستار با خوشرويي پذيرفت و پس از جابجا كردن آن مرد از اتاق بيرون رفت . مرد با وجود درد زياد به آهستگي تنه اش را روي آرنجش بلند كرد تا نخستين نگاه را به دنياي واقعي بيرون از پنجره بياندازد؛ اما چيزي كه ديد تنها يك ديوار ساده بود .
مرد پرستار را صدا كرد و از او پرسيد چه چيزي باعث شده است كه هم اتاقي مرحومش چنان تصاوير زيبايي را از دنياي بيرون پنجره براي او تعريف كند . پرستار گفت كه آن مرد نابينا بوده و حتي نمي توانسته آن ديوار را هم ببيند پرستار گفت كه شايد او فقط مي خواسته شما را دلگرم و اميدوار نگاه دارد .
صرف نظر از شرايطي كه خودمان در آن بسر مي بريم شادي فوق العاده اي در شاد كردن ديگران وجود دارد
هنگامي كه غم و اندوهمان را با ديگري قسمت مي كنيم نصف مي شود ؛ اما هنگامي كه شاديمان را با ديگري به اشتراك مي گذاريم دو برابر مي گردد .
پسر عزیزم
پسر عزيزم:
روزي كه تو مرا در دوران پيري ببيني، سعي كن صبور باشي و مرا درك كني ….
اگر من در هنگام خوردن غذا خود را كثيف مي كنم، اگر نميتوانم خودم لباسهايم را بپوشم، صبور باش.
و زماني را به خاطر بياور كه من ساعتها از عمر خود را صرف آموزش همين موارد به تو كردم.
اگر در هنگام صحبت با تو، مطلبي را هزار بار تكرار مي كنم، حرفم را قطع نكن و به من گوش بده.
هنگامي كه تو خردسال بودي، من يك داستان را هزار بار براي تو مي خواندم تا تو به خواب بري.
هنگامي كه مايل به حمام رفتن نيستم، مرا خجالت نده و به من غر نزن.
زماني را به خاطر بياور كه من براي به حمام بردن تو به هزار كلك و ترفند متوسل مي شدم.
هنگامي كه ضعف مرا در استفاده از تكنولوژي جديد مي بيني، به من فرصت فراگيري آن را بده و با لبخند تمسخرآميز به من نگاه نكن …
من به تو چيزهاي زيادي آموختم… چگونه بخوري، چگونه لباس بپوشي … و چگونه با زندگي مواجه شوي
هنگامي كه در زمان صحبت، موضوع بحث را از ياد مي برم، به من فرصت كافي بده كه به ياد بياورم در چه مورد بحث ميكرديم و اگر نتوانستم به ياد بياورم، از من عصباني نشو.
مطمئن باش كه آنچه براي من مهم است با تو بودن و با تو سخن گفتن است نه موضوع بحث!
اگر مايل به غذا خوردن نبودم، مرا مجبور نكن. به خوبي مي دانم كه چه وقت بايد غذا بخورم .
هنگامي كه پاهاي خسته ام به من اجازه راه رفتن نمي دهند ….
دستانت را به من بده … همانگونه كه در كودكي اولين گامهايت را به كمك من برداشتي
و اگر روزي به تو گفتم كه نمي خواهم بيش از اين زنده باشم و دوست دارم بميرم … عصباني نشو. روزي خواهي فهميد كه من چه مي گويم.
تو نبايد از اينكه مرا در كنار خود مي بيني احساس غم، خشم و ناراحتي كني. تو بايد در كنار من باشي و مرا درك كني و مرا ياري دهي، همانگونه كه من تو را ياري كردم كه زندگي ات را آغاز كني
مرا ياري كن در راه رفتن. مرا با عشق و صبوري ياري ده كه راه زندگي ام را به پايان ببرم.
من نيز پاداش تو را با لبخندي و عشقي كه همواره به تو داشته ام خواهم داد.
دوستت دارم پسرم.
پدر تو
آیا شیطان وجود دارد ؟
آیا شیطان وجود دارد ؟
یک روز یک استاد دانشگاه تصمیم گرفت که شاگردانش را به مباحثه دعوت کند.
آیا خدا هر چی را که وجود دارد آفریده است ؟
یک دانشجو با جسارت پاسخ داد : بله
استاد پرسید : هر چیزی ؟
دانشجو : هر چیزی
استاد گفت: با این وصف خدا شیطان را نیز آفریده است چون شیطان وجود دارد
دانشجو حرفی برای گفتن نداشت و ساکت ماند
معلم خوشحال بود از این بابت که یکبار دیگر ثابت کرد ؛ ایمان یک افسانه است . ناگهان دانشجویی دستش را بلند کرد و گفت : استاد میتونم از شما سوالی بپرسم ؟
استاد جواب داد : بله
آیا سرما وجود دارد ؟
استاد جواب داد البته : آیا شما تاکنون احساس سرما نکرده اید ؟
دانشجو گفت : استاد در واقع سرما وجود ندارد بر اساس مطالعات فیزیک سرما نتیجه عدم حضور گرماست .
یک جسم موقعی می تواند مورد بررسی قرار بگیرد که انرژی داشته باشد و منتقل کند .
بدون گرما اجسام بی حرکت هستند و عاجز از واکنش ولی سرماوجود ندارد ما کلمه سرما را برای تشریح عدم وجود گرما استفاده می کنیم
دانشجو ادامه داد : و سیاهی ؟ استاد پاسخ داد : اون وجود دارد
باز هم اشتباه کردید استاد ، سیاهی نتیجه عدم وجود نور است .
شما می توانید نور و براقیت را مشاهده کنید ولی سیاهی را نه منشور نیکولز تنوع رنگهای مختلف را نشان می دهد که در آن نور براساس طول موجش تجزیه می شود .
سیاهی لغتی است که ما ساخته ایم برای شرح عدم حضور نور و بالاخره شیطان آیا وجود دارد ؟
خدا شیطان را خلق نکرده است شیطان عدم حضور خدا در قلوب مردم است اون نتیجه عدم حضور عشق ، انسانیت و ایمان است عشق و ایمان شبیه گرما و نور هستند اونها وجود دارند ، عدم حضور آنها منجر به شیطان می شود .
الان وقتش بود که استاد ساکت بماند
اسم دانشجو بود : آلبرت انیشتین