پاسخ به شبهات
پیوند: http://khabarfarsi.com
سؤال:
چرا همانگونه که امام حسن از روی مصلحت با معاویه صلح کردند امام حسین نیز با یزید بیعت نکردند؟!
جواب:
امامان معصوم همیشه بهترین راه را برای حفظ اسلام در پیش می گیرند و نهایت تلاش خود را در جهت رسیدن به این هدف صرف می کنند. تمام دغدغة آنها حفظ دین است؛ چه با شمشیر و چه با تدبیر، چه با جنگ و چه با صلح. بنابراین تفاوت عملکرد امام حسن و امام حسین در برابر معاویه و یزید به خاطر تفاوت شرایط سیاسی و اجتماعی زمان دو امام بوده است که به مهمترین این تفاوت ها اشاره می کنیم:
1- تفاوت موقعیت اجتماعی دو امام:
امام حسن در مسند خلافت مسلمین بود، ولی امام حسین چنین نبود. امام حسن خلیفة مسلمین بود و یک شخص طغیانگر علیه او قیام کرده بود.
کشته شدن امام در این اوضاع یعنی کشته شدن خلیفة مسلمین و شکست مرکز قدرت؛ ولی امام حسین یک معترض به حکومت وقت بود. اگر در چنین شرایطی کشته می شد ـ که کشته شد ـ کشته شدنش شهادتی افتخار آمیز بود و موجب از بین رفتن فساد حکومت و بیداری مردم علیه فساد می شد.
2- تفاوت جوّ جامعه و افکار عمومی:
در زمان امام حسن مردم کوفه تمایلی به جنگ نشان نمی دادند به گونه ای که وقتی امام حسن از آنها خواست او را در جنگ با معاویه یاری کنند مردم از هر سو فریاد بر آوردند: «صلح را امضا کن».
آری، کوفة زمان امام حسن کوفه ای خسته، ناراحت و متفرق بود؛ کوفه ای که امیرالمؤمنین در روزهای آخر ملاقاتش بارها از مردم آن و عدم آمادگی شان شکایت می کرد؛ اما بعد از سال ها که مردم، زجرهای حکومت معاویه را چشیدند آنها را بی تاب کرد. لذا حدود هجده هزار نامه به امام حسین نوشتند و برای همکاری با آن حضرت، اعلام آمادگی نمودند.
بنابراین اگر امام حسین به دعوت کوفیان پاسخ نمی داد در برابر تاریخ، محکوم بود و می گفتند زمینة مساعدی را از دست داد!
3- تفاوت یاران:
امام حسن با یاران بی وفایی روبرو بود که عده ای از آنها برق سیم و زر معاویه عقل از سرشان ربود و به لشکر معاویه ملحق شدند. جمعی از آنها برای معاویه نامه نوشتند که ما حاضریم حسن بن علیرا دست بسته تحویل دهیم. آن حضرت در توصیف یارانشان می فرمایند: «به خدا سوگند من حکومت را به معاویه واگذار نکردم مگر به خاطر نداشتن یاران و اگر یارانی داشتم شبانه روز با او میجنگیدم»1.
اما امام حسین یارانی داشتند که هر چند تعدادشان کم بود، ولی از نظر ایمان و وفاداری نظیر نداشتند؛ به گونه ای که امام حسین چنین می فرمایند:
«من اصحابی باوفاتر از یاران خود سراغ ندارم.»2
4- تفاوت روحیات و رفتار معاویه و یزید:
معاویه و یزید هر چند در اصل هدف که از بین بردن اسلام بود متحد بودند، ولی در رفتار و روحیه، تفاوت های زیادی داشتند. معاویه با تمام کینه ای که نسبت به اسلام داشت تظاهر به اسلام و دینداری می نمود. او نقاب دین بر چهره داشت و به
گونه ای عمل نمود که مردم را دچاد تردید کرد. به خاطر همین روحیة حیله گرانة معاویه است که امام حسین در مدت ده سال اول امامتشان که در زمان سلطنت معاویه واقع شده بود قیام نکردند، لذا با مرگ معاویه و شروع سلطنت یزید، دست به قیام زدند.
اما یزید، جوانی عیّاش، آلوده به گناه و سگ باز بود. او با شراب خواری علنی دستورات دین را زیر پا می گذاشت.3
به نقل از کتاب: عطش عشق (پاسخ به شبهات محرم و عزاداری) روح الله زال و حسین جمالی
____________________________
1- بحار الانوار، ج44، ص22
2- الارشاد، ج2، ص91
3- برگرفته از: مجموعه آثار شهید مطهری، ج16، ص642 و نشریة مبلغان، شماره40،
فروردین1382
سؤال:
چرا امام حسین (ع) در عاشورا خون مبارکشان را به آسمان پرتاب کردند؟ فلسفه اش چیست؟
جواب:
طبرى می گويد :هشام به نقل از عمرو بن شمر، از جابر جعفى روايت كرده است كه: امام حسين (ع) در اثر جنگیدن تشنه شد و تشنگى اش شدّت يافت. نزديك شد تا آب بنوشد، حصين بن نمير تيرى افكند كه بر دهان امام نشست. امام شروع كرد به گرفتن خون از دهانش و آن را به آسمان مى پاشيد. سپس خدا را حمد و ثنا گفت و دستان خود را جمع كرد و گفت : خداوندا! آنان را نابود كن و بر روى زمين كسى از آنان باقى نگذار.[1]
البته، امام حسین (ع) بعد از شهادت حضرت علی اصغر (ع) هم خون آن حضرت را بر آسمان پرتاب کردند.
در بارۀ فلسفۀ این عمل امام حسين (ع) می توان گفت که آن حضرت می خواستند با این کار پیام خونین نهضت خود را تا ابد به جهانیان برسانند؛ چرا كه هر چه خون شهيد بيشتر ريخته شود اين ندا بيشتر به جهان و جهانيان میرسد. مانند این که، در روز عاشورا، از سویی حرّ توبه میكند و می خواهد خون خود را در راه اهداف امام حسین (ع) بریزد، یقیناً شهادت حرّ موجب نجات امام از دست لشکریان یزید نمی شود. و از سوی دیگر امام نیز ممانعت نکردند و بلکه خود بارها از مردم خواسته است که یاری اش کنند و در رکابش به شهادت برسند. اينها نشان میدهد كه اباعبدالله (ع)، خونين شدن نهضت حسينی را میخواستند و تعمّد داشت كه تاريخ و پیام خودش را با اين رنگ ثابت و زايل نشدنی بنویسند.
به هرحال اينها صحنه های تكان دهنده صحرای كربلاست و قضايايی است كه پيام امام حسين (ع) را برای هميشه در دنيا جاويد و ثابت و باقی ماندنی میكند.(2)
(1) الطبري، أبو جعفر محمد بن جرير، تاریخ طبری، تحقيق محمد أبو الفضل ابراهيم، ج 5، ص 449،
، بيروت، دار
التراث ، ط الثانية، 1387/1967.
(2) به نقل از سایت: اسلام کوئیست
سؤال:
امام حسین(ع) برای قیام خود، سفری را آغاز کردند که پر از خطر بود؛ آیا عاقلانه نبود که خانواده ی خود را به همراه نمیبردند؟!
جواب:
همراهی خانواده ی امام حسین(ع) در حادثه کربلا می تواند به خاطر عوامل زیر باشد:
1- پیام رسانی:
قیام مقدس امام حسین(ع) دو چهره دارد که بر اساس آن، کارها تقسیم شد؛ یکی جانبازی، فداکاری و شهادت و دیگری پیام رسانی. نقش مردان در حادثه عاشورا جانبازی و شهادت بود و خانواده امام(ع) در قسمت دوم نقش ایفا می کند. البته زنان در تربیت رزمندگان و تشویق آنها نیز نقش ایفا کردند، اما وظیفه اساسی آنها پیام رسانی بود.
در حقیقت امام حسین(ع) با آوردن خانواده خود، مبلّغان خود را به شهرهای مختلف و حتی به قلب حکومت دشمن فرستاد و پیام خود را به گوش همگان رسانید. پرچمدار پیام رسانی، حضرت زینب(س) بود. بی شک اگر بازماندگان امام(ع) به افشاگری نمی پرداختند یزیدیان، نهضت بزرگ آن حضرت را کم ارزش و چهره آن را وارونه نشان می دادند.(1)
2- افشای چهره ی ظالمانه ی یزید و حکومت وی:
علت دیگر حضور خاندان امام حسین(ع) نشان دادن چهرة سفّاک، بی رحم و غیر انسانی یزید و حکومت وی بود. یکی از عوامل مؤثر در پذیرش پیام عاشورا از سوی مردم، عنصر مظلومیت است و در حادثه عاشورا نه مظلوم نمایی بلکه حقیقت مظلومیت وجود دارد.
یزید می خواست با کشتن مردان و به اسارت کشیدن خاندان اهل بیت(ع) همه حرکت ها را در نطفه خفه کند، به طوری که همگان از چنین سرنوشتی ترسان و بیمناک باشند، اما قیام با عزت امام حسین(ع) و پیام رسانی افشاگرانه و مظلومانه ی اهل بیت امام حسین(ع) تمام این توطئه ها را خنثی کرد. اینجا بود که قیام های بسیاری در نقاط مختلف، علیه حکومت ظالمان به وجود آمد؛ مانند قیام مختار و قیام توابین و …
به نقل از کتاب عطش عشق (پاسخ به شبهات محرم و عزاداری) - تألیف روح الله زال و حسین جمالی
____________________________
1- برگرفته از: مجموعه آثار شهید مطهری، ج17، ص396
سؤال:
یکی از شرایط امر به معروف، امنیّت و نبودن خطر جانی است؛ پس چرا امام حسین که میدانستند جانشان در خطر است با قیام خود، امر به معروف کردند؟!
جواب:
صحیح است که امر به معروف و نهی از منکر تا زمانی واجب است که ضرری جدی به ما نرسد، اما فرق است بین امر به معروف و نهی از منکرهای عادی - که غرض آن بازداری اشخاص از معصیت و گناه است - و بین امر به معروف و نهی از منکری که جنبة احیای دین دارد و ترک آن موجب خسارت های جبران ناپذیری بر مسلمین شود.
روشن است که در صورت اول، شرط امر به معروف و نهی از منکر امنیت جانی است، اما باید توجه داشته باشیم که در صورت دوم اقدام به امر به معروف و نهی از منکر مشروط به امنیت جانی نیست و باید دین را یاری کرد و خطر را از اسلام دفع نمود اگر چه به فدا کردن جان و مال باشد.
در عصر حکومت یزید، دین اسلام و قرآن در خطر تغییر و انحراف جدی بود و اوضاع و احوال نشان می داد که به زودی دین از اثر و رسمیّت خواهد افتاد.
امام حسین نیز کاملا از خطری که متوجه دین شده بود آگاه بود و از این رو در همان آغاز کار فرمود:
«إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ وَ عَلَى الْإِسْلَامِ السَّلَامُ إِذْ قَدْ بُلِيَتِ الْأُمَّةُ بِرَاعٍ مِثْلِ يَزِيدَ»1
«باید با اسلام وداع کرد زیرا امت اسلام به فردی مانند یزید مبتلا شده است».
یعنی وقتی یزید زمامدار مسلمین شود معلوم است که اسلام به چه سرنوشتی گرفتار می شود!
در مقابل چنین خطر و منکری امام حسینباید به پا خیزد و امر به معروف و نهی از منکر کند هر چند خودش و عزیزانش را بکُشند و خانواده اش را اسیر
کنند؛ زیرا آن حضرت، بقای اسلام و بقای احکام اسلام را از بقای خودش مهم تر می-دانست.
بنابراین جای شک نیست که در مسائل مهم، امر به معروف و نهی از منکر با وجود هرگونه خطری واجب خواهد بود و در راه آن هر ضرری را باید به جان خرید.2
به نقل از کتاب عطش عشق ( پاسخ به شبهات محرم و عزاداری) روح الله زال و حسین جمالی، ص25
____________________________
1- اللهوف، ص24
2- برگرفته از: پرسش ها و پاسخ های دانشجویی، ج13، ص92
سؤال:
چرا حضرت زینب با آن همه مصیبتی که در کربلا وجود داشت فرمودند: ما رأیت إلا جمیلاً (چیزی جز زیبایی ندیدم)؟!
جواب:
حادثه عاشورا دو صفحه دارد؛ یک صفحه سفید و نورانی و یک صفحه تاریک و ظلمانی. اما صفحه سیاهش از آن نظر سیاه و تاریک است که در آن، فقط جنایت و پستی می بینیم. از این نظر، داستان کربلا یک داستان جنایی و غمبار است. در این صفحه از کربلا کشتنِ بی گناه می بینیم، کشتن جوان می بینیم، کشتن شیرخوار می بینیم، اسب بر بدن مرده تاختن می بینیم، آب ندادن به یک انسان می بینیم، زن و بچه را شلاق زدن می بینیم و … قهرمانان این داستان جنایی، جنایتکارانی از قبیل یزید بن معاویه، عبیدالله بن زیاد، عمر بن سعد و شمر بن ذی الجوشن است. لذا وقتی که صفحه سیاه این تاریخ را نگاه می کنیم فقط جنایت و بدی را می بینیم.
اما در صفحة دیگر، یک داستان حماسی و عارفانه ی زیبا می بینیم. در اینجا قهرمانان عوض میشوند. آنها عبارتند از حسین، زینب، عباس بن علی، علی بن الحسین، مسلم بن عقیل و … در این صفحه آنچه می بینیم تحمل است و صلابت و غیرت و شهادت. در اینجا دیگر جنایت نیست بلکه حماسه است؛ افتخار و نورانیت است؛ تجلّی حقیقت و انسانیت است.(1)
کربلا نشان داد که انسان تا کجا می تواند اوج بگیرد و در معبود خویش فانی شود. امام حسین در آخرین لحظات در قتلگاه چنین زمزمه می کرد:
«رِضاً بِقَضائِكَ وَ تَسْليماً لِأمْرِكَ، لا مَعْبودَ سِواكَ»
«خدایا راضی به قضای توام و در برابر امر تو تسلیمم و هیچ معبودی جز تو نیست.»
با این نگاه به عاشورا همه ی آن حوادث تلخ، شیرین و زیبا بود، چرا که آثار بسیار بزرگی به سود اسلام داشت. آنچه در کربلا اتفاق افتاد به یک مکتب ضد ظلم و دفاع از حق در تمام طول تاریخ تبدیل شد و به انسان ها درس آزادگی، وفا، ایمان،شجاعت و شهادت طلبی آموخت.
حضرت زینب قهرمان و عارفی بود که همة اینها را می دانست و به همین دلیل فرمود:
« مَا رَأَيْتُ إِلَّا جَمِيلاً»(2)
به نقل از کتاب عطش عشق (پاسخ به شبهات محرم و عزاداری) - تألیف روح الله زال و حسین جمالی
____________________________
1- مجموعه آثار استاد شهيد مطهرى، ج17، ص30
2- بحارالانوار، ج45، ص115
با کاروان حسین.روز سوم
سلام بر تو اى حسين اى فرزند رسول خد اى فرزند امير مؤمنان و فاطمه سرور بانوان سلام خدا براى هميشه،
تا هستيم و تا شب و روز باقى است .
“عمر بن سعد” يك روز پس از ورود امام عليه السلام به سرزمين كربلا يعني روز سوّم محرم با چهار هزار سپاهي از اهل كوفه وارد
كربلا شد. ( ارشاد، شيخ مفيد، ج2، ص84.) 2. امام حسين عليه السلام قسمتي از زمين كربلا كه قبر مطهرش در آن واقع مي شد را از
اهالي نينوا و غاضريه به شصت هزار درهم خريداري كرد و با آنها شرط كرد كه مردم را براي زيارت راهنمايي نموده و زوّار او را تا سه
روز ميهمان كنند. ( مستدرك الوسايل، ج14، ص61؛ مجمع البحرين، ج5، ص461. ) 3. در اين روز “عمر بن سعد” مردي بنام “كثير بن
عبداللّه ” ـ كه مرد گستاخي بود ـ را نزد امام عليه السلام فرستاد تا پيغام او را به حضرت برساند. كثير بن عبداللّه به عمر بن سعد گفت: اگر
بخواهيد در همين ملاقات حسين را به قتل برسانم؛ ولي عمر نپذيرفت و گفت: فعلاً چنين قصدي نداريم. (تاريخ طبري، ج5، ص410)
هنگامي كه وي نزديك خيام رسيد، “ابو ثمامه صيداوي” (همان مردي كه ظهر عاشورا نماز را به ياد آورد و حضرت او را دعا كرد) نزد
امام حسين عليه السلام بود. همين كه او را ديد رو به امام عرض كرد: اين شخص كه مي آيد، بدترين مردم روي زمين است. پس سراسيمه
جلو آمد و گفت: شمشيرت را بگذار و نزد امام حسين عليه السلام برو. گفت: هرگز چنين نمي كنم. ابوثمامه گفت: پس دست من روي
شمشيرت باشد تا پيامت را ابلاغ كني. گفت: هرگز! ابوثمامه گفت: پيغامت را به من بسپار تا براي امام ببرم، تو مرد زشت كاري هستي و
من نمي گذارم بر امام وارد شوي. او قبول نكرد، برگشت و ماجرا را براي ابن سعد بازگو كرد. سرانجام عمر بن سعد با فرستادن پيكي
ديگر از امام پرسيد: براي چه به اينجا آمده اي؟ حضرت در جواب فرمود: “مردم كوفه مرا دعوت كرده اند و پيمان بسته اند، بسوي كوفه
مي روم و اگر خوش نداريد بازمي گردم… .” ( تاريخ طبري، ج5، ص410.) التماس دعا
با کاروان حسین .روز دوم
سلام بر تو اى خون خدا اى تنهاى مظلوم،
سلام بر تو و جانهايى كه به درگاهت فرود آمدند،
سلام خدا براى هميشه، تا هستيم و تا شب و روز باقى است
پنج شنبه دوم محرم الحرام سال 61 هجري قمري 1. امام حسين عليهالسلام در روز پنجشنبه دوم
محرم الحرام سال 61 هجري به كربلا وارد شد.[1] عالم بزرگوار “سيد بن طاووس” نقل كرده است كه: امام (ع)چون به كربلا رسيد، پرسيد:
نام اين سرزمين چيست؟ همينكه نام كربلا را شنيد فرمود: اين مكان جاي فرود آمدن ما و محل ريختن خون ما و جايگاه قبور ماست. اين خبر را
جدم رسول خدا صلي الله عليه و آله به من داده است.[2] 2. در اين روز “حر بن يزيد رياحي” ضمن نامهاي “عبيداللّه بن زياد” را از ورود
امام (ع)به كربلا آگاه نمود. 3. در اين روز امام عليهالسلام به اهل كوفه نامهاي نوشت و گروهي از بزرگان كوفه ـ كه مورد اعتماد
حضرت
بودند ـ را از حضور خود در كربلا آگاه كرد. حضرت نامه را به “قيس بن مسهّر” دادند تا عازم كوفه شود.[3] اما ستمگران پليد اين سفير
جوانمرد امام عليهالسلام را دستگير كرده و به شهادت رساندند. زماني كه خبر شهادت قيس به امام عليهالسلام رسيد، حضرت گريست و
اشك بر گونه مباركش جاري شد و فرمود: اللّهُمَّ اجْعَلْ لَنا وَلِشِيعَتِنا عِنْدكَ مَنْزِلاً كَريما واجْمَعْ بَينَنا وَبَينَهُمْ فِي مُسْتَقَرٍّ مِنْ رَحْمَتِكَ، اِنَّكَ عَلي كُلِّ
شَييءٍ قَديرٌ؛ خداوندا! براي ما و شيعيان ما در نزد خود قرارگاهِ والايي قرار ده و ما را با آنان در جايگاهي از رحمت خود جمع كن، كه تو
بر انجام هر كاري توانايي. [4]
منابع: 1.الامام الحسين و اصحابه، ص194؛ البدء والتاريخ، ج6، ص10.
2. اللهوف، ص35.
3. مقتل الحسين مقرّم، ص 184.
4.بحارالانوار، ج44، ص381.
با کاروان حسین .روز اول محرم
منزل قصر بني مقاتل چهارشنبه اول محرم الحرام سال 61 هجري قمري
امام حسين (ع) در اين منزل خيمه ي عبيدالله بن حر جعفي را ديدند. حجاج بن مسروق و زيد بن معقل هم همراه امام بودند. امام، حجاج بن
مسروق را فرستاد و از عبيدالله بن حر جعفي خواست كه به او بپيوندد، اما او عذر آورد و تنها گفت: حاضرم اسبم را بدهم. امام هم فرمود
كه نيازي به اسب تو نداريم و وي اينگونه از فيض شهادت محروم شد. و گفته اند: امام ، خود به داخل خيمه ي او رفته و طلب ياري و كمك
كردند كه عبيدالله گفت: بخدا سوگند مي دانم كه هر كسي از تو پيروي كند سعادتمند خواهد بود، ولي نصرت من تو را از قتال با دشمن
بازنمي دارد و در كوفه ياوري نداريد و نفس من راضي به مرگم نيست! ولي اسبم را كه ملحفه نام دارد و از بهترين اسبهاست، به تو مي
دهم. امام در پاسخ فرمودند: “حال كه خود ما را ياري نمي كني، ما نيازي به اسب تو نداريم، ولي تو را نصيحتي مي كنم: اگر مي تواني به
جايي برو كه فرياد ما را نشنوي و مقاتله ي ما را نظاره گر نباشي. سوگند بخدا اگر كسي بانگ ما را بشنود و ما را ياري نكند، خدا او را با
صورت در آتش مي افكند” [1] . اواخر شب امام دستور دادند از قصر بني مقاتل آب برداشته و كوچ كنند. پس از ساعتي كه حركت كردند،
امام در حال سواره بخواب رفتند و بعد از بيدار شدن فرمودند: “انا لله و انا اليه راجعون و الحمد لله رب العالمين". و دو سه مرتبه اين
جملات را تكرار نمودند. علي اكبر (ع) روي به پدر نمود و فرمود: “اي پدر! جانم به فداي تو. خدا را حمد كردي و آيه ي استرجاع
خواندي، علت چيست؟” امام حسين عليه السلام فرمودند: “پسرم! در خواب ديدم كه شخصي سوار بر اسب بود و مي گفت اين قوم سير مي
كنند و اجل هم بسوي آنان در حركت است. دانستم كه خبر مرگ ماست كه به ما داده شده است". علي اكبر (ع) فرمود: “اي پدر! خداوند
بدي را از تو دور گرداند؛ آيا ما بر حق نيستيم؟” امام فرمودند: “ما بر حقيم". علي اكبر (ع) فرمود: پس ما را باكي از مرگ نيست كه
بميريم و بر حق باشيم” [2].
منابع: [1] مقتل الحسين مقرم، ص 189. [2] تاريخ طبري ج 6، ص 217. ————– التماس دعا