دوست داشتن تجارت نیست؛نه دلیل می خواهد نه بهانه
احساس آرامش بیشتری خواهیم کرد اگه:
1.به هرکس به اندازه ی ظرفیتش محبت کنیم.
2.از هیچکس توقع نداشته باشیم.چون بیشترین ضربه رو از افرادی که انتظارش رو نداریم میخوریم.
3.اگر کسی مدام به هر بهانه ای دنبال راه فرار برای پایان دادن به یک رابطه هست راه رو براش هموار کنیم!!!!
4.به آدمهای دمدمی مزاج تکیه نکنیم.این افراد هر روز به یه جهتی رهسپار میشن.
5. اگر کسی رو دوستش داریم موقع حرف زدن باهاش فقط تمرکزمون رو همون شخص باشه
6.بعضی چیزا تو زندگی فقط یه بار تکرار میشن. مثل داشتن پدر و مادر. این لحظات رو آسون از دست ندیم.
7. خوشی های زندگیمون رو با کسایی تقسیم کنیم که تو غم ها کنارمو ن بودن.
《 دوست داشتن تجارت نیست؛ نه دلیل میخواهد نه بهانه》
ایام به کام
خوش به حال کسی که می فهمه داشتن مهدی فاطمه لذت بخش ترینه
نمازم اگر نماز بود .....
نمازهایم اگر “نماز” بود که موقع سفر، ذوق نمی کردم از شکسته شدنش!
نمازهايم اگر نماز بود که رکعت آخرش این قدر کیف نداشت!
اگر نمازهایم نماز بود،
که اول وقت نمی خواندمش، برای این که، خود را “خلاص” کرده باشم…
اگر نمازهایم نماز بود
که تبدیل نمی شد به نمایش پانتومیم برای نشان دادن آدرس شارژر گوشی…
اگر نمازم نماز بود،
که تبدیل نمی شد به یک فرصت طلایی برای خلق ایده های بکر!!
تبدیل نمی شد به مناسب ترین زمان تحلیل رفتار فلان همکار!
تبدیل نمی شد به ماشین حساب!!
نه.
نمازهایم"نماز” نیست.
اگر نماز بود، یک “کارواش قوی” می شد و با فشار می شست از دلم همه ی سیاهی ها را، لکه ها را، پلشتی ها را.
اگر نماز بود، می شد “کیمیا” و مس وجودم را تبدیل می کرد به طلا…
اگر نمازم نماز بود،
می شد پل، می شد پناهگاه، می شد دارو، می شد مرهم، می شد درمان،می شد شاه کلید، می شد میعادگاه، می شد دانشگاه….
خدایا! این روزها که درهای آسمانت را سخاودتمندانه باز کرده ای،
من از تو فقط یک چیز می خواهم.
بر من منت بگذار و کاری کن نمازهایم، “نماز” شود
فقط همین.
ممنونم خدا جان
گاه گاه که دلم می گیرد به خودم می گویم
ﮔﺎﻫﮕﺎﻫﯽ ﮐﻪ ﺩﻟﻢ ﻣﯿﮕﯿﺮﺩ به خودم میگویم :
در دیاری که پر از دیوار است
ﺑﻪ ﮐﺠﺎ ﺑﺎﯾﺪ ﺭﻓﺖ؟!
ﺑﻪ ﮐﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﭘﯿﻮﺳﺖ؟!
ﺑﻪ ﮐﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﺩﻝ ﺑﺴﺖ …
ﺣﺲ ﺗﻨﻬﺎﯼ ﺩﺭﻭﻧﻢ ﮔﻮﯾﺪ :
ﺑﺸﮑﻦ ﺩﯾﻮﺍﺭﯼ ، ﮐﻪ ﺩﺭﻭﻧﺖ ﺩﺍﺭﯼ !
ﭼﻪ ﺳﻮﺍﻟﯽ ﺩﺍﺭﯼ؟!
ﺗﻮ ” خدﺍ ” ﺭﺍ ﺩﺍﺭﯼ ﻭ ” ﺧﺪﺍ ” ﺍﻭﻝ ﻭ ﺁﺧﺮ ﺑﺎ ﺗﻮﺳﺖ
صفحات: 1· 2
تقدیم به دختران ایران زمین
??????بانو??????…
به مردی دل ببند که از علاقه اش به خودت مطمئنی…
قانون ِ رابطه ها این است:
مرد باید عاشق تر باشد…
مرد است که باید برای داشتنت تلاش کند…
مرد است که باید پر باشد از نیاز ِ به تو…
مرد است که باید بجنگد!!
تو چرا نشسته ای کنج اتاق و زانوهایت را بغل گرفته ای
و اشک میریزی و روزهایت را آتش میزنی!
چند سالت است مگر؟!؟
اینکه مینویسی خسته شده ای…
اینکه مینویسی دیگر کشش ندارى…
این فاجعه است!!! فاجعه!
این روزهایت، بهترین روزهایت هستند…
حالاست که باید بخندی…
نه که همه را خط بزنی و بنشینی کنج اتاق و دیوارهایش را خراش دهی و زار بزنی برای نداشتن مردی که حواسش هم به تو نیست!!!
برگرد دختر…
برگرد به زندگی…
زندگی سخت است اما سخت نگیر ،این نیز می گذرد
چنان “زندگی” را “سخت” گرفته ایم که ؛
گویی قرار است سال ها باشیم ..!!
کاش یاد بگیریم رها کنیم،بگذریم …
گاهی باید “رفت” ..!!
دل به “ساحل” نبندیم؛ باید تن به “آب” زد ..
ما به “آرزوهایمان” یک “رسیدن” بدهکاریم ..!!
زندگی کوتاه است ؛
شاید فرصتی نیست،تا عکسی شویم “یادگاری” بر روی طاقچه ای که هر روز گردگیری مان کنند ..
اصلا گاهی باید “نرسید” ..!!
اصلا قرار نیست به “همه آرزوها رسید” ..!!
گاهی “نرسیدن” ..؛ ” نداشتن” ..؛
تو را “عاشق تر” می کند ..
مفهوم زندگی چیزی جز “عشق” نیست …!!